eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۴۵ شکیب با سرگرم کردن خود ،وقت کشی می کرد تا اینکه نزدیک غروب شد، چون سربازی در گروه سربازان شاهزاده فرهاد بود ،رفت و آمدش به قصر راحت بود ،... از دروازه اصلی گذشت و راه سنگفرش پیش رویش را در زیر نور مشعل‌هایی که دو طرف راه تعبیه شده بود ، می پیمود. از ساختمان های اصلی حکومتی گذشت و به محل اقامت شاهزاده ها رسید ، از آن عمارت ها هم گذشت و بالاخره به پشت ساختمان مطبخ رسید ، فضایی که پر از درختان سر به فلک کشیده بود .پشت به دیوار مطبخ بزرگ قصر زد و روی تخته سنگی نشست در گرگ و میش غروب ، چشمش به دنبال کلاغی بود که از این درخت به آن درخت میرفت و گاهی قار قارش بلند میشد ، شکیب آهی از دل کشید و به یاد سهراب سری تکان داد و گفت : _به خدا که همه ی شهر می داند ،برنده شدن حق تو بود ، اصلا اگر کل ولایت خراسان را بگردی ، جوانی به مهارت و پهلوانی تو پیدا نمیشود ، کاش گردن بهادرخان میشکست ، این روباه حقه باز!!! ناگهان صدای نازک زنانه ای از پشت سرش بلند شد و گفت : _بله....حرف ما هم این است ، چون میدانیم که برنده شدن حق این جوان بود ، می خواهیم به نحوی از او دلجویی کنیم ، آیا شما نشانی از او به دست آوردید؟ شکیب که کاملا غافلگیر شده بود ، سرش را پایین انداخت و بریده بریده گفت : _س‌...سلام ،شاهزاده خانم ، ممنون که چاکرت را لایق خدمت به خود دانستید... فرنگیس که از شور و شوق درونی ،بی قرار بود به میان پرچانگی شکیب دوید و همانطور که سعی می کرد اقتدارش را در سخن گفتن حفظ کند و اجازه ندهد این سرباز، سر از راز درونش درآورد گفت : _خوب بگو بدانم ،هیچ از او یافتی؟ میخواهم با معرفی و سفارش ایشان به برادرم فرهاد، او را در همین قصر به خدمت بگیریم، آخر این دربار ،نیازمند جوانان بی‌باک و جسوری چون اوست. شکیب همانطور که سرش خم بود ،بله ای گفت و برای اینکه کارش را مهم جلوه دهد، ادامه داد: _راستش ،از آن موقع که بانوی جوان ، پیغامتان را به چاکرتان رساندند ، تا همین الان درگیرِ پیدا کردن آدرسی از محل اقامت او بودم . شکیب گلویی صاف کرد و گفت : _تا آنجا که فهمیدم ، او از ولایت سیستان آمده است و محل اقامتش کاروانسرای یاقوت یک چشم است که در انتهای بازار ..... فرنگیس که حالا مطمئن شده بود این سرباز زبر و زرنگ توانسته محل اقامت سهراب را پیدا کند ،با صدایی که از شوق می لرزید ، حرف شکیب را قطع کرد و گفت : _فردا صبح زود ، خودت را به قصر برسان و با اشاره به گلناز که در کنارش ایستاده بود ،ادامه داد: _ترتیبی میدهم که با کالسکه ی سلطنتی همراه گلناز به همین کاروانسرا بروید و ایشان را با کمال ادب و احترام به قصر آورید و سپس اشاره ای به گلناز کرد. گلناز کیسه ای زر دوزی شده به طرف شکیب داد و گفت : _این را بگیر ،اگر حرفت درست بود و توانستیم آن جوان را پیدا و به قصر آوریم ، شاهزاده خانم مشتلق خوبی به تو خواهند داد‌. شکیب که کیسه را گرفت ، فرنگیس به همراه گلناز حرکت کرد و در تاریکی پیش رویش گم شد... شکیب کیسه را چند بار به بالا پرتاب کرد و در حالیکه خنده ای شیرین می کرد با خود زمزمه نمود : _وقت را دریاب، سهراب را دریاب که این جوان گنجی ست برای تو.... 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۴۶ صبح روز بعد ، آقا سید داخل کاروانسرای یاقوت یک چشم شد،... یاقوت که مانند هر روز روی حیاط خاکی کاروانسرا ایستاده بود و کارهای قلندر و دیگر شاگردان کاروانسرا را از نظر میگذراند تا چیزی کم و کسر نباشد ، متوجه آقاسید شد ، در حالیکه تسبیح به دست و ذکر گویان جلو می‌آمد . یاقوت با حالتی دست پاچه ، به سمت آقا سید رفت و در حالیکه دستانش را از هم باز کرده بود گفت : _سلام....بَه بَه چه سعادتی امروز نصیب ما شده ، امر می فرمودید خدمت می‌رسیدم جناب.... آقا سید همانطور که لبخندی چهره ی مهربانش را پوشیده بود گفت : _علیک السلام ، چطوری یاقوت خان؟ چکار میکنی با زحمت های ما؟ راستش دیگر طاقت نیاوردم ،پیغام و پسغام بدهم ، بعد از واقعه ی دیروز ،چون می دانستم احتمالاً میهمان ما حالش مساعد نیست ، صلاح دانستم که خودم برای دیدارش به کارونسرا بیایم. یاقوت خان که کاملا مشخص بود یکه خورده، با مِن و مِن گفت : _چوب کاری میفرمایید آقا....هر چه دیدیم نه زحمت بلکه رحمت بود ، در ضمن ، جناب سهراب خان ،که چند روز پیش خدمتتان عرض کردم، کاروانسرا را به مقصد مسابقه ترک کردند ، هنوز تشریف نیاوردند.... آقا سید که با شنیدن این حرف کمی مضطرب شده بود گفت : _یعنی چه؟ اینجا نیامده است؟ پس کجاست؟ نکند...نکند از خراسان رفته؟! یاقوت یک چشم ، آه کوتاهی کشید و گفت : _دیروز قلندر را فرستادم میدان خراسان و به او سپردم که چه سهراب برنده میدان،چه بازنده ی آن شد ، او را به کاروانسرا بیاورد ، اما این بچه ی کم عقل ،دیده که سهراب با شتاب و خشم ، سوار بر اسب از میدان خارج شده ،اما آنقدر عقلش نکشیده که او را تعقیب کند ، البته با آن اسب تیزرویی که سهراب دارد ، تعقیب قلندر هم ،فایده ای نداشت، چون به هر حال به او نمی رسید ... آقا سید با شنیدن این حرف به شتاب راه رفته را بازگشت و میخواست از کاروانسرا خارج شود... که یاقوت یک چشم ،مانند کودکی در پی او میدوید گفت : _کاش یک لحظه می آمدید و استکانی چای میل می کردید ، اما نگران نباشید ،طبق پرس و جویی که از دروازه بانان کردم، سهراب از خراسان خارج نشده و همانطور که سید دورتر می شد ، یاقوت خان صدایش را بلند تر می برد و ادامه داد: _مطمئن باشید او از خراسان خارج نشده ، چون با هنرنمایی که دیروز در میدان خراسان کرده ، کوچک و بزرگ این ولایت او را می شناسند ،پس اگر خارج شده بود ، حتما کسی میدید.... آقا سید همانطور که با عجله پیش میرفت ، زیر لب گفت : _کاش آن طور باشد که تو می گویی... در همین حین ،کالسکه ی سلطنتی از کنار آقا سید عبور کرد و او اینقدر در عالم خود غرق بود که متوجه نشد ، کالسکه ی زیبای دربار وارد کاروانسرای یاقوت یک چشم شد.... 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیدی سفارش تبلیغات @hosyn405 در کانالهای👇 مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زوج خوشبخت https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرط میبندم این چیپسو نخوردین🤤 مواد لازم : سیب زمینی نشاسته ذرت سفیده تخم مرغ 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میان وعده خوشمزه🤤 مواد لازم : جو دوسر پرک ۱/۵ فنجان روغن نارگیل ۱ ق دارچین ۱ ق چ نصف ۱ موز عسل ۱ ق. 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
17.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنظر من این ورژن خوشمزه از سیب‌زمینی قابلیت اینو داره که جایگزین پفک شه😉 مواد لازم : سیب زمینی ۲ عدد تخم مرغ ۱ عدد نشاسته ذرت ۱ ق غ زردچوبه 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 به کودکانمان آموزش دهیم با غریبه ها چطور برخورد کنند! لطفا برای والدینی که میشناسید بفرستید کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
💞💞همه ما دوست داریم به گونهای مثبت در زندگی دیگران اهمیت داشته باشیم، اما وقتی با نادیده گرفتن و اهمیت نداشتن از سوی دیگران روبرو میشویم روشی نامناسب برای به بااهمیت جلوه دادن خود انتخاب میکنیم. 💞💞ً مثال زنی که احساس میکند از سوی همسرش که پیوسته به کار مشغول است نادیده گرفته شده است ممکن است با افراط در ولخرجی و خشمگین کردن شوهرش سعی در جلب توجه و بااهمیت جلوه دادن خود کند. 💞💞یا مردی که از سوی همسرش مورد بیتوجهی قرارگرفته با رفتن سراغ زنهای دیگر و برانگیختن حس حسادت همسرش تالش میکند که خود را پر اهمیت جلوه دهد. 💞💞یا مردی که احساس میکند همسرش بسیار موفق، قدرتمند و مستقل است و به او نیاز ندارد سعی میکند با پرخاشگری و زورگویی اهمیت خود راثابت کند. یا مردی که از سوی همسرش مورد غفلت قرارگرفته اما مورد تأیید و تحسین مدیر شرکتش است با بیشتر کار کردن در شرکت، دیر آمدن به منزل و حتی پرداختن به کار در روزهای تعطیل سعی میکند اهمیت خود را نشان دهد. 💞💞او وقتی احساس مهم بودنی که از همسر انتظار دارد را دریافت نمیکندآن را در جای دیگر جستجو میکند و یا با بی توجهی متقابل نسبت به زنش سعی می ً کند اهمیت خود را نشان دهد. 💞💞مطمئنا احساس مردی که با آمدن به خانه مورد استقبال قرار میگیرد، مردی که در منزل و در کنار همسرش احساس مهم بودن میکند با احساس مردی که از سوی زنش نادیده گرفته میشود متفاوت است. 💞💞به همان نسبت که مرد اول احساس مهم بودن میکند خلق و خوی بهتری از خود در مقابل زنش نشان میدهد. 💞💞زنی که میداند که در درون همسرش هر چقدر موفق و قدرتمند کودکی هست که میخواهد دوست داشته شود و حس کند که فوق العاده و استثنایی است به رازی بزرگ دست یافته است. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405