eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405 ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
‌یکی از تفاوت های عمده زن و مرد نحوه برخورد آنها با فشارهای عصبی و روحی است . مردها در این مواقع بیشتر گوشه گیر شده و در خود فرو می روند ؛ در صورتی که زن ها به هیجان آمده مسئله را مطرح می کنند. برای دستیابی به آرامش و حالت عادی ، مرد در جهت حل مسئله می کوشد ، و زمانی که مسئله حل شد از لاک خود بیرون می آید . ولی زن بیشتر نیاز به همدردی دارد. تفاوت هاي زن و مرد از لحاظ خلقي مردان علاقه مندند مسائل شان را به تنهایی حل نمایند ؛ لذا سعی می کنند مشکلاتشان را برای کسی مطرح نکرده و صحبتی از آن به میان نیاورند مگر آنکه موضوع محتاج کارشناسی و تخصص باشد. زیرا معتقدند وقتی کسی قادر به انجام کاری است این نشانه ضعف است که از دیگران کمک بخواهد و البته زمانی که به کمک احتیاج داشته باشند سعی می کنند با شخص مورد اعتماد مشورت کنند . به اعتقاد آنها گفت و گو در مورد مسئله با کسی ، به معنای درخواست کمک و یاری است. بنابراین زن ها باید متوجه باشند موقعی که مرد درخواست یاری ننموده است راهنمایی و گوشزدهای زن ممکن است برای مرد مداخله محسوب شود و اعتماد به نفسش را جریحه دار کند ، در صورتی که زن ها دوست دارند در مواقع ناراحتی با کسی حرف بزنند. زن ها روابط حمایتی را جستجو می کنند. و به طور کلی زن ها رابطه گرا هستند و مردها هدف گرا. ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
‌یکی از تفاوت های عمده زن و مرد نحوه برخورد آنها با فشارهای عصبی و روحی است . مردها در این مواقع بیشتر گوشه گیر شده و در خود فرو می روند ؛ در صورتی که زن ها به هیجان آمده مسئله را مطرح می کنند. برای دستیابی به آرامش و حالت عادی ، مرد در جهت حل مسئله می کوشد ، و زمانی که مسئله حل شد از لاک خود بیرون می آید . ولی زن بیشتر نیاز به همدردی دارد. تفاوت هاي زن و مرد از لحاظ خلقي مردان علاقه مندند مسائل شان را به تنهایی حل نمایند ؛ لذا سعی می کنند مشکلاتشان را برای کسی مطرح نکرده و صحبتی از آن به میان نیاورند مگر آنکه موضوع محتاج کارشناسی و تخصص باشد. زیرا معتقدند وقتی کسی قادر به انجام کاری است این نشانه ضعف است که از دیگران کمک بخواهد و البته زمانی که به کمک احتیاج داشته باشند سعی می کنند با شخص مورد اعتماد مشورت کنند . به اعتقاد آنها گفت و گو در مورد مسئله با کسی ، به معنای درخواست کمک و یاری است. بنابراین زن ها باید متوجه باشند موقعی که مرد درخواست یاری ننموده است راهنمایی و گوشزدهای زن ممکن است برای مرد مداخله محسوب شود و اعتماد به نفسش را جریحه دار کند ، در صورتی که زن ها دوست دارند در مواقع ناراحتی با کسی حرف بزنند. زن ها روابط حمایتی را جستجو می کنند. و به طور کلی زن ها رابطه گرا هستند و مردها هدف گرا. ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🟢مردان_بخوانند محبت برای روح یک زن مثل هوا برای تنفس لازم است. زن و مرد به محبت همدیگر احتیاج دارند اما نیاز روحی یک زن به محبت شوهر، فوق العاده مهمتر و حساس تر است. نکاتی درباره ازدواج خوب ⚫️🔘 این روزها مراقب "چسبندگی عاطفی" هم باید بود. دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشان را خوب کنید در حالی‌که ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم حال خود را ردیابی کنیم. 🔺🔻مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و خوش‌اخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر، زنی است که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است. همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم می‌شکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. 🟢خانمانه عاشق کردن مردها، زیاد هم کار سختی نیست؛ همین که حرفشان را بفهمی، قربان صدقه ی مردانِگیشان بروی، قبولشان داشته باشی و به استقامَتشان تکیه کنی؛ جنگجوترین مرد عالم هم که باشند؛ دل می دهند... و در هوایِ تو، همان پسر بچه ای می شوند که دلش قربان صدقه های گاه و بیگاهِ تو را می خواهد... 🟢 مردها نیز از در آغوش کشیده شدن لذت می‌برند ممکن است که حتی حوصله رابطه جنسی را نداشته باشد اما این به آن معنا نیست که دوست ندارد او را در آغوش کشیده و نوازش کنید. مردها نیز مانند زن‌ها از در آغوش کشیده شدن و نوازش شدن لذت می‌برند. می‌توانید این کار را بیشتر انجام دهید. دستان او را بگیرید، شانه‌هایش را نوازش کنید. گاهی تنها گرفتن دستان او و یا لمس شانه‌هایش نیز می‌تواند برایش قوت قلبی باشد که نیاز دارد 🟢نوازش کردن الگوهای مغزی را به هم نزدیک می‌کند آیا نوازش کردن را دوست دارید؟ یافته‌های جدید نشان می‌دهد که این کار علاوه بر به ارمغان آوردن آرامش، باعث نزدیک شدن ذهن‌ها نیز می‌شود. تحقیقات متخصصان فنلاندی که با همکاری دانشگاه میامی در ایالات متحده صورت گرفت، روی زوج‌های بسیاری انجام شد که برخی از آنها تنها دوست بودند و برخی رابطه عاشقانه داشتند؛ نتایج نشان داد که همه آنها در زمان نوازش یکدیگر، پاسخ‌های مغزی مشابهی دارند. الگوهای مشابه از پاسخ‌های مغزی در همه بخش‌های بدن از ضربان قلب گرفته تا امواج مغزی و حتی سطح کورتیزول در بدن آنها نیز دیده شده است. 🔴 یکی از سریع‌ترین راههای آسیب دیدن زندگی مشترک‌تان این است که همسر تان را تنها بگذارید...! 👈 یعنی ساعت‌های زیادی را مشغول کارتان هستید و اوقات فراغت خود را هم با دوستان‌تان می‌گذرانید. 👈 وقتی هم که به خانه برمی‌گردید، ارتباط با کیفیتی با همسر و فرزندان برقرار نمی‌کنید و غرق تماشای فوتبال یا اخبار می‌شوید. 👈 روزهای آخر هفته نیز از بهم ریختگی خانه شاکی هستید و باز هم ترجیح می‌دهید سر قرار با دوستان‌تان حاضر شوید. 👈 یکی از ناخوشایندترین تجربیات برای یک زن ، این است که با وجود شوهر داشتن، از لحاظ روحی و عاطفی احساس تنهایی کند. 👈 درست است که او هم دوستان یا کار خودش را دارد، مسئولیت بچه‌ها با اوست و ...، اما هیچکدام اینها جای رابطه با همسرش را نمی‌گیرند. 👈 او دوست دارد با شما وقت صرف کند؛ با مردی که دوستش دارد. وقتی همسرتان را نادیده می‌گیرید و او را تنها رها می‌کنید، قلب او را آزرده می‌کنید. ✅ برای بیشتر خانم‌ها، بزرگ‌ترین ترس، نادیده گرفته شدن و محرومیت عاطفی است. ‍ ✍هرچه مهربان تر =به خدا نزدیک تر ❣روابط بدنی؛ مانند دست دادن،بوسیدن،در آغوش کشیدن، درتامین سلامت روح اهل خانه،معجزه میکند! تکبر وحیای بیجا؛ در مهرورزی ممنوع❌ 👨‍👩‍ شما و همسرتان در دو مکان مختلف با شرایطی متفاوت بزرگ شده اید، پس اگرمی خواهید که تاهمیشه درکنارهم باشید ، بایدبرخی ازاختلافات تان را تحمل کنید.... 💞 آقايان سرگرمی های خاص خودشان را دوست دارند ❌ شايد خانم هااز آن بيزار باشند. ✅ ولي همسر موفق كسي است كه خود را با سرگرميهاي همسرش همراه سازد. ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جل
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت ۷۱ و ۷۲ _....بالاخره دوراز چشم ابوعدنان وبا خداحافظی مفصل پدرم راهی شام شدیم.... برای ما دوره های فشرده اموزش نظامی و عقیدتی گذاشتند،دوره های نظامی راگذراندم اما برای دوره های عقیدتی ,حالم اصلا مساعد نبود ومتوجه شدم که باردارم,با مشورت عدنان , تصمیم گرفتیم تا به دنیا امدن فیصل اموزش عقیدتی را ترک کنم واستراحت کنم، برای تولد فیصل,عدنان اصرار داشت که به عربستان مراجعت کنم وبعداز به دنیا امدن بچه,اورا به دایه ای تحت سرپرستی ابوعدنان بسپرم وخودم برگردم،اما درست است که ازابتدا با این ازدواج مخالف بودم اما باگذشت زمان به عدنان علاقه مند شده بودم وازطرفی هم به شدت تحت تاثیرشعارهای دولت اسلامی داعش قرارگرفته بودم ومیخواستم خودم فرزندم رابزرگ کنم ودوست نداشتم که اعدنان ودولت اسلامی جداشوم.... طبق پیش بینی فرماندهان، ما ظرف مدت کوتاهی عراق وشام را تحت تصرف خودمان درمیاوردیم اما ما به همه چیز فکر کرده بودیم وهرچیزی راپیش بینی میکردیم جز شجاعت و شهادت طلبی شیعیان...اگر متخصصان و روانکاوان داعش به زور به مجاهدان می‌قبولاندن که کشته شدن در راه دولت‌ اسلامی مساوی باورودبه بهشت است اما در مقابل ما رزمنده هایی بودند که بدون شستشوی مغزی,ازجان ودل ایمان داشتند که کشته شدن درجنگ با داعش برابر با بهشت برین است وهرکس درمیدان میخواست گوی شهادت را ازدیگری برباید وهمین ایمان رزمندگان مقابل داعش,باعث شد پیش بینیها غلط از اب دراید وداعش درخیلی جاها شکست بخورد.... فیصل درمیان جنگ وخون قدکشید وتازه وارد سه سالگی شده بود که ان اتفاق وحشتناک به وقوع پیوست. یک روز که فارغ از اتفاقات اطرافم مشغول بازی با فیصل بودم,عدنان امد وازلحظه ورودش متوجه شدم ,رفتارش کاملا متفاوت است،مثل کسی میماند که مسافراست و مجبور بود خانه وعزیزانش راترک کند،موعظه ام میکرد،سفارش فیصل رامیکرد ومیگفت: _فیصل مردجنگ است,مجاهدبارش بیاور,به زودی تلاشهای دولت اسلامی مثمرثمر میشود, میخواهم زمانی که فیصل بزرگ شد یکی از ارکان دولت اسلامی باشد و.. حرفهایش بوی مرگ میداد یابهتربگویم خودکشی. با نگرانی کنارعدنان نشستم و دستش را دردستم گرفتم وگفتم: _راستش رابگو چه درسر داری؟حرفهایت بوی جدایی میدهد. دستانم را محکم فشارداد وگفت: _ان شاالله فرداشب شام را سرسفره ی حضرت محمدص دربهشت میخورم... عرق سردی بر تمام بدنم نشست... _عدنان نگو...یعنی میخواهی انتحار.. ؟؟ عدنان: _نگو انتحار....مولوی عبدالله، بهشت را بااین عملم برایم تضمین کرده... با پرخاش گفتم: _مولوی اشتباها راه جهنم را به اسم بهشت نشانت داده،اخه عدنان تونخبه ای,درس خوانده‌ای, پزشکی چگونه حرفهای بی سروته اینان را باورمیکنی,من که این چندسال شاهد بودم,این مولویها ودولتهای حامی ما,از کشته شدن وانتحار ما پلی میسازند برای رسیدن خودشان به مال ومقام ودیگراهدافشان ,اخه توچطور...چطور....باورنمیکنم میخواستم به هرطریقی شده عدنان را منصرف کنم که گفت: _ناریه ,به توحق میدهم که چنین حرف بزنی اخه تو درکلاسهای عقیدتی دولت اسلامی شرکت نکردی ونمیدانی بایک انتحار چگونه هم دنیابه کامت است وهم اخرت... خنده تمسخرامیزی کردم وگفتم: _اخرت راخبرندارم اما تو کام دنیا را درتکه تکه شدن وجزغاله کردن خود واطرافیانت میدانی؟ عدنان: _اشتباه نکن ناریه,من میمیرم وهمین امشب قبل ازمرگم به من قول دادند که بعدازمن زندگی تو وفیصل ازلحاظ مادی ومعنوی تامین شودوتو یکی از مهره های کلیدی شوی وفیصل هم دراینده یکی از مسوولین دولت,این میشود دنیایم واخرت هم میدانم ,کافیست یک رافضی (شیعه)رابه درک واصل کنم انوقت است محمدص در ورودی بهشت با اغوش باز منتظر من است... ازاینهمه حماقت عدنان لجم گرفته بود و خواستم باترفندی دیگر که واقعیتی انکار ناپذیر بود ,منصرفش کنم.پس گفتم: 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت ۷۳ و ۷۴ گفتم: _عدنان,توخوب میدانی که ازدواج ما وجه المصالحه بوده پس اگر توانتحارکنی,یعنی مرا کشتی ,چون پدروعشیره ات مرگ تورا از چشم من میدانند وبی شک دشمنی ها دوباره شروع میشود وقصاص خون تو میشود ریخته شدن خون من وجوانان عشیره ی بنی ساعد... عدنان: _زور الکی نزن ناریه ,من بهشت را میخواهم , بعدش دولت اسلامی عراق وشام و مجاهدانش, امنیت تورا تضمین میکنند همانطور که قصرزیبای مرا دربهشت تضمین کرده اند.... وای من,که چگونه مغز همسرنابغه‌ام را شستشو داده اند...انوقت بود که ازکرده‌ی خودم از عمق جان پشیمان شدم و آرزو میکردم کاش زمان به عقب برمیگشت....هرچه کردم که منصرفش کنم نشد که نشد وروز بعد خبر حمله ی انتحاری قهرمان ومجاهد ازجان گذشته ی دولت‌اسلامی درهمه جا پیچید....احترام به من وفیصل صد برابر شده بود...مدرک پزشک ویژه به من داده شد وخیلی کارهای دیگر اما غم از دست دادن عدنان برایم خیلی سنگین بود وبااین کارها قابل جبران نبود..تااینکه صبح روز بعداز انتحار عدنان ,پدرم با من تماس گرفت...تماسی که سراغاز اوارگیم شد.... اینجا که رسید, اشکهایش را که با به خاطراوردن اتفاقات تلخ زندگیش,جاری شده بود پاک کردوگفت:_سلماجان,بخواب,بقیه اش باشد برای فردا شب....شبت خوش... درفکر نخودمغزانی بودم که باریسمان پوسیده ی مولویهای داعشی به عمق چاه جهنم نزول کردند که به خواب رفتم.... هم اکنون هفت روز است که در اردوگاه تموز مستقرشده ام,این روزها ناریه راخیلی کم میبینم,وقتی هم که باماست اغلب درفکراست وکم حرف میزند گاهی فکر میکنم مشکل جدی برایش پیش امده وبعضی وقتها فکرمیکنم دارد تصمیم مهمی میگیرد و امروز به سرم زده نکند درفکر نقشه ای برای من وعماداست؟؟ نه نه امکان ندارد من که جزبامحبت با او و فصیل برخوردنکردم وبارها وبارها برایش از ارادتم به دولت داعش گفته‌ام تا به شیعه بودنم شک نکند.... هرچه هست ,سخت کارمیکند و اغلب داخل شهر است وبچه ها پیش من خوشند ومنم پیش عمادم,از کانکس خیلی کم بیرون میروم, مگربرای گذاشتن قفس خرگوشها کنار کانکس...... امروز ناریه نهار رابا ماخورد وهمانطور که غذا میخوردگفت: _دیشب مجاهدان حمله‌ی غافلگیرانه‌ای به روستاهای اطراف موصل کرده‌اند وچندتا از روستاهایی را که نیروهای حشدالشعبی عراق از دستشان دراورده بودند دوباره تحت تصرف خود گرفته‌اند و چندتایی هم اسیرگرفتند و امشب به همین مناسبت مجلس جشن و نورافشانی درپایگاه کنار مسجد برقراراست..من امشب جایی کاردارم و نمیرسم بروم,اگر تودوست داری,ماشین رابرایت میگذارم بچه ها راببر وخوش باشید.... فیصل: _اخ جون دوباره اتیش بازی...بریم....بریم ... خیلی دلم میخواست بفهمم ناریه کجا میرود اما جرات پرسیدن نداشتم وبرای همین گفتم: _باشه,اگه فیصل دوست داره بریم ,میبرمش. نهار را که خوردیم ,ناریه ساعتی استراحت کرد,سویچ ماشین رابه من داد وکلی سفارش فیصل راکرد وگفت: _سلما جان ,احتمالا تا وقت خواب نمیایم, فعلا.... ناریه که رفت ,بچه ها هم اجازه گرفتند تا بیرون کانکس با خرگوشهاشون بازی کنند ومن ازعماد وفیصل قول گرفتم تاازیک متری کانکس دورتر نروند وبرای همین با چوبی روی خاک اطراف کانکس محدوده ای را مشخص کردم تا ازاین محدوده دورتر نروند وخودم امدم داخل کانکس ودوباره پناه اوردم به ایات قران. مشغول خواندن قران بودم که عماد به شدت در را بازکرد وبا فریادهای نامفهومی دستم را میکشید انگار میخواست چیز مهمی بگوید,چادرم رامرتب کردم و همراهش بیرون رفتم وبه جایی که عماداشاره میکرد نگاه کردم ,وای خدای من باورم نمیشد ازانچه که میدیدم... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت ۷۵ و ۷۶ خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس شد وخم شدم و اهسته درگوش عماد گفتم: _برو داخل کانکس ممکنه ابواسحاق,تورا بشناسد... عماد وفیصل را هل دادم داخل کانکس به بهانه ی اوردن قفس خرگوشها به ابواسحاق که گویا سه اسیر اورده بود نزدیکترشدم ودرست خیره شدم،حقیقتا درست میدیدم بله این طارق بود, برادر بزرگم،انگار ابواسحاق وارد داعش شده بود که خانواده ی مرا بکشد وبه اسیری ببرد، تمام وجودم راهیجان گرفته بود, ابواسحاق داشت بایک مردداعشی دیگرصحبت میکرد گوشهایم راتیز کردم تا ببینم چه میگویند. مردداعشی: _برادر ,اینجا جایی برای نگهداری این اسیران کافرنداریم,چه کسی گفته اینها رابه اینجا بیاوری؟ ابواسحاق که نیشش تابنا گوش بازشده بود گفت: _میدانم...لازم نیست خیلی نگران باشی,این رافضی ها تا طلوع افتاب بیشتر میهمانت نیستند,قراراست به مناسبت این پیروزی اخیر فردا صبح اینها راقربانی کنیم وبا سرشان فوتبال بازی کنیم. مردداعشی اشاره ای به طرف یکی از چادرها کردوگفت: _دست وپاهایشان رامحکم ببندداخل ان چادر بیاندازشان,چون جای خالی نداریم دوتا مجاهد هم برای نگهبانی جلوی چادر بگذار,البته لازم نیست چون اینجا ازهمه طرف نگهبان دارد که اگرموفق به بازکردن خودشان بشوند باز موفق به فرار نخواهندشد..... دردی عمق قلبم رافراگرفت, خدای من,طارق، برادرم فردا قربانی میشود... باید کاری کنم....باید نجاتش دهم حتی اگر به قیمت ازدست دادن جانم تمام شود.امشب در شهرموصل اتش بازی دارند,احتمالا اردوگاه کمی خلوت ترمیشود. فکری به خاطرم رسید وبه سرعت خودم رابه کانکس رساندم. داخل کانکس دنبال یک چاقو بودم... اره دیدمش ,چاقوهای مجاهدان معمولا خیلی تیزوبرنده بود،باید تااذان مغرب صبر میکردم وقتی داعشیها به نماز میرفتند بهترین زمانش بود باید دست وپاهایشان رابازمیکردم وبه شکلی که توجه کسی راجلب نکند از اردوگاه خارجشان میکردم,اما چطور؟؟ اره درسته باچادر.......درسته که فرار با چادر خوشایندیک رزمنده ی شجاع نیست اما حفظ جان واجبتراست، چمدان بزرگ لباسی را دیده بودم که ناریه داخل ان چادرهایش را میگذاشت... چمدان راباز کردم ,پنج,شش تا چادر بود , همینطور که میخواستم سه تاچادر انتخاب کنم ، دیدم زیرچادرها قاب عکسی بود که احتمالا متعلق به ابوفیصل است ..... خدایا شکررررت،زیر قاب عکس,لباسهای مردانه ای مرتب وتازده بود,لباسهای سیاهرنگی با شالهای سیاه که نشانه ی خونخواران داعشی بود... احتمالا این لباسها هم متعلق به ابوفیصل است حتما برای یادگاری نگهداشته ,مثل من که چادرلیلا وشال مادرم را باخودم اوردم. سه دست لباس کامل باسربندهایی که نشان میداد طرف داعشی است,برداشتم. چمدان رامرتب کردم ودرش رابستم وبه انتظار نشستم تا غروب شود... وای یادم رفت... ناریه دوتا اسلحه داشت یک اسلحه کوچک کمری که همیشه همراهش بود ویک اسلحه بزرگتر که نمیدانم اسمش چه بود اما بارها وبارها پشت رختخوابها دیده بودمش,نگاه کردم به بچه ها ببینم حواسشان به من هست یانه؟ فیصل مشغول بازی با خرگوشها وغذا دادنشان بود اما عماد کاملا معلوم بود که حواسش به من است ونگرانی ازصورتش میبارید,چشمکی بهش زدم ورفتم طرف رختخوابها,بااحتیاط اسلحه رابرداشتم وداخل لباسها پنهانش کردم وهمه را داخل شال عربی مادرم گذاشتم تا چیزی مشخص نشود. اینقدنگران طارق بودم که اصلا برایم اهمیت نداشت اگرناریه میفهمید که اسلحه گم و گور شده ویا لباسهای شوهر بیچاره,اش ناپدید شده,چه چیزی باید جوابش میدادم صدای اذان بلند شد روبه بچه ها گفتم: _من میرم بیرون,بچه های خوبی باشید تا آمدم باهم میریم مراسم اتش بازی... چاقورا زیرلباسم پنهان کردم وبقچه ای راکه بسته بودم برداشتم وبااحتیاط بیرون امدم. 💞ادامه دارد ....
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت ۷۷ و ۷۸ درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقریبا خلوت بود همه به سمت چادربزرگ برای نماز رفته بودند، بدون اینکه جلب توجه کنم ودرحالی که زیرلب ایاتی ازقران را زمزمه میکردم به سمت چادری که طارق را برده بودند رفتم... جلوی چادر یک داعشی بود که داشت سیگارمیکشید , راهم راکج کردم وپشت چادر رفتم,پشت این چادر ,عقب چادردیگری بود به قسمت وسط چادررسیدم چاقورا از زیرلباسم دراوردم ومشغول بریدن چادرشدم,خیلی محکم بود اما چاقوی من هم تیزبود,اندازه ای که بتوانم ردشوم چادرراشکافتم وخیلی آرام خودم را داخل چادرکشیدم، بااینکه چادرتاریک بود اما سنگینی نگاه طارق ودواسیر دیگر را روی خودم حس میکردم تا داخل شدم یکی از اسیرها گفت: _یابسم الله...عباس,طارق,این دیگه کیه؟ محکم گفتم : _هییییس و رفتم طرف طارق دستها وپاهاش راباز کردم, چاقورا دادم دستش تا دستهای ان دوتا همرزمش رابازکند. طارق: _ممنون خواهر ,توکی هستی؟ درحالی که داشتم لباسها را بیرون میاوردم گفتم: _هیس,چکارداری من کیم ,زودباش دست بقیه راباز کن... طارق که دست عباس رابازکردوچاقورا داد عباس وامد طرفم وگفت: _صبرکن ببینم,صدات چقداشناست،کی هستی؟ روبنده ام رابالا زدم ولباس را دادم دستش.... طارق: _خدای من ,سلماست...عباس...احمد...این خواهرم سلماست..سلما اینجا چکارمیکنی... من: _داستانش مفصله...زود لباسهاتون رابپوشید,با شالها روی صورتتان رابپوشانید ,دورسری هایی که علامت داعش داره بپوشید ، تفنگ ناریه رادادم دست طارق وگفتم: _دنبال من بیاید.... ازهمون راهی که اومده بودم این بار چهارنفری برگشتیم,از ترسم جرأت نکردم جلوی چادر رانگاه کنم , نماز تمام شده بود وجمعیت تک وتوک بیرون امده بودند, به کانکس رسیدیم,ماشین جلو کانکس پارک بود,اشاره کردم به طارق وگفتم _برین داخل ماشین ,من الان میام. سریع داخل کانکس شدم, رفتم سراغ کوله,قران طارق را درآوردم وبغل گرفتم وبه بچه ها گفتم , _بریم جشن و آتش بازی... فصیل رفت کابین عقب کنارعباس واحمد, عمادرا آوردم جلو روپاهای طارق نشاندم ,چون روی طارق بسته بود,عماد نشناختش,ولی میدیدم طارق ,عمادراغرق بوسه کرده بود,قران راگذاشتم توبغلش و روکردم عقب وگفتم: _فیصل جان این مجاهدها هم باما میخوان بیان جشن... نفس راحتی کشیدم ,تااینجا که خوب پیش رفته بود، سوویچ را چرخاندم که ماشین را روشن کنم,یکدفعه دیدم,ابواسحاق با دومرد داعشی به طرفم اشاره میکنند.....میخواستند تا من حرکت نکنم..... تمام تنم داغ شد...نمیدونستم چکارکنم ..... توکل کردم و.... 💞ادامه دارد .... 🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
⛓️📝♥⛓️📝♥⛓️📝♥⛓️ اینکه با خانومتون مثل ملکه ها رفتار کنید، اسمش "زن ذلیل" بودن نیست، اسمش مرد بودنه .. ⛓️♥📝⛓️♥📝⛓️♥📝⛓️ 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 🍃 مردها دوست دارند همسرشان به آنها انرژی دهد؛ حتی اگر خودشان فردی آرام باشند! 👈 شاد باشید و شوخ‌طبع و البته ظرفیت و جنبه خود را هم بالا ببرید. 👈 زنان و مردان شوخ‌طبع زندگی زناشویی و ازدواج موفق‌تری نسبت به زنان و مردان باهوش، جدی و عبوس دارند...! ✅ تفریحات مختلف را با هم تجربه کنید. سعی کنید بیشتر در اجتماع و کنار هم حاضر باشید، قرار بگذارید وقتی با هم بیرون می‌روید برنامه‌ای برای شاد کردن هم داشته باشید... 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 آنقدر به همسرتان اطمینان بدهید که درد و دل کردن او با شما باشد. به او نزدیک باشید... غمخوارش باشید و در ناراحتی ها او را یاری دهید. چه کسی نزدیکتر از شماست به او! 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 با یک زن قوی ازدواج کن شاید روزی برسد که او تنها ارتش تو باشد. 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 *خانومها_بخوانند*# *🔵خیلی وقت‌ها مردهایی کاملاً وفادار را دیده‌ام که فقط بخاطر اینکه همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، دست به خیانت زده‌اند.* *🔵آنها به نقطه‌ای رسیده‌اند که فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. در چنین مواردی خیلی ناراحت‌کننده است که ببینیم ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود*. *🔵وقتی اعتمادی شکسته می‌شود، دوباره اعتماد کردن خیلی سخت است. همه چیز به گرفتن یک تصمیم هوشیارانه از اعتماد به کسی برمی‌گردد. باید از خودتان بپرسید، شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟* *🔵 آیا چک کردن گوشی‌های همدیگر نشانه شفافیت است یا عدم امنیت؟ این چک کردن‌های مضطربانه  هیچ جایی در یک رابطه شفاف ندارد.* کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ من زیر آوار یه فرشته دیدم 🤲 ---------------------------------------------------- اخبار آنی از منطقه و محورمقاومت👇 کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd گروه ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://splus.ir/mostagansahadat 🤲
🎀 فرزندپروری 🎀 👌🏻به کودکمان چه بگوییم چه نگوییم: 🚫 نگوییم: سوپ می‌خوری یا نه؟ ✅ بگوییم: سوپ می‌خوری یا غذا؟ 🚫 نگوییم: با من میای یا نه؟ ✅ بگوییم: با من میای یا با بابا میری؟ 🚫 نگوییم: سالاد می‌خوری یا نه؟ ✅ بگوییم: سالاد می‌خوری یا ماست؟ 🚫 نگوییم: دستشویی میری یا نه؟ ✅ بگوییم: الان میری دستشویی یا بعد؟ 🚫 نگوییم: میوه می‌خوری یا نه؟ ✅ بگوییم: پرتقال می‌خوری یا سیب؟ در صحبت کردن نوع اول، کودک گزینه « نه!» را انتخاب می‌کند❗️ ولی در نوع دوم؛ بدون اینکه دستوری صادر کنیم؛ کودک یکی از گزینه‌ها را انتخاب می‌کند و چون خودش انتخاب کرده؛ احتمال اجرا بیشتر می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🟣شوهرانه🟣 ❌راه_حل_نده 👌🏻وقتی یک خانم داره درد دل می کنه (مادر،خواهر....یا یک خانم برا شوهرش) 💋فقط وفقط به حرفاش گوش کنیم ونشون بدیم که درکش می کنیم خانم ها در آن حال از هر گونه راه حل دادن وکمک کردن بی زارند.😕 💞پس هر وقت به درد دل وحرف های یک خانم بدون ارائه پیشنهادی گوش کنیم احساس خیلی بهتری خواهد داشت.🥰🥰🥰 . https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 💫آقایان_بخوانند💫 🤷‍♀️ میدونستید زنانی که در خونه پرخاش میکنن و داد میزنن کمبود محبت شدید از طرف همسرانشون دارن؟👌🏻 🤷‍♀️آقایون میدونستید که آرامش را مرد به زن میبخشه و همون آرامش را زن در خانه بین بچه هاش تقسیم میکنه و دوباره به خودتون بر میگردونه...👌🏻 🤷‍♀️ آقایون آیا میدونستید صحبت در مورد احساسهای درونی بین زن و مرد باعث ایجاد ثبات و امید در زندگی میشه.👌🏻 🤷‍♀️ آقایون میدونستید یکی از نیازهای خانوم ها شنیدن تمجید و تعریف از سوی همسرشونه👌🏻. 🤷‍♀️ اقایون میدونستید نوازشهای محبت آمیز مردانه از مسکن های قوی بهتر عمل میکنه؟؟👌🏻 👌🏻 پس از خانومتون تشکر کنید، 👌🏻محبت کنید براتون عادی نشه،کارهاش،تمیز بودنش و... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند❤ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤️✨❤️ های عزیز 😉 💯خوش اخلاقی خانم خونه یکی از پایه های محکم زندگی مشترکه ⬅️خانومایی که به شوهراتون پرخاش میکنید ❌با لحن اروم و بدون توهین مساله رو مطرح کنید ❤️✨❤️ ❤️🍃❤️ ❤️کمی محبت میتواند زندگی شما را دگرگون کند!! 👈گاهی آقا و خانم هیچ کدام نه اهل خیانت هستند و نه آدم های بدی ‼️ بلکه فقط سرد و بی توجه به زوج خود هستند که ‼️ این باعث شک، بدبینی، عصبانیت و پرخاشگری میشود! 🙏امیدوارم مهربانی را هیچ وقت فراموش نکنید ❤️ و همیشه برای محبت کردن پیش قدم باشید. https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae خوب بودنتان را عاقلانه خرج کنید !! سطحِ توقعِ آدم ها را نسبت به خودتان بالـا نبريد ! طورى نشود كه فكر كنند ؛ محبّت و بودنتان ، وظيفه ىِ شماست... اين روزها سادگى و هميشه در دسترس بودن يعنى تهِ تهِ حماقت ! براىِ آدم هاىِ زندگيتان به اندازه اى باشيد ، كه اگر روزى نبوديد دلتنگتان شوند ؛ بروند از خاطره هایشان بویِ عطرِ حضورتان را بکشند بیرون ، بهانه ىِ دیدنتان خفه کند گلویشان را و هرزگاهى حالتان را بپرسند... آنقدرى خوب باشيد كه اين خوبى دلشان را نزند تا دورتان بزنند خوب بودنتان را عاقلانه خرج کنید ! 😊 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 👌🏻مقاله ای که در مورد زنان ایده آل منتشر شده 💫با موضوع: زنان ایده آل این ویژگی ها را دارند و بس! 💛_برای خودش ارز ش قائل است زنی که به خودش اهمیت دهد، به عنوان مثال به ظاهرش برسد، برای خودش پول خرج کند، به سلامتی اش اهمیت دهد و در یک کلمه مراقب خودش باشد، زنی است که دیگران نیز به او احترام می گذارند. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💛_از ظاهر خودش راضی است همه ما نقص ها و ایرادهایی در درون خود و ظاهرمان داریم اما زنان قدرتمند خود را همانگونه که هستند دوست دارند و می پذیرند. آنها از این که خود را در آینه نگاه کنند، خجالت نمی کشند 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💛_مستقل است آنها برای برآوردن کردن نیازهای خود به دیگری تکیه نمی کنند و سعی می کنند که خود از پس زندگی شان بر آیند. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💛_مغرور نیست آنها همان قدر که برای خود ارزش قائل اند برای دیگران نیز هستند. آنها دیگران را دوست دارند، با آنها صادق اند و به آنها احترام می گذارند، بنابراین با همه خصوصیات اخلاقی خوبی که دارند، نشانه ای از خودشیفتگی در این نوع زنان یافت نمی شود. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💛_به دنبال دردسر نمی گردد زنان قدرتمند زنانی هستند که از درگیری گریزانند. آنها دوست ندارند که وارد جر و بحث ها شوند یا کاری کنند که حسادت دیگران را برانگیزند. آنها آنقدر به بلوغ فکری رسیده اند که تا جایی که امکان دارد از موقعیت های استرس زا و ناراحت کننده خودشان را دور می کنند.