🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۷ و۱۴۸
سوار ماشین شدیم،چون میخواستم غیرمستقیم از زیر زبان انور ,راجب اون جایی که رفته بود بکشم پس شروع کردم به صحبت کردن:
_وای استاد عجب فکر بکری کردند این یهودیهای نابغه,یعنی احسنت,از آشغال و زباله ,توتونهای دور ریختنی هم پولمیسازند, انهم چه پولی...
انور همانطور که با لبخند حرف مرا تأیید میکرد گفت:
_بله بله,اینها طرح من نیست اما هرکس طرحش را داده فوق العاده باهوش بوده ولی بهت اطمینان میدهم دراینده اسم من هم جز همین طراحان نابغه درج خواهد شد.
من:
_اونکه صدالبته,بااین چیزهایی که تاالان ازتون دیدم ,من مطمئنم با خلاقیت شما با خلق موجودات توسط خدا برابری میکند.
انور که از تعریف من سرذوقم آمده بود گفت:
_هانیه....هانیه الکمال نمیدانی چه کاری کردم,کاری کردم کارستان,اون سوله که رفتم داخلش ,اول باری که راهش انداختم یک آزمایشگاه ساده بود اما الان تبدیل شده به مجهزترین کارگاه تولید #اکستازی که یک دانه ازاین کارگاه ها درامدش برابراست با درامد ده تا ازاون کارخانه نوشابه وسیگار....
خدای من این شیطان مجسم چی چی میگفت اکستازی؟؟یعنی اینا توکار مواد روانگردان هم هستند؟
من:
_عه استاد واقعا؟؟یعنی فرمول اکستازی, را شما دادین؟اخه ازکجا به فکرتان رسید؟
انور:
_چقدر ساده ای تو دختر,مافیای مواد مخدر را در دنیا ,اسراییل راهبری میکنه و مواد مخدر را از افغانستان تولید وبه اقصیٰ نقاط دنیا صادرمیکنیم ویک پول هنگفت به جیب میزنیم ومن تواین بحبوحه به فکر افتادم چرا با موادی که مصرفشان سادهتر وتولیدشان انبوهتر وکشندگیشان سریعتر است ,تجارت نکنیم؟بنابراین اولین کارگاه اکستازی و فرمول آن را ما یعنی یهودیان اسراییل ساختیم ووارد دنیا کردیم،الانم رفتم فرمول یک روان گردان جدید را درقالب وشکلی دیگه به مهندسین اکستازی دادم
ودراینجا زد زیرخنده وگفت:
_مثل اینکه اکستازی شناسایی شده ومردم هوشیار شدند وکمتر استفاده میکنند اما محصولی که من طرحش را دادم تا بیاد شناسایی بشه کلی درامد به جیب ما روانه کرده وکلی از مردم دنیا ,خصوصامسلمانهای خاورمیانه راکشته...بله..ما تا دنیا را به تسخیر خودمان درنیاوریم,از پا نمی نشینیم.
داشتم فکر میکردم ,درسته,شما خیلی مارموزید اما نمیدانید همین الان با یه ساعت مچی وردیابه فسقلی، جایگاه این کارگاه های فسادشما لو رفته وبه زودی نابود میشه اما نمیدونستم این لو رفتن به قیمت جان من وعلی تمام میشه...
دوهفته ای از اون موقعی که باانور رفتیم سمت کارخانه های تولید سیگارو...میگذرد وتواین مدت من با انور خیلی صمیمی تر شدم,انور به من اطمینان کامل پیدا کرده, وقتی توحال خودش هست من را دانشجوی مستعدی میبینه که داره باتعلیمات انور راه کمال راطی میکنه ودراینده جانشینش میشود اما وقتی ازحال خودش خارج میشود , مثل بچه های کوچک انگشت شصتش رامیمکد ومرا درقالب مادرش میبیند, امشب خیلی سرذوق بود بنابراین , من وعلی یعنی هارون وهانیه را دعوت کرده وبه گفته ی خودش میخواهد بهترین خوراک دنیا را بخوردمان دهد.
علی خیلی خوشحال است,نه به خاطر اینکه بعداز مدتها به مهمانی دعوت شده(تواین مدت کلی میهمانی به خاطراستنداپ های زیباش رفتیم)بلکه به خاطراینکه برای اولین بار میخواد ازنزدیک بااین شیطان مجسم یعنی انور ,اونم درخانه ی خودش دیدارکند.
علی:
_هانیه....بدو بریم که خیلی دلم میخواد ببینم این ابلیسک کجا لونه کرده؟چی چی هم تدارک دیده ...
جلوی خانه پیاده شدیم,علی کلی به خودش رسیده بود ,یک دست کت وشلوار خوش دوخت مشکی با کرواتی خط خطی وسیاه وسفید,با پیراهن سفید وصدالبته یک کلاه کوچک یهودی هم زینت بخش فرق کله اش شده بود خخخخ..به محض اینکه اولین زنگ را زدیم,در بازشد .علی اهسته طوری من بشنوم گفت:
_انگاری پشت در بود وانتظار مارامیکشید خخخ
وقتی وارد شدیم ,علی را زیرنظر داشتم و میدیدم با دیدن گلها ودرختچه ها و...دقیقا حال من را شد زمانی که برای اولین بار به اینجا امدم.
من:
_سلام استاد...
علی:
_سلام بر استاد بزرگ کالج تل اویو,سلام بردکتر حاذق وچیره دست,عجب بهشت زیبایی برای خودتان ساخته اید استاد!!!کاش زودتر مراهم بااین فضا اشنا میکردید...
خوب میدونستم که علی توحرف زدن خیلی چیره دسته واونقدر حرف وتمجید و..میزنه که طرف به آسمان هفتم پرواز میکنه وبه قول علی یکدفعه باکله میادپایین خخخخ اما خداییش,توزدن مخ وبه دست اوردن اعتماد طرف برای خودش استادی هست هاااا..
انور که از تعاریف علی درپوست خود نمیگنجید با علی دست داد وروبه من کردوگفت:
_هانیه ,چه شوهر خوش مشرب,شیک پوش وزیبا وبادرک وشعوری داری,کاش زودتر باهم اشنا شده بودیم
ودرهمین حین اشاره کرد که بنشینیم و خودش هم نشست روی مبل وشروع کردبه نطق کردن,تواین مدت متوجه شدم که انور به خاطر کمبود محبتی که دارد عاشق دیده شدن ومورد تعریف قرارگرفتنه واین مورد رابه علی گفته بودم والحق که علی هم خوب از پسش برامده بود.انوراشاره به میزکرد وگفت:
_طبق تعالیم اسلام ,هرکس میوه راقبل از شام میل کند ,سلامتش تضمین است,هانیه پاشو میوه تعارف کن ,تابعدش بریم سراغ غذای لذیذی که بسیار مفیداست.
از آشپز خانه بوهای خوبی میامد اما نمیدانستم چیست..
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۹ و ۱۵۰
انور:
_طبق تعالیم اسلام ،شام راباید سرشب خورد اینجوری سلامتی مهمان تن وبدنت است
واشاره کردتا باهم بریم طرف اشپز خانه.
وارد اشپز خانه شدیم,میز با سه تا کاسه و یک سینی پراز نان ویک بشقاب میوه خوری پراز تکه های پیاز....انور روبه علی:
_اقا هارون دستکشها رابکن دستت ودیگ را از داخل فر بگذار روی میز.
علی خم شد ودیگ رابرداشت وگفت:
_وااای چه سنگینه ,مگه اندازه چندنفر غذا درست کردین؟
انور درحالی که مینشست اشاره به دیگ کرد وگفت:
_توایران به این میگن دیزی سنگی,ظرفش چون از سنگ هست سنگینه وگرنه غذاهای داخلش اندازه سه نفره ,یکی از لذیذترین و مقوی ترین ومفیدترین غذاهای دنیاست , البته اگر تودیگ سنگی پخته بشه , موادمعدنی سنگ وارد ابگوشت میشه وفوقالعاده مفیده واگر داخل دیگ مسی پخته بشه ,اهن داخل الیاژ مسی ظرف وارد ابگوشت میشه وغذا سرشار از,اهن مفید میشه وبااین روش یعنی طبخ غذا داخل قابلمه مسی ,بدن مصرف کننده هیچ وقت دچار کمبود اهن نخواهد شد، اما با حیله ی ما یهودیا این دیز سنگی واون قابلمه مسی از زندگی ایرانیا حذف شده وجاش را انواع واقسام دیگها وقابلمه های تفلون وبعضا چدن که البته چدن واقعی نیست ویک نوع تفلون با لایه ی ضخیم تراست و..گرفته که باهربار پختن غذا داخل این قابلمه ها ,مواد سمی تفلون قاطی غذای طبخ شده میشه وکم کم به مرور زمان یه سرطان خوشگل از جان مصرف کننده درمیاد.
علی لبخندی زد وباهمون شیوهی استنداپش روبه انور گفت:
_ای شیطان خبیث ,اجازه میدی شروع کنیم؟
انور خنده ی بلندی کرد وگفت:
_صبر کن قبل از غذاوبعدازغذا ,خصوصا غذاهای چرب سفارش شده کمی نمک بخوریم.
علی:
_احتمالا اینهم از سفارشات اسلام است ای یهودی خبیث خخخخ,بد نبود مسلمان میشدی استاد...
انور دوباره زد زیرخنده وگفت:
_همه میدانند ما یهودیا به خاطرسلامتیمان در انجام توصیه های اسلام که حقیقتا کاملترین برنامه سلامت است ,از مسلمانها , مسلمان تریم,حالا بزارید یه چی جالب تر براتون بگم....
انور اشاره کردبه من وگفت:
_اون نمک پاش رابیار.
نمک پاش را اوردم ,کمی ریختم کف دستم تاقبل ازغذابخورم ودرهمین حین سوال کردم:
_استاد چرا این نمکها اینقدر دانه درشتند؟مگر شما فن تولید نمک یددار راندارید , نمکی که باعث جلوگیری از خیلی بیماریها مثل نرمی استخوان وکمبود ید و...میشه؟
انور که انگار لذت بخش ترین جوک دنیا رابراش تعریف کرده ام ,خندید وگفت:
_ما فن تولید نمک یددار رانداریم؟؟ما خودمان یکی از تولیدکنندگان بزرگ نمک یددارهستیم اما چیزی که بقیه نمیدانند , الان براتون میگم,میدونید این نمک دانه درشتی که میبینید نمک دریا هست بدون هیچ افزودنی,این نمک غذای اصلی کلیه است ازخیلی بیماریها جلوگیری میکند واصلا انطورکه ما جاانداختیم باعث فشارخون بالا نمیشودبه شرطی که نمک دریا باشد ,اما اون نمک یدداری که درکشورهای درحال توسعه واسلامی مصرف میشود باترکیب نمک با عنصرید یک سم سفید وشوری تولید میکنیم که بیماریهای کلیوی , فشارخون بالا, انواع سرطان سینه درزنان وپروستات در مردان وخیلی از,بیماریهای دیگه محصول استفاده از همین نمک ید دار هستند ,ما تولیدکننده عمده نمک ید داریم که مصرف این نمک را درکشور خودمان ممنوع کردیم خخخخخ
علی نگاهی به انور انداخت وگفت:
_عجب ناکس هایی هستیم هااا,دیگه چه جنایتی کردید,بفرماییدتا لااقل ما از انها خبرداشته وبه طرفشان نرویم.
انور درحالی که سردیگ رابرمیداشت واز رنگ ولعاب غذا تعریف میکرد که واقعا تعریفی هم بود گفت:
_همه چیز,هرچیز سالمی که در جوامع اسلامی وجود داشته ما به نوعی تبدیل به مواد مضرشان کردیم,برای مثال همینروغن, به جای روغن پرخاصیت کنجد وروغن گاو وگوسفند و زیتون وپسته کوهی...روغن پالم را درقالب روغنهای گیاهی وافتاب گردان به خورد ملت میدهیم,اب اشامیدنی گوارا را با کلردار کردنش مضرکردیم واین یعنی حملهی همه جانبه ی انواع سرطانها به,این کشورهای بیچاره ونا آگاه....
بااین حرفهای انور ,غذای خوش رنگ و لعابش , نخورده به جانمان زهر شد,اما نمیدانستم این یک چشمه از جنایات این رژیم منحوس است ودراینده چیزهای بیشتر وبی رحمانه تری میبینم.
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🍁🍂❤
❤
🍂
با خودم عهد کرده ام شاد باشم ...
بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها ...
بیخیالِ مشکلات و نداشته ها ...
بیخیالِ هرچیز که دلم را می رنجاند ...
بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد ...
متمرکز می شوم روی داشته هایم ...
به جای دشمنی ها و حسادتها ؛
دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند ...
به جای مشکلاتم ؛
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ...
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ...
من اگر هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند ...
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد ...
من باخودم عهد کرده ام شاد باشم ...
و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است ...
❤
🍂
.
❤🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤🍂
#سیاست_های_زنانه
💕 در دوران قاعدگی بهتره پیشاپیش همسرتونو روشن کنید و بهش پیش زمینه بدید؛
👈 قبلش بهش بگید:
عزیزم
من تو این دوران توان بدنیم خیلی کم میشه، تحریک پذیر و حساس میشم...
ممکنه حوصله ی کار نداشته باشم،
یه نق و نوقی بکنم،
یه ایرادی بگیرم،
ممکنه واکنش های روحی روانیم خوب نباشه،
و خدایی نکرده به تو یه فشار روحی بیارم،
دست خودم نیست؛
درکم کن...
الان پیشاپیش ازت میخوام عذر منو بپذیری
اگر پیش اومد نذار به پای کاهش میل و علاقه ی من به خودت...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
🍒 قضاوت
🍒🍒🍒🍃🍃
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
... پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.....
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
🍒🍒🍃🍃
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#والدینحالیبهحالی
❗️برخوردهای «حالی به حالی» والدین با کودکان آسیب زننده ترین رفتار با کودک است!
در این برخورد والدین هر موقع حال خودشان خوب باشد، با کودک برخورد خوبی داشته و هر زمان حالشان بد است، کودک را تبریک میکنند!
تا زمانی که والدین با این شیوه "حالی به حالی" با کودک برخورد کنند، کودک در مورد تصمیم هایش گیج میشود و فکر میکند مشکل از اوست
و این شیوه غلط تربیتی به نسلهای بعدی نیز تعمیم مییابد همانطور که رفتارهای غلط امروز والدین نیز نشاندهنده همین تربیت نادرست نسل های گذشته است.
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌹🌹🌹
#والدینعزیز
✍از فرزندتان بخواهید معلم شماشود
وآنچه درکلاس یاد گرفته به شما یادبدهد
یا به عروسکهایش درس بدهد
تا با تصور کردن خودش درموقعیتی قدرتمند و اثرگذار
اعتماد به نفس ویادگیری بیشتری پیدا کند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️🍃❤️
👱♂آقایان محترم
#مدافع_خانومتان باشید!
از همسر خود در گفتار و کردار حمایت کنید.
به هیچ کس حتی نزدیکان اجازه ندهید
‼️ بی دلیل از همسر شما عیب جویی کنند!
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️👌❤️👌❤️👌
🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬
*زندگی مثل بستنیه...*
*تا آب نشده باید ازش لذت برد...😋*
*دیروز و فراموش کن...*
*نگران فردا نباش...*
*امروز رو زندگی کن...امروز رو خوب بساز😍*
*اوقاتتون شیرین و خوشمزه 😄😍😋
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
*هنر رها کردن به موقع را بیاموزیم:*
۱.پسرانتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد
۲.دخترتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد
۳.نوه ها شیرین هستند اما آنها را رها کنید تا پیش پدر و مادر خودشان بزرگ شوند،قرار نیست آنها نقش فرزند شما را بازی کنند
۴.اگر مدام درمحل کارتان تحقیر می شوید یا شمارا نمیخواهند یا آن را دوست ندارید آن را رها کنید
۵.لباس هایی که مدتی است نمیپوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید
۶.کینه خواهر و برادر را رها کنیددرشرایط ناگوار آنها به داد شما خواهند رسید
۷.باور های غلط را رها کنید تا جایی برای افکار خوب و ایده های خوب باز شود
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌸🌴🌸🌴🌸🌸🌴🌸🌴🌸
#زوجین
#درخواستمثبتویژه
یکی از مسائلی که زندگیهای زناشویی را به سمت نارضایتی و دلزدگی تدریجی میکشاند، انباشت انتظارات پاسخ داده نشده و خواستههای معقولی است که به آنها بیتوجهی شده است. خواستهها و انتظاراتی که یا بیان نمیشود و یا به درستی نمیشود و یا بیان میشود، ولی نادیده گرفتهمیشود.
در زندگیهای زناشویی شاد و پایدار زوجین یاد گرفتهاند چگونه خواستههای خود را به طور مؤثری ابراز کنند و با موفقیت درباره توافقاتی که تغییرات مثبت را در پی دارد، مذاکره کنند.
زن و شوهرهای موفق هنگامی که درخواستی از همسر خویش دارند در درخواست خویش به سه نکته مهم توجه دارند:
۱.درخواست دارند و درخواست خود را به صورت پیشنهادی مطرح میکنند نه مطالبه، به عبارت دیگر از اجبار و تهدید استفاده نمیکنند و همواره امکان مصالحه و مذاکره را باز میگذارند.
۲. درخواست خود را به صورت مثبت مطرح میکنند. مثبت به این معناست که آنچه را که از همسرتان میخواهید مطرحکنید نه آنچه را که نمیخواهید. برای مثال به جای گفتن:« اینقدر دیر خانه نیا» گفته شود:« دوست دارم هر شب ساعت نه خانه باشی».
۳. درخواست را به صورت ویژه مطرح میکنند. یعنی درخواست روشن و واضح است که شامل چه، کجا و چه زمانی است. برای نمونه به جای گفتن:« وقت بیشتری برای بچهها بگذار» گفته شود:« دوست دارم هر شب ۱۵ دقیقه برای دخترمان قصه بگویی».
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸
#زوجین
#لجبازی
خانم های عزیز اگه مردتون غد و یه دنده س. اگه حرف، حرف خودشه و فقط بلده منم منم کنه.
اگه در برابر پیشنهاداتون جبهه میگیره و مدام میخواد تاییدش کنین.
اگه میل به گفتگوی مسالمت امیز نداره و خوشش نمیاد حرف بزنین.
راه حل اینجاست. راه حل کوتاه و یک کلمه ای است:
✅چشم
فقط برای مدت کوتاهی چشم بگین. بعد از این مدت پذیرای درخواست های شما میشه 😉
منتها حواستون باشه قبل هر درخواستی اول
یه چشم شما درست میگین
بچسبونین. بعد نظرتون و خواسته تون رو بگین.
جواب میده. ☺️🙏
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#آقای_مهربون
🌹موارد کوچک رو در صحبت با همسرتون فراموش نکنید!
گفتن عباراتی مانند «لطفا» یا «سپاسگزارم» نباید فقط مختص محل کار باشه.
👈🏻رفتار مودبانه و محترمانه با فردی که قرار هست سالها با او زندگی کنید هم بسیار مهمه. همون احترامی که به یک مهمان می گذارید، برای همسرتون هم قائل باشید.
✅ آگاهانه و هدفمند مودبانه صحبت کنید. کمی ظرافت در رفتار، تاثیر به سزایی بر احترام دوجانبه و محبت ناخودآگاه میگذاره...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🙎✨✨
✨✨
#سیاست_های_زنانه ✨
مـردها چه زنانـی رو دوست دارنـد؟
مـردها همـان قـدر که از زنـان وابستـه گریـزان هستنـد ،
از زنـان زیادی مستقـل که با قدرتمنـدی شان روی مردانـگی مردهـا سایه می اندازنـد، فرار میکننـد.
بنابرایـن بایـد باهوش باشیـد و بتوانیـد با وجـود توانـایی های بسیـاری که داریـد ،
وقتـی در کنار همسـرتان قرار میگیریـد به احسـاس قدرت و غـرور مـرد احتـرام بگذاریـد...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
.
❤️همسرتان را اسير خود كنيد
.
.
🙎یه لباس مرتب و خوشگل
🙎یه آرایش ملایم و یه عطر خوشبو
🙎قبل از اومدن همسرتون
🙎یه استقبال گرم و با لبخند و مهربونی
🙎یه نوشیدنی گرم یا خنک بسته به علاقه شوهرتون
🙎موقع اومدنش به خونه معجزه میکنههههههه
👌فقط یک نکته را فراموش نکنید... آراستگی کلامی بر همه چیز اولویت دارد... کلام نا زیبا علاوه بر گذاشتن زخم بر دل همسر.. وجهه خود شخص را تخریب میکند... یک زن همیشه مثل یک ملکه، زیبایی کلام داره😉
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🔻 نوجوانان در حال تجربه «بلوغ» را با «فرزندان خردسال» تنها نگذارید
▪ به دلیل کاهش سن بلوغ جنسی نسبت به ۵۰ سال گذشته، درصد قابل ملاحظهای از دانش آموزان دختر و پسر مقاطع چهارم، پنجم و ششم دبستان در حال تجربه بلوغ هستند و کششهای جنسی ممکن است به عنوان یک قوه قوی عمل کرده و زمینه رفتارهای ناپخته را فراهم کند. از این رو شایسته نیست بچهای که در حال تجربه بلوغ است در کنار بچههای کوچکتر تنها باشد چراکه ممکن است سبب سوء استفاده شود.
▪ هرچقدر محبوبیت والدین برای فرزندان بیشتر باشد دل بستگی امن و همدلی و همانندی والدین با بچهها نیز بیشتر میشود.
اینگونه ارزشهای اخلاقی و معنوی پدر و مادر برای فرزندان تبدیل به یک الگو و امر سترگ میشود، این امر از لازمهها و ریشههای «خودمراقبتی» است. چنین فرزندانی جرات "نه گفتن" پیدا میکنند.
اگر والدین دوست ندارند کودکان با غریبهها در کوچه و خیابان مانوس شوند باید این بچه ها جرات "نه گفتن" داشته باشند و لازمه خودمراقبتی در برابر آسیبهای اجتماعی احساس خود ارزشمندی، عزت نفس و جرات نه گفتن است.
🐎🐎
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
⭐️ والدین گرامی در ارتباط با نوجوان نیمه پر لیوان را ببینید.
این روزها بیشتر روابط والدین و نوجوانان تلاش برای تصحیح رفتارهای اشتباه نوجوان است. آنها مدام توصیه می کنند نوجوانان شان بیشتر درس بخوانند یا تلاش می کنند عادت های به گمان خودشان اشتباه نوجوان ها را عوض کنند.
به زبان دیگر پدر و مادرها در ارتباط با نوجوان همیشه نیمه خالی لیوان را می بینند؛
مثلا شکست ها، نمرات بد، دوستان بد و بدرفتاری ها. در حالی که در کنار این موضوعات موفقیت ها و کارهای خوب نوجوان به راحتی نادیده گرفته می شود.
دختربچه کارنامه اش را با کلی ذوق به مادر نشان می دهد و خوشحال است نمرات قابل قبول و خوبی دارد اما مادر به محض دیدن کارنامه به او می گوید
❌« واقعا خجالت نکشیدی ادبیات به این آسانی نمره ات ۱۷ شده مگه از ریاضی سخت تر بود یادته شب امتحان چند بار گفتم برو بخون گفتی بلدم اگه بلد بودی که الان نمره ات باید ۲۰ می شد»
❗️چنین بازخوردهای نامهربانانه ای می تواندهمه ی تلاش او برای امتحانات را زیر سوال ببرد و این پیام را به دنبال داشته باشد که ” هیچ کس مرا درک نمی کند “
🦆🦆
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسماللهالقاصمالجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت 🌤جل
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۵۱ و ۱۵۲
کم کم سال تحصیلی روبه پایان است ومن پزشکی نصف ونیمه شده ام وعلی,شیعه شناسی حاذق..هردویمان زبان #فارسی را یاد گرفته ایم ومشغول یادگیری زبان #عبری هستیم.امروز قرار است دکتر انور پرده ای دیگر از جنایات صهیونیستها را بردارد والان من در ازمایشگاه بزرگ خانهاش مشغول بررسی تمام زوایای آن هستم,اخه بعداز,یکسال انور مرا مفتخر به ورود به ازمایشگاه اختصاصیش ,کرده است.
ومن هم مجهز به ساعت اهدایی خاصم اینجا روبه روی انور ایستادم.
انور:
_بیا این طرف دختر...بیا ببینم تا به حال تعلیماتم مثمرثمر بودند وامیدی به پیشرفتت هست؟
نزدیک انور شدم دوظرف بزرگ وشیار دار جلویش بود ودرهرشیار یک نوع محصول ریخته بود.درظرف اول,یک,شیار گندم,ذرت, سویا بود در ظرف دیگه بازهم همین محصولات , منتها بارنگ ولعاب بهتر بود.
انور:
_خوب,حالا که خوب نگاه کردی بگو.نظرت راجب این دوظرف ومواد داخلش چی هست؟
من:
_خوب هردو موادیکی هست منتها این ظرف موادش کوچکتروریزتر,واین یکی انگارمرغوب تر ودرشت ترند.
انور لبخندی زد وگفت:
_از همون اولش اشتباه کردی,درسته اینها مثل همند وبه نظر میاد یکی موادخوب واون یکی ضعیف ترباشد اما اینا ظاهرا مثل همند یعنی ما با دستکاری ژنتیکی مواد , موادی باظاهر زیبا وشکیل ودرشت تر بهدنیا عرضه میکنیم که فقط ظاهرشان شبیه مواد اصلی است وخاصیتشان دقیقا مقابل هم قرار دارد
واشاره کردبه ظرفی که گندمها و ذرت وسویاهاش ریز بودند وگفت :
_این محصول بسیار مغذی ومقوی است یعنی همان که در طبیعت ودنیا, خداافریده , اما این دومی همان است که ما یعنی, یهود افریده اند,ژنتیکشان را دستکاری کردیم ,با کشت این مواد دستکاری شده یا همان #تراریخته, حتی ژنتیک خاک هم تغییرمیکند وحتی ژنتیک انسانهای مصرف کننده هم تغییر میکند وکم کم با مصرف این مواد سلامت فرد به خطرمیافتد هیچ ,سلامت نسل بعدی هم به خطر میافتد ,البته اگر نسل بعدیی وجود داشته باشد
وبعدازاین حرف خنده ی شیطانی سرداد.
تمام وجودم از انور ودولت وکشورش متنفر شده بود ,اخه اینها انسان نبودند,اینها حیواناتی درقالب انسان بودند واعضای حزب شیطان که وظیفه اش ازبین بردن حزب خدا بود.....باید اطلاعات بیشتری از انور درمیاوردم تا درمقابل جهان رسوایشان کنم ومردم را ازخطراین دیو سیرتان مطلع نمایم, اما نمیدانستم دیری نمی پیماید مثل پروانه ای درچنگ عنکبوت در چنگالشان اسیر میشوم واما اطمینان دارم که این خانه بنیانش سست است چون این حرف خداست که سست ترین خانه ها ,خانه ی عنکبوت است.
وای خدای من امروز خیلی خوشحالم,علی هم ازخوشحالی روی پاش بند نیست وداره چمدانهامون را میبنده تا از این لانه ی عنکبوت وخانه ی شیطان,برویم اخه دیگه با وضعیت من ,صلاح نیست اینجا بمونیم , باازمایشی که امروز دادم,مطمین شدم که باردارم واز طرفی بیم لو رفتنمان همهست , اخه علی,تواین چندتا استنداپ اخریش مسلسل تمسخرش را رگباری روی خود اسراییل وسربازای ترسوش که از زدن یک امپول هم واهمه دارند,گرفته ,استنداپ اخریش #حاج_قاسم را مثل شیری شرزه نشان داد وسربازهای اسراییلی را مثل انگلهایی که توکثافات پناه میگیرند وپنهان میشوند,درسته باعث خنده خیلی از این نخود مغزان اسراییلی شد اما یک اخطار از جانب دولت اسراییل گرفته واین یعنی زنگ خطر.....
درهمین هنگام که به فکر رفتن و..بودم , گوشیم زنگ خورد,اووف دوباره انور هست, دیگه از دیدن اسمش روصفحه ی گوشیم هم حالم بهم میخوره, ولی انور انگاری واقعا خیلی به من اعتماد کرده,جلوی من پرده از تمام اسرارش برمیداره,درسته اول من رابه چشم مادرش میدید اما الان من جای بنیامین کج وکوله اش رابراش گرفتم و همیشه دخترم ,صدایم میکنه.اوووف دست بردار نیست .
علی:
_وصلش کن ببین این پیرمرد جانی چیچی میگه,اینم برای اخرین بار...
دکمه اتصال را زدم وگوشی راگذاشتم روی بلندگو:
_سلام استاد..
انور:
انور:
_سلام دخترم,کجایی؟ببین یک کار فوری دارم,باید باهم یک سر تا اورشلیم بریم, کارای مهمی هست که باید باهم انجامش بدیم ,البته الان فقط میریم وضعیت را بررسی کنیم وهفته ی دیگه کاراصلی را انجام میدیم,قولت میدم بعداز انجام این کار کلی پول به جیبت میره وتااخر عمر هرچی بخوری بازم تمام نمیشه
ودراینجا دوباره خنده ای شیطانی کرد. روکردم به علی وبااشاره گفتم:
_چکارکنم؟
علی اشاره کرد قبول کن...برای اخرین بار.....نمیدونم به خاطر وضعیتم بود یا واقعا خطری تهدیدم میکرد که احساس خوبی نداشتم ,اما من عهد کرده بودم باخدای خودم وحجت زنده اش,باید تاجایی راه داره خدمت کنم.
انور:
_تا یک ساعت دیگه با شوهرت بیا جلوی دانشگاه ,از اونجا باماشین من میریم .
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۵۳ و ۱۵۴
علی:
_هانیه,اختیار باخودت مابارسفرمان را بستیم, ما میتوانیم تا یک ساعت دیگه باکمک مبارزین فلسطینی ,تل اویو را ترک کنیم ومیتوانی بروی وببینی,این ابلیس چه درآستین دارد واما بدان همه جانبه پوششت میدهیم.....اما اگر نظر من رابخواهی, نمیخواهم کوچکترین آسیبی به تو و فرزندمان برسد.
از تصور موجود کوچکی دروجودم ,احساسی بس خوش ولطیف به من دست داد اما یک نیرویی به من میگفت برو...برو که توکاری بزرگ انجام خواهی داد,
پس گفتم:
_نه علی...میروم,توکل به خدا میروم,فعلا که اتفاقی نیافتاده وهنوز انور به من اعتماد دارد , احتمالا موضوع مهمی است,احساسم به من میگه بایددد برم.
علی:
_پس توکل برخدا ,پاشو,یاعلی....
جلوی دانشگاه سوار ماشین انور شدم و علی سریع باماشینمان دورشد. چون انور اشاره کرد,من پشت رول نشستم ودرکمال تعجب دیدم اینبار یک ماشین از نیروهای امنیتی مارا اسکورت میکنن...برای اینکه علی رامتوجه موضوع کنم,به انور گفتم:
_عه استاد این نیروها چرا میایند مگه میخوایم چکارکنیم.
میدانستم که صدا را از طریق میکروفن میشنوند.
انور:
_اره ,برای محافظت از ما,اخه من خاطره ی خوشی از اورشلیم ندارم وکاری که باید انجام دهیم ,طول میکشد پس یه ماشین نیروهای امنیتی لازم است.
یعنی چکارمیخواهند بکنند؟؟میدانستم هرچه که بپرسم,انور جوابی نمیدهد ,باید منتظر باشم...بالاخره به اورشلیم رسیدیم, وقتی که از کنار مسجدالاقصی رد میشدیم ,
انور اشاره به #قدس کرد وگفت:
_میدانی که اینجا قبله اول مسلمانان هست وبرای همین مسلمانهای اورشلیم وتمام دنیا مدعی هستند این مکان متعلق بهمسلمانان است,اما برای مایهودیها ارزش بسیار زیادی دارد,چون معبد سلیمان نبی هم اینجا بوده, اهمییتش برای ما به خاطر این است که جادوی سیاه,بزرگترین ابزار جادوگری که ما میتوانیم باان تمام دنیا رامسخرخودمان کنیم , درجایی ,توسط سلیمان دراین مکان پنهان شده است وما تونل های بسیار زیادی درزیر قدس زدیم ,به دومنظور,اول اینکه ان جادوی سیاه را بدست اوریم ودوم انکه بعداز بدست اوردن جادوی سیاه با یک انفجار قدس را به هوا ببریم خخخخ
وبااین حرف دوباره خنده شیطانی کرد وبه راهی اشاره کرد که به بیرون از شهر میرفت...یعنی مقصدش کجاست؟؟داخل بیابان چه میخواهند؟مسافتی از شهر دورشده بودیم که چراغهایی به ما چشمک میزدندونشان میدادند دردل بیابان خبرهایی است.بالاخره به مقصدرسیدیم,ازماشین پیاده شدیم ووارد به اصطلاح ساختمان شدیم ,
خدای من اینجا شبیهه یک بیمارستان صحرایی با امکاناتی مجهز بود, اخه چرا؟؟در دل بیابان؟مخفیانه؟مگرچه جنایتی میکنند ؟!به اولین اتاق ودومین و سومین و....سرزدیم,تعجبم بیشترشد.
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی