eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم ها به دلیل ترس یا خجالت معاینات دوره‌ای خود را به تعویق می‌اندازند ، این نگرانی بی ‌مورد احتمال ایجاد عوارض و خطر انواع بیماری‌ های زنانه را بالا میبرد ⁣‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣‎‌‌‎‌‌‎‌ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
راهکارهایی برای نشاط ،طراوت و استحکام خانواده👇 وقتی زن و مرد در زندگی مشترک از هم تشکر میکنند پیام مثبت و رضایت بخش به هم منتقل میکنند و آن پیام این هست که 👇 همسرم زحمات من را میبیند و قدر من را میداند علاوه بر این زمانی که از طرف مقابل تشکر و قدردانی می کنید ابتدا حال روحی خودتان خوب می شود.😊 و این حال خوب دوطرفه به نشاط خانواده کمک میکند و از همه مهمتر اینکه این رفتار اثر تربیتی خیلی عالی برای فرزندان دارد چون الگو برداری میکنند. دقت کنید که تشکر و قدردانی میتواند درباره کارهای گذشته نیز باشد مثلا یک خانم به همسرش میگه 👇👇 یادته سال گذشته باهم رفتیم سفر؟ شما خیلی زحمت کشیدی که به من خوش بگذره، ازت ممنونم! تشکر و قدر دانی باعث میشه که همسرمان دوباره انگیزه بگیره و تلاش کنه که کارخوب رو تکرار کنه☺️ ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
💠برای بهبود رابطه یا همسرتان به نکات زیر دقت ویژه داشته باشید: 💟برای یکدیگر وقت بگذارید حتی اگر مشغله تان زیاد است. به خاطر داشته باشید رابطه تان باید در اولویت باشد.☘ 💟برای همسرتان احترام قائل شوید. برای خصایص و ویژگی‌های بیرونی و درونی او ارزش قائل شوید و او را بپذیرید و دوست داشته باشید.🌹  💟 ابراز علاقه كنيد. براي خوشبخت بودن در يك رابطه لازم است هر روز پيام مثبت دريافت كنيد. 💌 بيان جملاتي نظير👇👇 دوستت دارم دلم برايت تنگ شده😍 احساس خوبي به من مي‌دهي😊 يا خريد يك هديه🎁 این جملات میتوانید محبت بین شما را دوچندان کند. 💟 گفتگوی صحیح و کنار آمدن با اختلافات مذاکره و گفتگو بر سر موضوع اختلاف بدون تهدید و توهین برای رسیدن به یک توافق دوجانبه.💑 ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🔶در مجلهٔ Cerebral Cortex این پژوهش منتشر شده است 👇 اسکن‌های مغزی کودکانی که طولانی مدت تلویزیون تماشا می‌کنند، یک تأثیر منفی را بر عملکرد مغزی آنها نشان می‌دهد. شاخــص‌های هــوش کــلامی در کــودکانی که مدت زیادی‌ را در برابر صفحه‌ تلویزیون سپری می‌کنند کاهش یافته است. هرچه‌کودک زمان بیشتری‌ را صرف تماشای تلــویزیون کند توانایی وی برای تجزیه و تحلیل رویدادهای اطراف و حل مسائل پیش رو کمتر می‌شود. 🔴پس مراقب بچه هاتون باشید؛ سعی کنید وقت اونها رو با بازی و خلاقیت پر کنید. ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✍💭 تو زندگی، همواره یه گروه از آدم‌ها هستن که سعی دارن هر طور شده بهت بفهمونن که تو خوش نیستی و همیشه یه چیزی کم داری!... 📌 مثلا همسرت در حد توانش برات هدیه می‌گیره؛ میاد میگه خوشگله‌هااا!، اما ندیدی فلانی واسه همسرش چی گرفته!... یا… 🔹 + لباس می‌خری میاد میگه؛ قشنگه‌ها، اما ندیدی فلانی لباس گرفته به چه خوشگلی! البته خب گرونترم خریده دیگه. + یا تو یه آزمون نمره و رتبه خوبی می‌گیری میاد بهت میگه؛ خیلی خوبه. مشخصه آدم باهوشی هستی، اما خبر داری فلانی رتبه‌ش چند شده!، میگن ترکونده. یا… 🔹 + مسافرت میری میاد میگه؛ حتما خوش گذشته، اما خب چرا فلان جا نرفتید!، اونجا که خیلی بهتر بود. + یا وسیله میخری برای خونه‌ت میاد میگه؛ آره خیلی خوبه اما به نظرم فلان چیز هنوز جاش خالیه و تو این گرونی فکر نمی‌کنم توان خریدشو داشته باشی. 📌 عمده‌ این گروه از آدم‌ها، شخصیت‌های کمال‌پرورن (Other-oriented perfectionism) و همیشه یه احساس نارضایتی رو در وجودت زنده می‌کنن و هیچ جوره نمی‌تونی نظرشون رو جلب کنی. + می‌خوام بهت بگم اینجور آدم‌ها کم نیستن تو زندگی‌مون و خیلی وقت‌ها هم نمیشه حذف‌شون کرد!، اما... 🔹 یکی از بهترین راه‌ها برای مدیریت رفتار اونها، کنترل اطلاعات ورودیه. به این معنا که اونها با جزئیات زندگی ما بازی می‌کنن و هرچی بیشتر بدونن، بازی‌ها و دستکاری‌های روانی‌شون پیچیده‌تر میشه. + پس کارت‌های زندگیت رو تو قمار پر خرج اونها بازی نده. همین... ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🔹تنها افرادی که رنج نمی‌کشند و ناراحت نمی‌شوند مُرده‌ها هستند! زنده بودن یعنی گاهی آسیب دیدن، شکست خوردن، دچار اضطراب شدن، اشتباه کردن و همچنان ادامه دادن...💪✨ ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
بازی با کودکان باعث میشه که از پیشگیری بشه ،بازی علاوه براینکه بر تخلیه انرژی جسمانی اثر داره ، شور ،نشاط و امید را در کودک تقویت میکند. به این نکته مهم هم توجه کنید که پایه های از ریخته میشود بازی یک روش عالی هست برای رفاقت و دوستی با بچه ها میتوانید از بازی‌های گروهی استفاده کنید تا با تحکیم ارتباط خانوادگی، محیطی با نشاط برای همه افراد خانواده ایجاد کنید. ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
❤️رمان جدید ❤️ 💜نام رمان : پروانه ای در دام عنکبوت 💜 💚نام نویسنده: طاهره سادات حسینی 💚 💙تعداد قسمت : 165 💙 🧡ژانر: امنیتی_نظامی_عاشقانه_ شهدایی🧡 با ما همـــراه باشیـــــن کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت اول بسم الله القاصم الجبارین... به نام خداوندی که بهترین انتقام گیرنده از ظلم کنندگان است,به نام خداوندی که مهربان ترین بربنده های ضعیف ومنتقم ترین بربنده های ظالم است.... درخانواده‌ای ایزدی درموصل عراق چشم به دنیا گشودم , هدیه ی ایزد یکتا که دراعتقاد ما الهه ی تمام خوبیها و مالک تمام اسمانها وزمین است ,به پدرومادرم,چهار فرزند بود, ✓اول برادر بزرگم طارق که بیست ویک ساله,است ✓وپس ازان خودم سلما ,هیجده ساله ✓وبعداز من,خواهرم لیلا پانزده ساله ✓واخرین بچه هم عماد زیبا وشیرین زبانمان که چهارسال بیشتر نیست که پا دراین دنیای خاکی نهاده است, البته یک برادر دیگر هم بین من ولیلا بوده که به گفته ی مادرم درکودکی دراثربیماری و تب بالا ازدنیا میرود. امسال اولین سال خانه نشینی ام بود , چون به قول بابا به حدکافی,باسواد شده بودم وبابا اجازه تحصیلات عالیه را به من نمیدهد ,اخه همزمان شده با حملات گروه منحوسی به اسم داعش,درست است که هنوز پایشان به شهرما بازنشده است اما پدرم معتقداست که جایمان درخانه امن تراست. محله ای که در ان زندگی میکنیم معروف به محله ی ایزدیها است چون اکثرا ایزدی مذهب هستند اما چندتایی هم مسلمان, همسایه مان است, نمونه اش همین همسایه سمت راستی مان که نامش «ابوعمر» است ما گهگاهی باهم امدورفت داشتیم وحتی من وخواهرم به ابو عمر,عمو میگفتیم ,تااینکه یک روز زن ابوعمر که به او «ام عمر»و«خاله هاجر» میگفتیم به خانه مان امد ومرا برای پسربزرگش «عمر» خواستگاری کرد..... خاله هاجر از عشق پسرش به من برای مادرم صحبت میکرد ومن ولیلا هم از پشت پرده ای که دوتا اتاق راازهم جدا کرده بود گوش میکردیم. لیلا ریز ریز میخندید از بازویم ویشگون میگرفت ,اما من اصلا از عمر خوشم نمیامد ,ازنظر من چشمان عمر مثل دوزخ سوزان بود وچهره اش,مثل ابلیس ترسناک البته اگر پای «علی» درمیان نبود شاید , طوری دیگر راجب عمرقضاوت میکردم وکمتر اورابه,شکل ابلیس,میدیدم... راستی نگفتم,علی پسر خاله ام است, خاله ام مثل پدر ومادرم ایزدی بوده اما بعداز ازدواجش بایک مرد مسلمان شیعه, «خاله صفیه» هم شیعه میشود, علی پسربزرگ خاله است ودوسال از طارق بزرگ تراست وتازگیها با طارق زیاد رفت وامد میکند ,علی رانمیدانم اما من دل درگرو مهر علی داده ام.... از مطلب دور نشویم.... خاله هاجر ,خلاصه کلام را به مادرم گفت وخیلی هم عجله داشت تا ما زودتر جواب دهیم وسریع مراسم عروسی رابگیرند ,گوییا عمر سفری درپیش دارد که قبل ازمسافرت میخواهد نوعروسش رابه خانه ببرد... اما.... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت دوم همان وقتی که خاله هاجر امده بود , راجب من وعمر صحبت کند,طارق هم از راه رسید. پدرم یک نخلستان دراطراف موصل دارد که رسیدگی به نخلها وجمع اوری محصول و...به عهده طارق است ومغازه ی خرما فروشی درموصل راپدرم اداره میکند, امروز طارق زودتراز نخلستان امد ومتوجه خاله هاجرشد,طارق ازخانواده همسایه مان اصلا خوشش نمیاید,حالا چرا؟؟من هم نمیدانم.... طارق وارد اتاق شد وگفت: _لیلا....سلما گوش وایستادین؟؟مگه ام عمر چی میگه که براتون جالبه؟ من ولیلا اروم جا خوردیم , خاله هاجرتاصدای طارق راشنید بلند شد وگفت: _ام طارق من حرفم را زدم ,خدامیدونه دخترای تورامثل دخترا ی خودم دوستشون دارم ودلم میخوادخوشبخت بشن حالا دیگه خبراز شما.... بلندشدوخداحافظی کرد ورفت. طارق رفت داخل اون اتاق وروبه مامان: _این عُمَری(معمولا به اهل سنت اطلاق میشه) اینجا چی میخواست؟؟ مادرم انگاری برای خودش خواستگارامده باشد شرم داشت بگه,بهش حق میدادم اخه اولین باربود که برای دخترش خواستگارامده بود واولین فرزندی بود که میخواست ازدواج کند, سرش راانداخت پایین وخیلی اروم که حتی ما به سختی صداش رامیشنیدیم گفت: _سلما رابرای پسربزرگش عمر خواستگاری کرد... طارق مثل یک خروس جنگی از جا در رفت وگفت: _بیجا کرده زنیکه ی عمری با اون پسر وطن فروشش... مادر: _پسرم هرکسی برای خودش دین ومذهبی داره همونطورکه ما ایزدی هستیم انها هم مسلمان وسنی مذهبند,هم ما وهم اونها به خدای یکتا اعتقادداریم ,دلیلی ندارد که به همسایه مان بی احترامی کنیم واونا راوطن فروش بدانیم... طارق سری تکان داد و زیرلب هی هی کرد و داشت به بیرون ازاتاق میرفت که خیلی نامحسوس به من اشاره کرد تا پشت سرش برم. خیلی ناراحت بودم, ازروی طارق خجالت میکشیدم,انگار با خواستگاری ام عمر, من گناه بزرگی مرتکب شده بودم, روی حیاط رفتم وطارق گفت: _بیا پایین توزیرزمین کارت دارم,یه چیزایی هست که باید بدونی وحرکت کردطرف زیرزمین. وقتی طارق رفت داخل,برگشتم بالا ووقتی مطمین شدم مادرم حواسش به من نیست وسرگرم کارهای خونه است ,منم رفت طرف زیرزمین... لیلا هم میخواست بیاد که بااشاره بهش فهموندم مراقب مامان باشه که طرف زیرزمین نیاد... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت سوم طارق روی تخت چوبی ونمور داخل انباری نشسته بود با خرماهایی که گذاشته بودیم خشک بشود خودش راسرگرم کرده بود , تا اومدم اشاره کرد به کنارش وگفت: _بیا بشین,یک سری حرفهایی هست که باید بشنوی تا بتونی درست تصمیم گیری کنی,اولا حتما از کشت وکشتاری که درسوریه وعراق پیش اومده شنیدی ومیدونی تمام این جنایات مربوط به گروه شیطانی به اسم(داعش)میشه که خودشون را مسلمان میدونند ,کما بیش خبرهایی هست که داخل عراق این گروه چشم طمع به موصل دارند ودوست دارند موصل مرکز وپایتختشان بشود ,اگر این اتفاق بیافته با اطمینان میگم که هیچ کدام از ماها زنده نخواهیم ماند ,اخه رفتارشان با شیعه ها که مانند خودشون مسلمانند و تو بحثهای اعتقادی باهم اختلاف دارند نشون میده که با ما چه رفتارهایی خواهند داشت,سلما خواهرم ,باورت میشه اینها شیعه ها راکه مثل خودشان مسلمانند وادعا میکنند پیامبرشان یکی هست, سرمیبرند وپوست بدنشان راجدا میکنند وانها راتکه تکه میکنند ,حالا باما که به قول انها کافر هستیم چه برخوردی خواهند داشت؟؟ ازحرفهای طارق مو بر بدنم راست شد وبا لکنت گفتم: _یا ایزد پاک به توپناه ان شاالله به لطف ایزد یکتا ازشرشون درامان باشیم ,حالا این چه ربطی به خاله هاجر وپسرش دارد؟؟ طارق: _ربط که زیاد داره,به همون ایزد پاک قسم میخورم که همین عمر ,پسرخاله هاجر داشت تبلیغ گروه داعش رامیکرد خودم با دوتا گوشم شنیدم وبا دوتا چشمم دیدم که سنگ حکومت اسلامی داعش رابه سینه میزد ومیگفت اگر این حکومت به مرکزیت موصل برپا بشه ,اینجا بهشت روی زمین میشه و...کلا دارن مردم شهر را برای ورود داعش تهییج واماده میکنن ,حالا حاضری باهمچین کسی زیریک سقف زندگی کنی؟؟ محکم سرم راتکان دادم وگفتم: _من از قبل ازاین حرفها هم نظرمثبتی نداشتم . طارق لبخندی زد وگفت: _یه موضوع دیگه هم باید خیلی قبل ازاین بهت میگفتم اما فکرمیکردم هنوز موقعش نرسیده اما حالا بااین احوالات فکر میکنم باید بگم...راستش خیلی وقت پیش علی پسرخاله صفیه تورا از من خواستگاری کرد,اولش فکرمیکردم به خاطر رفقاتی که بین ماهست این پیشنهاد رامیدهد اما کم کم متوجه شدم ازاینا فراتره وانگار خودت رادوست داره.... اگر خودت موافقی,یه سری حرفها هست که باید باحضورعلی بشنوی....حالا چی میگی؟؟ وااای از این حرف طارق گر گرفتم وسرخ شدم...اخه حرف دلم را زد....سرم را پایین انداختم و... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت چهارم بعدازغروب افتاب بود وپدرم امد , مادر بساط شام راحاضرکرد وسفره راانداختیم, پدرم مثل همیشه عماد را روی زانوش گرفته بود از تکه های میوه ای که مامان سرسفره گذاشته بود دهانش میکرد,خیلی نگران بود توخودش بود که مادرم گفت: _چی شده ابوطارق,چرا درهمی؟ پدر: _خبرایی که ازاطراف میاد خیلی ترسناکه, از آینده خودم واین بچه ها میترسم,این داعشیا هرجا که پامیذارن ,زمین اون منطقه را ازخون مردمش سیراب میکنن,خبرایی پیچیده که به همین زودی وارد موصل میشن,امروز ابوعلی شوهرخواهرت صفیه رادیدم ,میگفت هرچی که میشده نقدکردن فروختن احتمالا فردا از موصل میرن... یکدفعه نان پرید توگلوی مادرم وباسرفه گفت: _کجااا اخه تمام اقوام واشنایانمون اینجان, جایی راندارن که برن؟ پدر: _منم همین رابهش گفتم ,اما ابوعلی میگه, حفظ جان ازهمه چیزواجب تره,میگفت خونه شان رابه امان خدا میگذارن ومیرن سمت نجف وکربلا ,فکرمیکرد اونجا امن ترین جایی هست که میشه رفت,اخه داعشیا همه رااز دم تیغ میگذرونن اما شیعه ها را زجرکش میکنن.... مادرم اهی,کشید وگفت:_ابوطارق,بهترنیست,خودمون هم بریم ؟؟ هنوز پدرم چیزی نگفته بود که طارق با تمسخرگفت: _عه مادر اگه با داعشیا پیوند بخورین که کاری باهاتون ندارند پدرم باتعجب یه نگاه به طارق ویه نگاه به مادرم کرد وگفت: _طارق چی میگه هااا؟؟پیوند؟؟داعش؟؟ طارق: _اره پدر عزیزم.....امروزخاله هاجر دخترت سلما رابرای عمر خواستگاری کرده... پدرم عمادرااز روی زانوش برداشت وگذاشت زمین: _خواستگاری؟؟؟این پسره چندروزه تو بازار سنگ داعش رابه سینه میزنه واز برکات وجود حکومت اسلامی داعش نطقها میکنه.....مگه من بلانسبت خرشدم که دخترم راتسلیم ابلیس کنم.....تا قبل ازاینا اگه حرفی میزدند شاید به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم واحترام همسایگی باهم وصلت میکردیم اما الان نه نه محاله.. وبعدازسرسفره بلندشد ورفت گوشه اتاق وتوافکار خودش غرق شد... پدرم خیلی مهربان وخانواده دوست بود وازاون مردهای متعصب عرب,که حتی اگر راه داشت به ما میگفت روی حیاط خونه خودمان هم روبنده ونقاب بزنیم.میدونستم که الان تمام ذهنش درگیر ماست... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g