eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ به کار بردن "میم" مالکیت هنگام صدا زدن همسر تاثیرفوق العاده‌ای بر رابطه دارد اینو همه می دونیم؛ چون بارها و بارها شنیده ایم؛ اما آیا توی زندگی به کار هم برده اید حالا وقتشه که به خودمون بقبولونیم که باید حتماً به کار ببریم. بنابراین به جای اینکه بگیم: محمد، بهاره، آقا محمد، بهاره خانم و... بگیم:👇🏻 آقامحمدم بهاره خانومم آقام امید زندگی ام خانومم سرورم گل سرخم کبوترم دردت تو قلبم تومال منی و... 👌🏻چون به طرف مقابل می فهمانه که نزد شما جایگاه ویژه‌ای دارد 💫 آقا علیه سلام و خانم سلام الله علیها حتی در کلام هم خود را فدایی یکدیگر می دانستند و می گفتند:👇 جونم به فدات روحم به فدات کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍁🍂🍁🌿 🌿 🍁 🍂 ♥️ گفتن جمله ي "معذرت ميخوام"هم درست مثل جمله ي "دوستت دارم" اندازه و جاييي دارد! از به زبان اوردنش نه خيلي اجتناب كنيد و نه بيش از حد استفاده كنيد! اگر بيشتر از حد معمول،بابت كارهاي نكرده عذربخواهيم كاملا محسوس خودمان را به دست خودمان گناهكار كرده ايم! و اگر هم بابت كارهاي خطايي كه كرده ايم عذر خواهي نكنيم قطعا ادمهاي زيادي را در راهِ اين خودخواهي و غرور از دست ميدهيم! اشتباه از هركسي ممكن است سر بزند! اما مهم اين است كه براي جبرانش چه كاري انجام دهيم! خيلي از اطرافيان ما تنها منتظر يك عذرخواهي از سوي ما هستند تا راه را براي برگشتمان بازكنند و دلشان صاف شود! و با همين يك جمله ي ساده و استفاده ي به موقع از آن ميشود هزاران رابطه را زنده كرد! پس ازگفتنش هراس نداشته باشيد! چراكه نگفتنش ميتواند ضررهاي بيشتري را بار اورد! 🌿 🍁 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️ ♥️🍁🍂🍁🌿 🌿 🍁 🍂 ♥️ قابل توجه آقایون عزیز: همه دخترا مثل مادرت سازش داشته باشن، زمونه فرق کرده. بدون اینکه کسیو تغییر بدی ، دوستش داشته باشی. ورزیدن بدون پول ممکنه اما خوب خیلی سخته. قبول کن میزان درآمدت برا دختر و خانوادش خیلی شرطه. یاد بگیر که نوازش همسرت باعث انگیزه زندگی اون میشه. یادت باشه هیچ زنی از محبت همسرش سیر نمیشه. لطفا راجع به روابط جنسی با همسرت، تحقیق و مطالعه کن، چون نقش اصلی رو تو داری ، بلد نباشی آسیب میبینه. حواست باشه زندگی مشترک یعنی خیلی چیزا مشترک: تفریح، گردش، خواب، خوراک، غم.... کافیه همسرتو مطمئن کنی دوسش داری ، زندگیت شیرین میشه. باید قوی باشی چون قدرت زن و بچه هات، به قدرت تو، توی مواقع بحرانی بستگی داره. زن ها تو فشار عصبی و ناراحتی مثل مردا نیستن که نیاز به تنهایی داشته باشند، اونا به یه همدم نیاز دارن. 🌿 🍁 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
❌ نيت و قصد ازدواج را عملاً می‌توان با نشانه‌های زير متوجه شد. فقط گفتن و بيان قصد ازدواج به اين معنی نيست كه فرد نيت ازدواج دارد. بلكه چند نشانه وجود دارد كه عملاً قصد و نيت فرد را از آشنايی نشان می‌دهد. 1⃣ فردی كه قصد ازدواج دارد، در دوره آشنايی تقاضای ارتباط جنسی نمی‌كند. 2⃣ فردی كه قصد ازدواج دارد، ارتباطش را از خانواده مخفی نمی‌كند. 3⃣ فردی كه قصد ازدواج دارد، زمان آشنایی را بيش از اندازه طولانی نمی‌كند. 4⃣ فردی كه قصد ازدواج دارد، سعی در بدست آوردن اطلاعات دارد و تنها به تبادل احساسات بسنده نمی‌كند. 🍃🌸 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍃🍂رابطه جنسی منظم 🍃🍂 ✍ سکس منظم، به شما کمک می کند تا احساس نزدیکی عاطفی به شریک خود داشته باشید و دری را برای ارتباط بهتر باز می کند. 🖋 زوج هایی که رابطه جنسی زیاد دارند شادتر از آنهایی هستند که رابطه جنسی کمتری دارند. ✍ اما لازم نیست هر روز اتفاق بیفتد، بدون توجه به سن یا جنسیت شما، یا مدت زمانی که در رابطه بوده اید به نظر می رسد یک بار در هفته کافی است. ⇦ از عوارض نداشتن سکس در طولانی مدت، ناتوانی جنسی مردان ، زودانزالی ، اختلال نعوظ و... است ! کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ✅ به مردها وقتی بعد از کار وارد خانه می‌شوند 30 دقیقه فرصت آرام شدن بدهید تا قندخون به حالت نرمال خود برگردد. ❎ از همان اول شروع به بازخواست نکنید! کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- خانما! حتما قبل رابطه از بدن استفاده کنید. واقعا معجزه میکنه. مخصوصا بعد حموم یه خورده بزنید به موهاتون و بعد شونه کنید. خیلی قشنگ میمونه تو موهاتون. واقعا تو رابطه معجزه میکنه چون همسرت موهاتو استشمام میکنه. همسر من همیشه میگه: تو چقدر بوی خوبی میدی! آدم بدتر عاشقت میشه و دوس نداره یه لحظه ام ترکت کنه. 😍 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ ‌‌https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae یه وقتایی بهش بگو : ازت ممنونم که واسم وقت میذاری، ‏ازت ممنونم که میای دنبالم و بهم اهمیت میدی، ‏ازت ممنونم که حواست بهم هست، ‏ازت ممنونم به خاطر اینکه احساساتتو بهم میگی و دوست داشتنو بهم نشون میدی، ‏ازت ممنونم که به حرفام گوش میدی، روابطِ ما خیلی نیاز به قدردانی داره، پس از این جملات استفاده کنیم کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ‌‌ 💔 🍃🍂بی‌توجهی رفتاری و عاطفی به زن حتی از درگیری لفظی و فیزیکی ازار دهنده تر است و زن رانسبت به مرد سرد می کند.🍃🍂 🌸✨ زن همچون گلی است که باید به آن توجه کرد.ツ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ✍🏻 🍃🍂آقایون با گوجه فرنگی اسپرم خود را تقویت کنید.🍃🍂 ⇦آقایانی که می خواهند بچه دار شوند و یا قدرت جنسی خود را افزایش دهند حتما باید از انواع و اقسام میوه ها و سبزیجات، حداقل 5 وعده در روز، استفاده کنند. ●⇦ آنتی اکسیدان های گلوتاتیون و کریپتوکسانتین، که بیشتر در سبزیجات، گوجه فرنگی، فلفل و پرتقال وجود دارد، قدرت و سلامت اسپرم را تضمین می کند. 💔 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ✍🏻 🍃🍂هنگام رابطه جنسی، بیش از حد آرایش نکنید🍃🍂 🖋 استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی باعث می شود در نهایت این جمله را از همسرتان بشنوید: «زیر این همه آرایش چرا پنهان شده ای؟» 🔺⇦ ذات مردان چنین است که نوع طبیعی را بیشتر می پسندند. مزه خوب آنها را مجذوب خود خواهد کرد و برعکس زیاده روی آنها را فراری خواهد داد. 💔 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ✍🏻 همـسرتان را بیان کنـید! 🍃🍂 وقتی یک اخلاق و رفتار زیبا از همسرت می‌بینی حتماً آن را به همسرت اعتراف کن. این اعتراف، شاید برای تو چند ثانیه طول بکشد امّا برای او، می‌تواند یک عمر در ذهن و روحش باقی بماند! ⇦ این اعترافات، کم کم عامل بزرگی برای گرم شدن روابط و آرامش فضای خانه می‌شود.🍃🍂 💌 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🔺 🍃🍂در مشکلات با او همدردی و کمک کنید🍃🍂 ✍ اجازه دهید همسرتان خود را دوست و رفیق شما بداند. کسی که همرازتان است و با اعتمادی که از جانب شما می بیند، در تصمیماتتان تاثیرگذار است. 🖋 این امر برای خانم ها بسیار اهمیت دارد. چرا که اگر شما مسائل خود را به بیرون از خانه ببرید، او احساس می کند که یک غریبه بوده و نقش مهمی را در زندگیتان ندارد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
آیدی سفارش تبلیغات @hosyn405 در کانالهای👇 مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زوج خوشبخت https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی #روایت_دلدادگی 💞قسمت ۹۵ روح انگیز مانند مرغی سرکنده، بی هدف
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۹۶ قاصد نگاهی به شاهزاده فرهاد کرد... و بعد از سلام و تعظیم، میخواست حرفی بزند که ناگاه با صدای سرفه شاه‌بانو‌ که گلویش را صاف میکرد متوجه او شد....آشکارا یکه ای خورد و سلامی هم به روح‌انگیز داد و نزدیک فرهاد شد... و میخواست در گوشش چیزی زمزمه کند... که شاهزاده فرهاد خود را کنار کشید و گفت : _به آن یکی سرباز هم گفتم ، پرده‌پوشی بس است، شاه‌بانوی قصر از کم و کیف قضیه خبر دارد، لطفا هر پیغامی که از سوی خواهرم دارید،بگویید. قاصد که با نگاهی حیران او را می نگرید با لکنت گفت : _چ...چ...چشم، شاهزاده خانم.....شاهزاده خانم.... روح انگیز که بی‌صبرانه منتظر شنیدن بود گفت : _شاهزاده خانم چه؟ زود زبان باز کن تا ببینم چه پیغام داده؟! قاصد همانطور که سرش پایین بود با صدایی آهسته که بیشتر به زمزمه شبیه بود گفت : _شاهزاده خانم ، مفقود شده اند... فرهاد باشنیدن این حرف چون اسپند روی آتش به سمت او پرید... و روح انگیز که رنگش مثال گچ شده بود ، خیره به قاصد پلک نمیزد.... فرهاد جلو آمد و یقهٔ قاصد را گرفت و همانطور که او را تکان میداد گفت : _یوسف...مفقود شده یعنی چه ؟ مگر من تو و رجب و سروگل و تنی چند از سربازان زبده خودم را همراه شاهزاده خانم نکردم تا به شکارگاه بروید ؟ دیروز قاصدت هم رسید که خبر به سلامت رسیدن خواهرم را آورد ، پس این اراجیف چیست که بهم می‌بافید؟ یوسف همانطور که سرش پایین بود گفت : _همه چی خوب بود...تا اینکه سرو کلهٔ بهادرخان پیدا شد، دایه سروگل میگوید کنار تخته سنگ سفید با بهادرخان قرار ملاقات میگذارد ، اما چون ساعتی میگذرد و خبری از شاهزاده خانم نمیشود ، ما را راهی کرد تا به دنبال ایشان برویم...من و تمام نیروهایم، حتی از مردم اطراف هم کمک گرفتم، وجب به وجب جنگل و شکارگاه و اطراف رودخانه را گشتیم، اما جز اسب سفید شاهزاده خانم، چیزی نیافتیم... شاهزاده فرهاد دندانی به هم سایید و فریاد زد : _بهادر؟! این مردک حقه باز آنجا چه میکرد؟! مگر دستم به او نرسد....یعنی چه بلایی بر سر فرنگیس آورده؟!....وای..... در این هنگام صدای جیغ روح انگیز بلند و همراهش او‌ بیهوش بر زمین سرنگون شد...شاهزاده فرهاد ناباورانه مادرش را نگریست و همانطور که به سمت او میرفت، دستور داد تا طبیب خبر کنند... 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۹۷ سهراب با دهانی خشکیده، از جا بلند شد به طرف اسبی که انگار مُرده بود رفت ، با تلاش زیاد که گویی کوه میکند، اسب را از گاری جدا کرد و نگاهش را به رخش دوخت. رخش که انگار معنای نگاه سهراب را می‌فهمید، بدون شیهه و صدایی به پیش رفت.... سهراب، گاری را به رخش بست و همانطور که او را نوازش میکرد گفت : _روزگاری پیش، من به خاطر نجات جان پسربچه‌ای درکنار مادیانی که مادر تو بود ،تو را هدیه گرفتم، کاش امروز تو رسم ادب به جا می‌آوردی و جان من را نجات میدادی و با این حرف فریادی زد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت....خداااا..... صدای سهراب در بیابانی بی آب و علف و شوره‌زاری داغ، گم شد.... اشعه‌های خورشید، چشم سهراب را می زدند، ناگاه یادش آمد که نماز ظهر و عصرش را نخوانده، با همان حال نزار در سایهٔ رخش، که خود از تشنگی بی‌تاب بود، روی زمین نشست،کف دستانش را بر شن های تفتیدهٔ بیابان زد و تیمم کرد...رو به سویی که فکر میکرد قبله است، نمازش را نشسته خواند ،چون هیچ رمقی در خود نمیدید که مانند همیشه نماز را ادا کند... سلام نماز را داد و سر بر زمین داغ صحرا گذاشت... و با صدای بلند فریاد زد .... خدااا،... درویش رحیم میگفت... که مدام ما را آزمایش میکنی ، خداوندا اگر مرا با این گنجینه آزمایش میکنی ، به خودت قسم که دیگر چشم داشتی به آن ندارم ، تو جانم را نجات بده، من عهد میکنم ،این گنج را به دست صاحب اصلی اش برسانم....خدایااا توبه، از گناهانم توبه، از دزدی و راهزنی هایم توبه، تو‌ خود خوب میدانی که من درست بزرگ نشدم، حلال و حرام نمیدانستم، وگرنه مرا با راهزنی چه کار ؟ خداوندا در رحمتت را به رویم بگشا و مرا از این بیابان سوزان نجات ده، قول میدهم دیگر به مال هیچ‌کدام از بندگان دست درازی نکنم، قول میدهم تا آنجا که میتوانم جبران مافات کنم ،قول می دهم.... و در اینجا به یاد حرف درویش رحیم افتاد، همانطور که اشک چشمانش بر شن‌های داغ میریخت و سریع خشک میشد و فقط ردی از آن به جا بود... با تمام توان فریاد زد.... درویش میگوید ما صاحب داریم،... میگوید اگر از ته قلب او را به یاری بطلبیم به فریادمان می رسد... و سرش را بالا گرفت و با فریادی سهمگین ادامه داد: «یا صاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی»... و ناگاه از هرم گرمی هوا و تشنگی‌ای که بر او مستولی شده بود،.... بیهوش بر زمین افتاد و دیگر چیزی از اطرافش نمیفهمید... 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۹۸ سهراب در عالم بیهوشی،... نسیم روح‌نوازی در اطرافش حس کرد، آرام آرام چشمانش را گشود... چکه‌های خنک آبی که به دهانش سرازیر شده بود، انگار به او جانی دوباره میداد، آبی بس گوارا که تا به حال نمونه اش را ننوشیده بود... سهراب با تعجب به چهرهٔ زیبا و نورانی مرد‌جوان پیش رویش نگاه کرد... و همانطور که به زحمت سرش را از روی دامن سفید و معطر او برمیداشت و محو چهرهٔ روحانی او شده بود... گفت : _س...سلام....شما کیستید؟ و بعد با اشاره به کویر سوزان اطرافش ادامه داد : _اینجا چه می کنید؟ نکند....نکند من خواب می بینم؟! مرد جوان همانطور که دست سهراب را میگرفت تا بلند شود،لبخندی به زیبایی آفتاب کل صورتش را پوشانید... و فرمود : _و علیکم السلام، تو اینک بیداری، خودت مرا صدا زدی...حالا برخیز و با هم از این بیابان سوزان بگذریم. سهراب که کلاً گیج شده بود... و نمیدانست، این مرد نورانی از چه سخن میگوید گفت : _ولی من فکر میکنم در خوابم و با اشاره به مشک دست جوان ادامه داد : _شما اینجا چه می کنید؟ در این صحرای تفتیده و این آفتاب سوزان ، آبی به این خنکی و گوارایی از کجا آمده؟ مرد، سری تکان داد و فرمود : _بی‌شک ما در همه حال به فکر دوست‌دارانمان هستیم و به اندازهٔ آب خوردنی از آنها غافل نیستیم و اگر آنهایی که ادعای دوستی ما را دارند اندازهٔ همین لحظهٔ آب خوردن و این جرعهٔ آب، به یاد ما بودند، ما سالها اینچنین آوارهٔ بیابانها نمیشدیم.... سهراب معنای حقیقی کلام، ناجی اش را درک نمیکرد ، فقط فهمید که او سالها دربه در کوه و دشت و بیابان است... سهراب احساس محبت عمیقی به این جوان مینمود پس خودش را به او نزدیک تر کرد و همانطور که افسار رخش را به دست داشت و گاری را پشت سرش میکشید ، میخواست سر از نام و نشانی او درآورد ، هنوز لب به سخن نگشوده بود،... آن مرد روحانی که دشداشه ای سفید به سفیدی برف برتن و سربند و چفیه ای سبزی به سر داشت.. و خال زیبایی در صورتش او را زیباتر مینمود،... به کمی دورتر اشاره کرد... از اینجا سواد شهری در دیدشان بود،آن مرد همانطور که شهر را نشان میداد فرمود : _به مقصد رسیده‌ای،فراموش نکن چه قولی دادی وچه عهدی نمودی و اگر خواستار دیدار ما شدی.. به مسجد سهله بیا... سهراب همانطور که خیره به دورنمای شهر پیش رویش بود،با خود فکر میکرد این جوان، عجب از قافله پرت است ، مگر میداند مقصد من کجاست؟ انگار نمی داند، هنوز راه درازی تا مقصد داشتم که گرفتار بیابان سوزان شدم... و با یاد آوری آن بیابان ، ناگهان وضع ساعتی قبل را در ذهن آورد، آن بیابان بی انتها چگونه به شهری در این نزدیکی پیوند خورده؟! آخر آنان چند قدمی بیشتر طی نکرده بودند، سؤالات زیادی برایش پیش آمده بود،... سهراب رو به سمت مرد جوان نمود و میخواست بپرسد که.... متوجه شد هیچ کس کنارش نیست... این طرف و آن طرف را نگاه کرد، پیش رو و پشت سرش را جستجو کرد،... نبود که نبود... سهراب چون مجنونی که دلش را به نگاهی باخته، دور گاری میچرخید و فریاد میزد.... کجایی؟ براستی تو که بودی؟ نکند ملکی بودی از آسمان نازل شدی تا این بینوا را عاشق کنی... و سپس در سرگردانی خود، تنهایش گذاری؟... کجایی ای مرد خدا؟... کجایی ای زیباترین موجود روی زمین ؟.... کجایی ای مهربان ترین بندهٔ خدا؟‌کجایی ای یاری رسان یاری جویان؟ کجایی..... سهراب به دنبال مردی بود.... که نه نامش را میدانست و نه نشانی خانه اش را.... اما....اما.... 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۹۹ سهراب مانند انسانی مجنون به دور خود میگشت،.... گاهی می‌ایستاد و نگاهی به دور و برش می انداخت..، گاهی دست به یال رخش میکشید و خیره در چشمان درشت او می گفت : _آیا به راستی تو هم او را دیدی... سهراب تمام حرف هایی را که زده بود به خاطر آورد،وقتی از نام و نشان و چگونگی بودنش در این بیابان، پرسید، ایشان فرمودند : _تو خود مرا صدا زدی.... یعنی چه؟! سفارش نموده بود که به عهدت پایبند باش،... یعنی اگر او‌فرشته نبود...؟؟ پس از کجا عهدی را که با خداوند کردم میدانست ؟! و ناگهان بیاد آورد... که ایشان فرمود: اگر خواستار دیدار مایی به مسجد سهله بیا... پس....پس او هم آدمیزاد بوده....مسجد سهله... با خود گفت..آهان احتمالا امام جماعت مسجد است، او حتماً آنقدر در عبادت و بندگی خدا کوشا بوده، که خداوند به این درجه او را رسانده تا مثل فرشتگان بر بنده‌های در راه مانده نازل شود و آنها را از مرگ برهاند... اما آن مرد خدا میگفت که من او را صدا زدم...میگفت که سالهاست دربه در بیابان است... سهراب هر چه به ذهنش فشار می‌آورد به خاطر نداشت کسی را صدا زده باشد ،پس چون از این موضوع گیج بود، تصمیم گرفت یک راست به شهر پیش رویش برود و آن مسجد را پیدا کند....نه ...اول باید از شر این گنجینه خلاص شود....خدا میداند تا عراق عرب چقدر راه مانده؟!... سهراب سوار بر رخش شد... و رخشی که گاری پر از جواهرات را به دنبال خود میکشید، بی امان به جلو میتاخت. دیگر نه این گنجینه و نه تمام جواهرات دنیا به چشم سهراب نمی‌آمد،.. او به دنبال جواهری بود که اینک سهراب را مجنون خود نموده بود... و حاضر بود برای رسیدن و یک لحظه دیدن او ،جانش را بدهد.. بالاخره پس از دقایقی به ابتدای شهر رسید، اطراف شهر پر از نخلستان هایی بود که نخل های زیبا و پرثمر داشت...سهراب با دیدن نخل ها، احساس خاصی به او دست داد ،احساسی غریب و آشنا... از نخلستان ها گذشت... و به خانه‌هایی رسید که در ابتدای شهر، ردیف کنار هم قرار داشتند، مردی با لباس سفید بلندی در حالیکه خوشه ای خرما به کول زده بود،پیش میرفت.... سهراب نزدیک مرد شد و سرعتش را کم کرد و با زبان فارسی گفت : _سلام ، ببخش برادر ، این شهر نامش چیست؟ *کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند آن مرد که چهرهٔ آفتاب سوخته‌اش نشان از رنج روزگار میداد باتعجب بر جای خود ایستاد و همانطور که کمرش را راست میکرد با زبان عربی و لهجه ای غلیظ به سهراب میگفت... که زبان و منظور او را نمی فهمد... سهراب متوجه شد که وعده آن مرد خدا راست است و گویا واقعا به عراق رسیده ، پس با زبان فصیح عربی همان سؤال را پرسید... آن مرد که متوجه شد سهراب زبان عربی هم میداند ، لبخندی زد... و همانطور که اشاره به خرمای روی دوشش می کرد گفت : _اینجا کوفه است برادر....اگر مقصدت داخل شهر کوفه است ، حال که گاری ات خالی ست ،میشود مرا نیز تا جایی برسانی ؟ سهراب که باز دوباره غافلگیر شده بود با من من گفت : _ب....بله حتماً ، سوار شوید. آن مرد سوار بر گاری شد و سهراب نگاهی به او انداخت و گفت : _مطمئنی اینجا کوفه است ؟ مرد عرب خنده بلندی کرد و گفت : _تو را چه می شود؟! تو از کجایی که اول به زبانی دیگر حرف زدی و حالا در اینکه این شهر کوفه باشد شک داری؟! سهراب دیگر صلاح ندید بیش از این ، خود را گیج نشان دهد،. همانطور که به یاد آن فرشتهٔ نجات آهی میکشید گفت : _حاکم کوفه کیست و در کجا زندگی میکند؟ 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانه‌مذهبی 💞قسمت ۱۰۰ مرد عرب نگاهی به سرتا پای سهراب انداخت و گفت : _تو جوان شوریده با گاری خالی را چکار با حاکم بزرگ کوفه ؟! سهراب که واقعاً مانده بود چه جواب بدهد، آه کوتاهی کشید وگفت : _فقط میخواستم برج و باروی قصر را ببینم.... همین.. مرد عرب نشانی قصر را گفت و تاکید کرد کمی جلوتر پیاده میشود و از زیر چشم تمام حرکات سهراب را زیر نظر گرفته بود... و انگار حرفی گلوگیرش شده بود و بالاخره طاقت نیاورد و گفت : _تو که هستی؟ اول که به سخن درآمدی ، گفتم بی شک از عجمان فارس هستی اما وقتی با زبان عربی و لهجهٔ کوفی شروع به حرف زدن نمودی، در هویت تو شک کردم ، براستی تو کیستی ؟ عربی یا عجم؟! سهراب آهی بلند کشید و گفت : _از چیزی سؤال میپرسی که خودم واقف به آن نیستم.... و با زدن این حرف سکوت اختیار کرد... و در دریای افکارش غرق شد...براستی او که بود؟ اما اینک مهم نبود او‌ کیست.‌‌...براستی آن فرشتهٔ نجات که بود؟... پس با این فکر، نگاهی به مرد کرد و گفت : _شما در اینجا مسجدی به نام مسجد سهله میشناسید؟! مرد بار دیگر خیره به سهراب چشم دوخت و گفت : _مگر میشود کوفی باشی و مسجد سهله را نشناسی؟ اصلاً تو را چه کار با مسجد سهله؟! چرا حرفهایت به دنبال هم نیست ، یکبار از حاکم و عمارت حکمرانی‌اش میپرسی که در مرکز شهر است.. و بار دیگر از مسجد سهله سؤال میپرسی که چند فرسخ دورتر است...! سهراب خیره به راه پیش‌ رویش ، بدون اینکه از جنب‌وجوش شهر و اطرافش چیزی بفهمد گفت : _با امام جماعت مسجد کاری دارم... در همین حین مرد تشکری کرد و گفت : _نگه‌دار جوان...نگه‌دار پیاده میشوم... خودت هم همین راه را مستقیم بگیر و جلو برو کمی جلوتر مسجد کوفه است و درست پشت آن عمارت حکمرانی و قصر حاکم است که کنگره هایش از دور پیدا خواهد بود و به راحتی آن را پیدا میکنی... سهراب تشکری کرد و به پیش رفت...او جسمش در شهر کوفه بود و روحش دور و بر آن جوان آسمانی، سیر میکرد. بالاخره به جلوی قصر رسید، درب قصر بسته بود و نگهبانی از بالای درب در اتاقکی خشت و گلی او را نگاه میکرد.... سهراب سرش را بالا گرفت و گفت : _سلام نگهبان ، درب را باز کنید، پیغام و امانتی مهم برای حاکم دارم... نگهبان با تعجب سراپای او را از نظر گذراند و‌گفت : _کیستی و از کجا می‌آیی؟ ظاهرت که نشان نمیدهد شخص شخیصی باشی و آنطور ادعا میکنی حامل پیغام مهمی باشی، آخر مردی با لباس کشاورزان و گاریی زواردررفته چه کار مهمی میتواند با حاکم داشته باشد؟! 💞ادامه دارد.... 🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی 🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
ناکامی اصلی ترین دلیل پرخاشگری یکی از مهم ترین علل اصلی پرخاشگری، ناکامی در تامین نیازهاست. فرد زمانی که نیازهایش از جمله نیاز به محبت، توجه یا احترام برآورده نشود، احساس ناکامی می کند و این ناکامی زمینه ساز بروز پرخاشگری می شود. ❇️چند راهکار برای رفتارباهمسرپرخاشگر 🔆_ به رفتارهای درست همسرتان هر چند ناچیز و اندک باشد توجه و احساس خوب خود را در مورد رفتارهایش بیان کنید. 🔆_ هرگز مقابله به مثل نکنید و به بددهنی های وی پاسخ ندهید زیرا این رفتار موجب تشدید رفتار همسرتان می شود. 🔆_ زمانی که همسرتان در وضعیت روحی مناسبی قرار دارد، درباره تاثیرات منفی بددهنی بر احساس و رفتار شما و زندگی مشترک تان صحبت کنید. 🔆_ در صورتی که همسرتان دوستان ناباب و بد دهنی دارد، سعی کنید ارتباط او را با آن ها به روش های مختلف و با تدبیر، کمتر و در نهایت قطع کنید و همزمان ارتباط خود را با بستگان و دوستانی که رفتارهای مناسب وبهتری دارند، افزایش دهید. 🔆_ به خودتان مسلط باشید. بسیاری از جر و بحث ها و مشکلات بین زوجین، به دلیل تسلط نداشتن آن ها بر هیجانات به وجود می آید. گاهی اوقات زوجین با واکنش نامناسب از جمله (بی اعتنایی و بی توجهی، پرخاشگری و خشونت) ناخواسته به رفتارهای اشتباه یکدیگر دامن می زنند و متاسفانه چرخه معیوبی را ایجاد می کنند به این معنا که رفتارهای منفی همسر باعث خشم و عصبانیت زوج یا زوجه می شود و رفتار خشمگین زوج یا زوجه باعث افزایش رفتارهای منفی همسرش خواهد شد. دقت کنید در این چرخه معیوب گرفتار نشوید. ✅توصیه هایی به همسران پرخاشگر در ادامه راهکارهایی برای مدیریت خشم به همسران پرخاشگر ارائه می شود: 💠_ موقعیت را ترک کنید زمانی که فکر می کنید در صورت ادامه بحث دیگر نمی توانید خشم خود را کنترل کنید ادامه صحبت تان را به زمان دیگری موکول کنید، با این کار به خود و همسرتان فرصت می دهید تا از عصبانیت و خشم فاصله بگیرید و رفتار مناسب تری داشته باشید. برای این منظور می توانید به همسرتان بگویید: «الان شرایط روحی مناسبی نداریم، ممکن است حرف هایی بزنیم که بعدا هر 2 پشیمان شویم. بهتر است در شرایط بهتری با یکدیگر صحبت کنیم» یا این که «من الان عصبانی ام، بعدا در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد.» 💠_ احساس منفی خود را بیان کنید نکته مهم این است اگر ناراحتی خود را به زبان نیاورید کسی نمی داند که شما چه احساسی دارید. به جای نمایش خشم و پرخاشگری (به طور مثال اخم کردن، سخن نگفتن، داد و فریاد زدن، فحاشی و بددهنی) با استفاده از کلمات مناسب احساس خود را بیان کنید. در زبان فارسی واژه های گوناگون و متنوعی برای بیان احساسات و افکار وجود دارد. مثلا بیان کنید «زمانی که به حرف های من توجه نمی کنی، ناراحت می شوم». با بیان احساسات خود، زمینه مناسبی را برای حل مشکلی که چنین احساساتی را به وجود آورده است، فراهم می کنید. 💠_ مراقب کلام خود باشید تحقیر، توهین، تهدید، سرزنش و پرخاشگری نکنید. دقت کنید اگر صدای تان بلندتر از همسرتان باشد یا به تندی و با پرخاشگری با وی صحبت می کنید کمی مکث کنید تا آرام شوید. دشنام و ناسزا بحث را به مشاجره تبدیل می کند. همچنین گاهی می توانید موضوع بحث را تغییر دهید. برای مثال فرض کنید در خلال بحث به جای پاسخ «نه» از ناسزا استفاده شود. از این لحظه به بعد خواهید دید که موضوع بحث هر چه باشد، به رد و بدل دشنام میان دو فرد تبدیل می شود. 💠_ به پیامد رفتار خود فکر کنید فحاشی و بددهنی از اعتبار و احترام شما می کاهد، روابط شما را با دیگران به خطر می اندازد، موجب آزار دیگران می شود و مهم ترین پیامد آن این است که شرایط را بحرانی تر و سخت تر می کند. 💠_ خود را آرام کنید تکنیک هایی مانند تنفس عمیق، شست و شوی دست و صورت، نوشیدن آب و پیاده روی در کاهش خشم و عصبانیت موثر است. 💠_ مسائل و مشکلات خود را حل کنید به این موضوع فکر کنید که آیا فحاشی و بددهنی به حل مشکل شما کمکی خواهد کرد؟ فحاشی نه تنها به حل مشکل کمکی نمی کند بلکه به تیره شدن روابط بین شما و اطرافیانتان می انجامد. بدین منظور نخست مشکل خود را به طور دقیق تعریف و سپس راه حل هایی برای آن انتخاب کنید، آن گاه نکات مثبت و منفی هر راه حل را بررسی و در پایان بهترین راه حل را انتخاب کنید. 💠_ از عذرخواهی نترسید اگر متوجه شدید رفتار شما باعث ناراحتی و عصبانیت همسرتان شده است، عذرخواهی کنید. این موضوع برای ترمیم رابطه و کاهش اثرات زیانبار پرخاشگری ضروری است. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405