💟رمان جالب و عاشقانه #ازعشق_تاپاییز💟
☘اسم دیگه رمان؛ #خاطرات_یک_طلبه
🍄قسمت ۴۹
چیزی از رفتن نیما نگذشته بود
که مصطفی و مهرداد سلانه سلانه وارد اتاق شدند. قرآن و بستم و بوسیدم و گذاشتم رو میز تلویزیون.
با عصبانیت خطاب به مصطفی گفتم
_معلوم هست کجایی؟؟؟ دلم هزار راه رفت. گفتم شاید گیر مامورا افتادی
+جای احوالپرسیته؟ خب منم فکر کردم تو هم گیر مامورا افتادی. دور تا دور مسجدالحرام دنبالت گشتم ولی نبودی کلی نگرانت شدم.
-آره معلومه همینه اینقدر خونسرد و آروم راه میری
مهرداد که داشت به جر و بحث من و مصطفی گوش میداد گفت
+چتونه باز شما دوتا افتادین به جون هم. مهم اینه که هر دوتون سالمید و گیر هیچ مأموری نیافتادید
برای تبرئه کردن خودم گفتم
-آخه نبودی آقا رفت دستشویی یه ساعته کجاست که بیاد انگار میخواد بمب اتم بسازه اون تو. آخرشم ماموره من و گرفت با باتونش زد رو کتفم منم عصبانی شدم و با آجر کوبیدم تو سرش
با این حرفم مهرداد و مصطفی با تعجب و همزمان گفتند
_چییییی؟؟؟؟؟ اون ماموره رو تو اونجوری ناکارش کردی؟
-مگه شما دیدینش؟
+آره خب حیوونی با خون قاطی شده بود.
با حول و واهمه گفتم
-مرده؟؟؟
مصطفی خندهی تلخی زد و گفت
+این جماعت این قدر سگ جونند که به این راحتی نمیمیرند.
مهرداد اخمی کرد و به حالت تمسخر گفت
+حالا چرا داری به سگ توهین میکنی حیوون به این خوبی حیفش نیست با این جک و جونوورا مقایسش میکنید
_بس کنید این کنایات و بگید اون یارو مرده؟؟
+نه بابا خبر مرگش، مردنش کجا بود، فقط سرش شکسته بود البته من که جلو نرفتم اینارم از لکزایی شنیدم میگفت خیلی آتیشی بوده و بهت بد و بیراه میگفته. گفته اگه ببینتد وای به حالت. من جای تو بودم از همین جا برمیگشتم ایران.
نفس راحتی کشیدم
از اینکه این جونور زندهست. نه اینکه از مرگش ناراحت باشم. فقط مونده بودم با عذاب وجدانش چطور کنار بیام. هرچند کشتن این جماعت نامسلمون خالی از ثواب نیست.
نگاهی به مصطفی انداختم و گفتم
_یعنی دیگه نمیتونم برم سمت کعبه؟
+نه عزیزم شاید اون ماموره تو رو ببینه باید احتیاط کنی
_اخه بدون خداحافظی.... معلوم نیست دوباره کی بیام عربستان دلم تنگ میشه برای خونهی خدا
مهرداد از رو تختش بلند شد و اومد کنارم
و گفت
+کعبه یک سنگ نشانهست که ره گم نشود، حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
_این شعر حافظ و از تو بهتر بلدم، ولی دلم دوباره میخواد این نشان سنگی رو ببینه، دلم برای جای جای مسجدالحرام تنگ میشه، حَجَرُالاَسوَد، حِجر إِسماعیل، مقام ابراهیم، چاه زمزم، صفا و مروه،. مصطفی یه کاری کن.
ادامه ۴۹
حرفم هنوز تموم نشده بود
که نیما وارد اتاق شد. باعجله رفتم استقبالش
_چی شد نیما تونستی خبری ازش بیاری
نیما با همون وقار قبلیش گفت
+این دفعه رو شانس آوردی یارو زندهست، یعنی فقط سرش شکسته، ولی ای کاش....
_ای کاش چی؟؟
+ای کاش مرده بود
_چی میگی نیما اگه مرده بود که من بیچاره بودم
+میدونی مأموری که ناکارش کردی کی بود؟؟
_نه از کجا بدونمـ.....
+از کشتار حاجیان در سال ۶۸ چیزی میدونی؟
_کمابیش شنیدم ولی به طور جدی دنبالش نکردم
+اون ماموره یکی از حیوونایی هست که زائران ایرانی رو به رگبار گلوله بسته، میدونی این یارو چند نفرو کشته؟ چند تا بچه رو یتیم کرده؟ چند خانواده رو داغدار کرده؟
تمام وجودم شده بود از نفرت به وهابیها
تو دلم به خودم بد و بیراه میگفتم که چرا محکمتر نزدم تو سرش تا حالا اینقدر از مرگ کسی خوشحال نشده بودم. ولی حیف کاش مرده بود.
مصطفی و مهرداد با تعجب به من و نیما نگاه میکردند
خندم گرفت
_ببخشید یادم رفت معرفیتون کنم، ایشون آقا نیماست، دکتر نیما رحمتی، و این دو تا هم مهرداد و مصطفی از دوستان فابریک و صمیمیم
مصطفی به یه کنایهی خاصی به نیما گفت
+خوشبختم آقای دکتر
بعدشم رو به من گفت
+نشد دو دقیقه تنها بمونی با کسی رفیق نشی، ماشاالله همشونم دکتر، اون از سعید تو طرزجان که پزشک بود، این از آقا نیما که دکترن، بهرحال خوشبختم از دیدنشون.
بعدشم به مهرداد گفت
_من میرم آشپزخونه چای بخورم تو نمیای؟
*کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
مصطفی و مهرداد رفتند بیرون و من و نیما تو اتاق موندیم.
نیما گفت
+انگار دوستت از دیدن من خوشحال نشد
_چی بگم، ولش کن، مهم نیست
برای جمع و جور کردن اوضاع گفتم
_راستی تو یخچال میوه هست میخوری؟
+چرا که نه ،حتما
مشغول پوست کندن پرتغال بودم
که ذهم رفت رو پاییز، بی اختیار چاقو رو گذاشتم تو بشقاب و رفتم سمت تلویزیون. جواهری در قصر رو نشون میداد.
حوصلهی این فیلمای خارجکی با قیافه بزک کردشون رو نداشتم. برعکس نیما اصرار به اصرار که فیلم قشنگیه و هرشب دنبالش میکنه و بزار ببینمش.
آخرشم به بهونه اینکه این فیلم مبتذله و خانماش حجاب ندارند. تونستم نیکا رو قانع کنم تا بیخیال شه.
نماز مغرب عشا رو تو هتل به جماعت خوندیم و اونم به امامت من. بعدشم به صرف شام باهم به رستوران هتل رفتیم.
تو این مدتی که با نیما بودم خیلی خوب بود از تجربیاتش استفاده میکردم. و اون هم کمابیش سوالات شرعی شو از من میپرسید
☘ادامه دارد....
🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
💟رمان جالب و عاشقانه #ازعشق_تاپاییز💟
☘اسم دیگه رمان؛ #خاطرات_یک_طلبه
🍄قسمت ۵۰
کمکم بار و بندیلمون رو برای برگشت
به ایران جمع کرده بودیم. روز قبل از پرواز اومدند ساک چمدونهامون رو با خودشون بردند فرودگاه. یه ربان قرمز پیدا کردم به چمدونام بستم تا یه وقت با بقیه چمدونا اشتباه نشه.
هرچند روز فرود به فرودگاه زاهدان
امام جمعه ایرانشهر، اینقدر حواسش پرت بود که ربان قرمز رو ندید و چمدون من رو اشتباها با خودش برده بود و من یک هفته زابه راه شده بودم.
از شانس بد دقیقا همون چمدونی رو برده بود
که چادر سفید پاییز توش بود. بگذریم. شب اون روزی که چمدونامون رو بردن فرودگاه.
به مصطفی گفتم
-اخه چطور میتونم خونه خدا رو ندیده برگردم. باور کن سختم میشه. معلوم نیست دوباره طلب بشم.
مصطفی گفت
+این به نفع خودته اگه پاتو بذاری اونجا ممکنه دیگه رنگ ایران و نبینی. میدونی تو چی کار کردی. یه مأمور عالی رتبهی وهابی رو ناکار کردی. میفهمی یعنی چی
-خدا لعنتش کنه. اگه نزده بود رو کتفم مرض داشتم مگه بزنم تو سرش
+حالا ناراحت نباش سالهای بعد دوباره طلب میشی
موبایلمو برداشتم شمارهی نیما رو گرفتم
یکم دیر جواب داد. میدونستم مریض داره اما دلم آروم و قرار نداشت.
_سلام نیما خوبی
+ سلام اسماعیل اتفاقی افتاده این موقع شب؟
-اتفاق که نه ولی
+ولی چی
-امروز وسلایلتمون رو بردن، خودمونم فردا صبح میریم فرودگاه
+عه بسلامتی چه زود
-اره دیگه دوهفته مثل برق گذشت گفتم خداحافظی کنم باهات
+ممنون ولی صبح شیفتم تموم شه میام پیشت
-نیما یه کاری میتونی برام بکنی
+چه کاری
_دلم میخواد دوباره مسجدالحرام رو ببینم
+این که شدنی نیست. رفتنت به اونجا خیلی خطرناکه. اگه شناساییت کنند چی
-انشاالله که نمیکنند
+با انشاالله و ماشاالله که کار درست نمیشه، باید احتیاط کنی. یه درصد احتمال بده گیر بیفتی میدونی چه اتفاقی میافته هم خودت بازداشت میشی هم همسفرات دچار مشکل میشند.
حرفهای نیما کاملا منطقی بود
اما دلم ساز خودشو میزد. اگه بحث همسفرام و مسئلهی حقالناس نبود به قیمت جونمم شده بود میرفتم مسجدالحرام.
ادامه قسمت ۵۰
اما این داغی بود که هنوز رو دلم مونده
گاهی وقتا لباسهای احرامم رو برمیداشتم گریه میکردم. فکرشو نمیکردم سفرم اینجوری تموم شه.
اون شب تا صبح بیدار بودم.
دلم یه معجزه میخواست. یه معجزه در حد دیدن دوباره مسجدالحرام. یاد اون روز بارونی افتادم. عاشقانه ای بین من و خدا. آخ که لحظهی قشنگی بود.
بعد از نماز صبح به دستور مدیر کاروان
رفتیم سلف صبحانه میل کنیم. از شدت بیخوابی مدام چرت میزدم. هرچی صورتمو آب میزدم فایده نداشت که نداشت.
بعد از صبحانه اتوبوس اومد دنبالمون
این سفر معنوی با تمام خاطرات تلخ و شیرینش تموم شد. دلم میخواست بیشتر بمونیم. از طرفی دلم برای پاییز خیلی تنگ شده بود. دلم میخواست ببینم فرودگاه به اسقبالم میاد یا نه. اگه نیاد باید برای همیشه فراموشش میکردم.
حول و هوش ساعت ۷ صبح رفتیم فرودگاه
حالم خیلی بد بود. نه میتونستم مسجدالحرامو ببینم نه نیما رو.
وارد فرودگاه شدیم
کمی پروازمون با تاخیر مواجه شد. قرار بود ساعت ۹ حرکت کنیم اما ساعت ۱۱ سوار هواپیما شدیم. با اولین قدمی که رو پلکان هواپیما گذاشتم اشکام سرازیر شد. آخرین پله، برگشتمو برای آخرین بار با سرزمین وحی خداحافظی کردم.
بیست دیقه نیمساعتی هم تو هواپیما معطل شدیم و تو این مدت به اتفاقاتی که افتاده بود فکر میکردم.
تو هپروت خودم بودم که مصطفی گفت
_اسماعیل اون نیما نیست؟؟؟
با بیحوصلگی به انتهای انگشت مصطفی نگاه کردم خودش بود. نیما داشت تو هواپیما دنبالم میگشت. بلند شدم و صداش زدم.
نیما با دیدنم اومد سمتم
این بار از اون آرامش قبلی خبری نبود. معلوم بود کلی راه دویده تا قبل از پرواز من و ببینه
+سلام اسماعیل خوشحالم از اینکه دوباره دیدمت
_سلام خوبی نیما گفتم شاید دیگه هیچوقت نبینمت
+شرمندم دیشب کلی مریض داشتم، یه دوتا عمل هم داشتم که بکیشون مرد، یه زائر خانم ایرانی که دیشب تموم کرد و همون دیشب غریبانه تو قبرستان وهابی ها دفنش کردنپ روشم اسید پاشیدند که زودتر تجزبه بشه
-آخ خیلی متاسفم
+ممنون. گفتم قبل از اینکه بری باید ببینمت. دلم برات تنگ میشه اسماعیل
-منم همینطور. انشاءالله برگشتی تبریز خبر دامادی تو بشنوم
نیما لبخندی زد و گفت
+ممنون
از تو جیبش یه جعبه کوچیک درآورد و داد به من
+این مال توئه. دیدم دستت خالیه گرفتم برات
یه ساعت مچی بود
بعلاوه زنجیر که میتونست ساعت آویز هم بشه. با صدای مهماندار هواپیما که به نیما میگفت لطفا برید بیرون ازش خداحافظی کردم.
دلم براش تنگ میشد. برای همهی این آدما تنگ میشه. انشالله زیارت مقبولی باشه.
میخواستم رو صندلی بشینم که استادم حاجآقا «کیخا» گفت
+اسماعیل این کی بود؟؟
_جریانش مفصله استاد به موقعش بهتون میگم.
نگاهی به ساعتم انداخت و گفت
+چه قشنگه
_قابل شما رو نداره
+هدیه رو که تعارف نمیکنند
جوابی نداشتم بدم لبخندی زدم و نشستم رو صندلی به دستور خلبان هواپیما
☘ادامه دارد....
🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#خانوما_بدونن
🌺مردها را کنترل نکنید!!!
اگر همسر خود را خیلی کنترل کنید، از شما بیشتر فاصله می گیرد؛ مردان دوست دارند آزاد باشند.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
⭕️به همسرتان بگویید چقدر خوشبخت هستید.
🔸 زن ها دوست دارند همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
برای استحکام روابط زناشویی به چند نکته توجه کنید:
❶به ظاهرتان رسیدگی کنید. فکر نکنید وقتی در یک خانه زندگی میکنید دیگر مهم نیست چگونه به نظر برسید. جاذبه ظاهریتان را حفظ کنید.
❷ـ معطر بودن میتواند در روابط زن و شوهر معجزه کند . همیشه خوشبو باشید و اگر از سر کار میآیید یا آشپزی کردهاید، با دوشگرفتن و تعویض لباس خود را برای دیدار با همسرتان آماده کنید. بوی قرمهسبزی اشتهابرانگیز است،
اما این بو روی لباس همسر میتواند خیلی دفعکننده باشد.معطر بودن فقط استفاده از عطر نیست.
❸ مسواک زدن و دهان خوشبو داشتن را جدی بگیرید. شما و همسرتان، نزدیکترین رابطه را با هم دارید. گاهی شوخیهای کلامی و حتی پیامکهایی که شیطنتآمیز است میتواند به استحکام رابطهتان کمک کند.
❹ـ چند وقت یکبار یک شب رویایی برای خود بسازید. میتوانند بچهها گاهی منزل پدربزرگ و مادربزرگ بمانند و شما یک خانه دو نفره را تجربه کنید.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#تربیت_فرزند
۱۰ دقیقه خنداندن کودکان در روز، خلاقیت آنها را افزایش میدهد.
بازی کردن،
نوازش کردن،
احترام قائل شدن
و گوش دادن دقیق به کودکان،
عزت نفس و در نتیجه میزان خلاقیت آنها را بالا میبرد.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#تربیت_فرزند
كودكی كه اغلب مورد غفلت
واقع می شود، ممكن است پس
از مدتی كشف كند كه اگر جنگ
و دعوا راه بیندازد و دیگران را
آزار دهد، مورد توجه قرار می گیرد.
علت بسیاری از رفتارهای منفی
کودکان و نوجوانان، دریافت
توجه است.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
برای پیشگیری از استرس با کودکتان بیشتر بازی کنید و سعی کنید در این بازیها علاوه بر تخلیه انرژی جسمانی کودک، شادی و شوق به زندگی را در او تقویت کنید.
در این مورد استفاده از بازیهای گروهی استفاده کنید تا با تحکیم ارتباط خانوادگی، محیطی شاداب برای همه افراد خانواده ایجاد کند.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#محبت_بین_زوجین
#مقایسه_کردن
#همدلی
✴️ سه راهکار مهم برای اینکه روابط عاطفی و جنسی با همسرتان را تا حد بسیار زیادی بهبود ببخشد.
🚫1. روابط بیش از حد با اطرافیان را محدود و مدیریت کنید :
🔴 اجازه بدهید مثال هایی بزنم :
📛 - روابط با همکاران :
بسیار دیدم آقایانی را که با خانمهای همکار به شدت صمیمی می شوند و گرم می گیرند ، نه به یکدیگر بی اعتنا باشید و نه بیش از حد شوخی کنید ، متاسفانه یکی از مهمترین عوامل ایجاد مشکلات در روابط زناشویی و سرد شدن زن و شوهر نسبت به یکدیگر همین روابط است.
📛- تجدیدنظر در روابط با فامیل:
توجه کنید مواردی مشاهده شده که مرد به علت صمیمیت بیش از حد همسرش با پسرهای فامیل دچار سردی و مشکلات زناشویی شده است ، این در مورد خانم ها بیشتر رخ می دهد ، یعنی زن با مشاهده روابط بیش از حد صمیمی شوهرش با دخترخاله و دخترعمو و … دچار سردی مزاجی و دلزدگی می شود. البته در این موارد حتی شاید خود زن و مرد هم متوجه این نشوند اما بسیاری از بهانه گیری ها در زندگی مشترک ، علت هایی دارد که خود افراد هم متوجه آن نیستند.
⭕️ ببینید دوستان ما نمی گوییم کل زندگی خود را محدود کنید و مثل آدمهای بداخلاق و مغرور با دیگران رفتار کنید ، ولی توصیه اکید می کنم و از شما خواهش می کنم روابط خود را مرزبندی و مدیریت کنید ، صمیمی ترین فرد در زندگی شما باید همسرتان باشد ، بیشترین شوخی را باید با همسر خود داشته باشید نه شخص دیگر.
🚫2. به هر چیزی نگاه نکنید:
متاسفانه برخی اتفاقات در جامعه ی ما اصلا خوشایند نیست، خانم ها برای جلوه ی بهتر داشتن در خیابان و در دید اطرافیان ، تیپ های عجیب و غریب می زنند ، مرد ایرانی از صبح که از خانه بیرون می رود ، در خیابان با انواع جاذبه های جنسی مواجه است ، در محل کار و یا دانشگاه هم به همین ترتیب ، در اینترنت که غوغاست.
خب! حالا اگر مردی نتواند در مقابل این جاذبه ها خود را کنترل کند، قطعا و حتما وقتی شب به خانه می آید همسرش هیچ جذابیتی برای او ندارد ، و این رفتار مرد را تغییر می دهد ، و تغییر رفتار مرد ، سرد مزاجی زن را نیز در پی دارد.
3. مقایسه کردن را همین امروز کنار بگذارید:
⭕️ یکی از مخرب ترین راههای شناخته شده در زندگی مشترک ، همین مقایسه کردن است.
👈 این را باور کنید که همسر شما بهترین برای شماست ، پس به جای اینکه مدام در فکر دیگران باشید، تمرکز خود را روی همسرتان بگذارید ، نتیجه ای که می گیرید قطعا زندگی شما را شیرین تر می کند.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#تلنگر
✍وقتی يه پنگوئن عاشق يه پنگوئن ديگه ميشه ، كل ساحل رو ميگرده و قشنگترين سنگ رو انتخاب ميكنه ، اون رو واسه جفت ماده ميبره ، اگر ماده از سنگ خوشش اومد و قبول كرد جفت هم ميشن؛ ولي اگر قبول نكرد پنگوئن نر احساس ميكنه سنگی كه پیـدا كرده اصلا قشنگ نبوده و اونوقت اونو ميبره زير آب لای مرجانها ميندازه تا ديگه هيچ پنگوئني اشتباه اونو تكرار نكنه و نا اميد نشه.
✅شما هم سعی کنید یه سنگ و از سر راه یکی بردارید نه اینکه جلو پاش بندازید که زندگیش خراب شه.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405