eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
2.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سریع‌ترین خواستگاری و عروسی دنیا! 🔹«اسدالله یکتا» بازیگر: ظهر خواستگاری کردم و شب عروسی! @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍂❤ 👌چند مورد از دلایل دروغگویی 1️⃣ترس بیش از اندازه نسبت به انتقاد و سرزنش 2️⃣پنهان کردن عیب و ایرادهای خود 3️⃣وابستگی بیش از حد به همسر که به هر نحوی حتی با رفتارهای نامناسب از جمله دروغگویی علاقمند به گرفتن تاییدیه از همسرش است. 4️⃣ترس از عدم حمایت اجتماعی لازم 5️⃣اعتماد به نفس پایین 6️⃣علل محیطی مانند مسائل اقتصادی ،مسائل اجتماعی، دخالت نفر دیگری در زندگی زناشویی 7️⃣باز بودن حد و مرز ارتباطی برای توجیه هر مسئله ای. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
آرامش را مرد به زن می بخشد و زن آن را در خانه و بین ڪودڪان تقسیم میڪند و دوباره به مرد باز میگرداند رابه هم هدیه دهید برای ایجاد آرامش در خانه محبت خرج ڪنید. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
@zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
صبر کردن را یاد بگیر... امروز تجربه‌ی خوبی نداشتی جا نزن! فردا و فرداهایی در امتداد این مسیر هست که در دلشان برای تو تجربه‌های تازه‌ای دارند، تجربه‌هایی که می‌توانند خوب باشند. اگر امروز آدمِ خوبی از زندگی‌ات رفت، نگران نباش! فردا و فرداهایی هست؛ لبریز از آدم‌های خوب؛ آدم‌هایی که جای خالیِ کسی را پر نمی‌کنند ولی آنقدر پررنگ و خواستنی‌اند، که حواس تو را از جاهای خالیِ زندگی‌ات پرت می‌کنند، آدم‌هایی که خوب‌اند و خوبی‌شان به این زودی‌ها بند نمی‌آید. امروز احساس خوبی به زندگی‌ات نداشتی، حوصله کن! قرار است بهتری را تجربه کنی و خاطرات خوب‌تری را بسازی. پایان داستانِ ما هرگز این ثانیه‌های گیج و سردرگمی نیست که خسته و ناامید، کناری نشسته‌ایم، که همه چیز را تمام شده می‌دانیم و جای خالیِ آدم‌ها و آرزوهایمان را با چند خط بغض و ناامیدی از زمین و زمانه، پر می‌کنیم. تمام این احساس‌ها و خاطرات و افسوس‌ها مقطعی‌اند. در زندگی هرکدام‌ از ما احساسات، آدم‌ها، مکان‌ها و اتفاقات خوب‌تری در انتظارند تا ما بلند شویم، حرکت کنیم و خودمان را به آن‌ها برسانیم. هرکجا که خسته شدی و تکه‌ی کوچکی از پازل نامحدود زندگی‌ات را به کل آن تعمیم دادی؛ به خاطر بیاور که این فقط جزءِ اندکی‌ست در مقایسه با کل! و تکه‌ی ناچیزی‌ست در مقایسه با پهنه‌ی بیکران دنیای تو. دنیایی که بیش از چیزی که فکرش را می‌کنی برای تو اتفاقات و تجربه‌های شیرین، کنار گذاشته. حوصله کن عزیزِ من! همه چیز به وقتش اتفاق می‌افتد، حوصله کن... @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
­ مردها اگر مجبور باشند بین عشق و احترام یکی را انتخاب کنند؛ بیشترشان ترجیح می‌دهند تنها بمانند تا این که به آنها بی‌احترامی شود...! 👈 از سوی دیگر اکثر خانم‌ها به عشق و محبت بیشتر علاقه نشان داده‌اند. 👈 در واقع همان قدر که بشر نیازمند هواست زن به عشق نیاز دارد و مرد به احترام. 👈 اگر مردها و زن ها بتوانند یکدیگر را بدرستی درک کنند، می‌توانند کنار هم زندگی آرام و بی دغدغه و پر از عشق و احترامی داشته باشند. 👈 نگاه به یک زندگی عاشقانه از دید همسرتان کمک می‌کند تا فکر نکنید حال زندگی‌تان خوب نیست... @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
✍رفتار شما باید به گونه ای باشد که همسرتان بتواند به راحتی هر آنچه را که می خواهد با شما در میان بگذارد و با شما درد و دل کند ❗️بدون اینکه نگران عواقب صحبت هایش با شما باشد. ❌ هیچگاه در زمان ناراحتی از درد و دل های همسرتان به عنوان ابزاری علیه او استفاده نکنید! @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
فرزند 🌹چند روش برای به کودکان: 🍃1. چشم تو چشم به اينگونه که با يکی از والدين مقابل هم بوده و به چشمهای هم خيره نگاه ميکنند، و نبايد بخندند،اين تمرين برای کودکانی با پايين،خجالتی و ضعيف بسيار توصيه ميشود چون اين افراد قدرت نگاه کردن در چشمان طرف مقابل را ندارند و اين موجب ضعفشان ميشود. 🍃2- : با کودک خود کشتی بگيريد و بگذاريد هر از گاهی او شود و هر بار که برنده ميشود با ذوق و شوق فراوان او را کنيد. 🍃3- کنيد: ⁉ در مقابل رفتار کودکان ديگر چه از کودک خود انتظار داريد؟ ✅شما خود و کودکتان نقش کودک مقابل را بازی کند، رفتاری که انتظار داريد کودکتان در مقابل کودکان ديگر داشته باشد را با ايفای نقش کودکتان اجرا کنيد، تا کودکتان ياد بگيرد، 🌹حال کودک نقش خود را و شما نقش کودک مقابل را بازی کند، از کودکتان بخواهيد همانگونه بازی کند که چندی پيش شما نقش آن را بازی کرده بوديد، ✅ و آنقدر اين بازی را کنيد تا رفتار دلخواهی که انتظار داريد نهادينه شود. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
یه چیزی که برای خیلی از مردهای ایرانی جذابه اینه که دوست دارن خانم هاشون به فکرشون باشن، خصوصاً به فکر شکم و غذای شوهرشون درست کردن غذاهای خوشمزه و استفاده از هنر سفره آرایی رو فراموش نکنین. 👈البته قرار نیست همیشه غذا اعیونی و خیلی خیلی عالی باشه. هر از گاهی سفره رو ساده تر بچینین که وقتی حسابی به غذا رسیدین و یه چیز خاص گذاشتین به چشم بیاد. اگه همیشگی و دائمی سنگ تموم بزارین هنرتون عادی میشه و مردتون فکر میکنه که باید همینجوری باشه و دیگه زحمتهاتون خیلی به چشمش نمیاد. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
ادامه ۳۳ -کوفت و زهرمار همه متوجه شدند داشتی به اون دختر نگاه میکردی ببین غلامرضا چطور داره میخنده
💟رمان جالب و عاشقانه 💟 ☘اسم دیگه رمان؛ 🍄قسمت ۳۴ دل توی دلم نبود. منتظر اومدن مامان بودم. از شدت استرس تو چادر قدم میزدم. سارا رفته بود نماز بخونه. ناصر و غلامرضا هم مشغول درست کردن کباب بودند. نمیدونم کار درستی کردم یا نه آخه کی تو پارک میره خواستگاری، خدایا اگه خانواده‌ش ناراحت بشن چی، اگه قبول نکنند چی، این افکار مدام تو ذهنم میچرخید مثل خوره روحمو میخورد. تلنگری به خودم زدم تو باطن خودم سرخودم داد کشیدم. چته اسماعیل این همه دلهره برای چی اگه قسمت باشه قبول میکنند. متوسل به قرآن شدم. قرآنو برداشتم و خوندم دوباره آروم شدم. قرآنپ بوسیدمو گفتم هرچی قسمت باشه حدوداً نیم‌ساعتی گذشت. که زن‌داداش وارد چادر شد. با دیدنش از جا پاشدم -سلام زن داداش، چیشد؟ مامان کجاست؟ زن داداش در پاسخ به سوالاتم یه بیوگرافی کامل از اون دخترخانم داد -دختره دانشجوئه، رشته تجربی هم میخونه، خانواده‌ش که خیلی باکلاسن، خودشم همینطور، ولی مؤدب و متواضع، دختر دوم خانواده‌ست، و دختر اول هنوز ازدواج نکرده حرف زن داداش پریدم و گفتم -یعنی چی؟؟ نکنه تا دختر اول ازدواج نکنه دومی و شوهر نمیدن؟ زن داداش یه کاغذ تاشده رو بهم نشون داد -اینم شماره تماس و آدرس خونشون
ادامه ۳۴ با خوشحالی برگه رو از زن داداش گرفتمو گفتم -واقعععااااا؟؟؟ یعنی قبول کردن؟ -نه هنوز با ناراحتی گفتم -پس چی؟؟ زن داداش خندید و گفت -عجول نباش، اونا فعلا اجازه اومدن رو دادن، قبول شدن یا نشدن میمونه برای بعد. قرار گذاشتیم فرداشب بریم خونشون. بعدشم اونا بیان خونمون اگه پسر خوبی باشی قبول کنند زن داداش مکث کوتاهی کرد و گفت -آها یه چیزی -جانم زن داداش چیزی شده؟ -احتمال اینکه قبولت کنند زیاده -این و از کجا میگی؟ -چون وقتی داشتیم درمورد اون دختری که نشونمون دادی صحبت میکردیم قبل از اینکه از تو بگیم مادر دختره گفت این دخترمون خواستگار زیاد داشته و داره اما دوست داره با طلبه ازدواج کنه. مامان هم گفت اتفاقا پسر ما هم طلبه‌ست. شوکه شدم یا مناجاتی که با امام زمان داشتم افتادم یادمه یه روز خلوت خودم از امام زمان خواستم چشمم به همه نامحرم‌ها بسته بشه مگر نامحرمی که قراره زنم بشه. نکنه این اتفاقات همه زیر سرِ مولا و اربابمون باشه. اینکه من ناخواسته بیام سیزده‌به‌در اینکه بیایم باغ سپاه اینکه چادرمون کنار چادر این خانواده‌ی پرجمعیت باشه قرآن توپ والیبال چادر و من..... این همه ذهنمو مشغول کرده بود باصدای زن داداش که گفت -اسماعیل کجایی به خودم اومدم -هیچی داشتم به اتفاقاتی که امروز افتاد فکر میکردم که ان‌شاءالله خیر باشه ☘ادامه دارد.... 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
💟رمان جالب و عاشقانه 💟 ☘اسم دیگه رمان؛ 🍄قسمت ۳۵ بعد از خوردن ناهار تو هوای آزاد خواب می‌چسبید. اما هروقت پلکامو رو هم میذاشتم یاد اون دخترخانم می‌افتادم. خیلی سعی کردم خوابم ببره اما نشد. دراز کشیدم و از گالری گوشیم زیارت آل‌یاسین رو پخش کردم. مناجات و درد دل با امام زمان انسان رو آروم میکنه. طبق سنت همیشگی به خواسته‌ی مامان رفتم برای دختر پسرای فامیل سبزه گره زدم. اون سال به نیت همه مجردای فامیل سبزه گره زدم الا خودم. یعنی خودمو یادم رفت. خودم رو کلا فراموش کرده بودم. دم دمای غروب بود که بساطمون رو جمع کردیم و به سمت خونه راه افتادیم. تو دلم آشوب بود. دوست داشتم هرچه زودتر فرداشب فرا بشه و ما بریم خونشون. از اینکه سیزده‌به‌در امسالمون هم به خیر و خوشی گذشت خداروشکر کردم. وقتی به خونه رسیدیم اولین کاری که مامان کرد گوشی تلفن رو برداشت و به آبجی بهاره تماس گرفت. و اتفاقات امروز رو برای بهاره شرح داد بهاره ابتدا گارد گرفت و کلی دعوام کرد که کیو دیدی تا حالا تو پارک عاشق بشه و بره خواستگاری. اما با هر بدبختی بود تونستم قانعش کنم که خواهر من هرکی یه مدل عاشق میشه و منم یه مدل راستشو بخاین همیشه دوست داشتم خودم عاشق بشم و از ازدواج های واسطه‌ای متنفر بودم. چه قد چندش اوره که دیگران برات تصمیم بگیرند. وقتی رسیدم خونه از فرط خوشحالی رفتم سمت کمد لباسام یه بلوز سفید تمیز و شلوار مشکی پیدا کردم و اتو زدمشون. و آویزونشون کردم که یه وقت چروک نشه. راستش اولین باری بود که از ته دلم داشتم به خودم میرسیدم و لباس رنگی می‌پوشم. بعد از اتمام کارهام و آماده کردن کتابهام رفتم دوش گرفتم. بعد از دوش گرفتن هم گرفتم خوابیدم. صبح روز بعد... بعد از خوندن نماز و صرف صبحانه به سمت حوزه راه افتادم. اولین روز درسی در سال ۸۸ اکثر طلبه‌ها حاضر شده بودند و کلاس‌ها طبق روال برقرار بود. سرکلاس فکر و ذهنم شده بود مهمونی امشب و اینکه قراره چی بشه. یادمه از اینکه قراره برم خواستگاری با احدی حرف نزدم حتی علیرضا که از جیک و پیکش خبر داشتم. بعد از اتمام کلاس‌های عصر رفتم خونه آقای شادمانی وقتی فهمید میخوام برم خونه با تعجب پرسید -سابقه نداشته تو اول هفته یا وسط هفته بری خونتون لبخندی زد و گفت -نکنه خبریه؟ منم خندیدم و گفتم -دعا کن خیر باشه این و گفتم و از درب حوزه اومدم بیرون و سریع یه تاکسی گرفتم و سمت خونه رفتم. همه اومده بودند و منتظر من بودند. بعد از اینکه نماز مغرب و عشامو خوندم رفتم داخل اتاقم و لباسایی که اتو کردم رو پوشیدم. با اینکه شب بود برای رفع چروکای کوچیکی رو پیشونیم بود از ضدآفتابی که پزشکم تجویز کرده بود استفاده کردم. یادمه خیلی به خودم می‌رسیدم البته الانم میرسم. و مثل بقیه کارهام به پوست و موم ارزش خاصی قائلم و چون موهای لختی داشتم همیشه‌ی خدا از اسپری مو استفاده میکردم. وقتی از اتاقم اومدم بیرون