#مثبت_اندیشی
احساسات منفی مثل باتلاق هستند❗️
👈هرچه بیشتر تلاش کنید که از آنها خلاص شوید،بیشتر در آنها غرق میشوید.
🌀در واقع هرچه بیشتر روی یک احساس تمرکز کنید قدرت آن احساس بیشتر می شود.
🍀برگرفته از کتاب راهنمای خودشناسی اثر مارک منسون
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#مدیریت_هیجان
😰⛔️😰⛔️😰⛔️😰⛔️😰⛔️😰⛔️😰⛔️😰
برای کاهش استرس خود چکار کنیم؟
راه های کاهش استرس:
از محیط های استرس زا و هیجان آور دوری کنید
حرکات تنش زای خود را آرام تر کنید حتی در راه رفتن , برخاستن ,نشستن, و ... تمرین کنید آرامتر باشید
برنامه ورزش منظم داشته باشید
به خاطرات خوبتان فکر کنید
به اتفاقی که قرار است بیفتد فکر نکنید
خود را مشغول کار مورد علاقیتان کنید
کاری که برایتان استرس زا نیست
کاری که یاد آور گذشته نیست
و مثل کتاب خوندن،رفتن به باشگاه ویا هر تفریح مورد علاقه تان
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#رشد_فردی
❇️خودگویههای منفی خود را بازسازی کنید.
☹️من در این مورد خیلی بد و ضعیف هستم!
🙂اگر من در این زمینه ادامه بدم، حتما پیشرفت خواهمکرد.
☹️آنها هرگز مرا دوست نخواهند داشت، من خوب نیستم!
🙂من خودم خواهم بود، با احساس خودم، هرآنچه که هستم، با تمام نقاط قوت و ضعف.
☹️نظرات دیگران حتما درست و مهم هستند.
🙂میتوانم نظرات دیگران در مورد خودم را جویا شوم،اما باید در راستای اهداف خودم باشد.
☹️نمیتوانم آن را انجام دهم.
🙂من فقط باید مقداری زمان بگذارم تا در آن موفق شوم.
☹️اگر دیگران خوشحال نیستند، تقصیر من است!
🙂من مسئولیتی در مقابل خوشحالی دیگران ندارم.
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#مهارت_های_زناشویی💑💗
🌼یکی ازنشانه های عشق به همسر. کلام تاییدآمیز است.
✍کلام تاییدآمیز شامل تشکر و قدردانی از کارهای بسیار کوچک و معمول در خانه است؛ برای مثال چه لباس قشنگی! چه آرایش موی قشنگی! چه دست پخت خوبی! از این که بچه را خوب نگه داشتی ممنون، واقعا متشکرم آشغال ها را بردی و … .
اگر زن و شوهر مرتب چنین گفته هایی را از هم بشنوند، فضای عاطفی بینشان بهتر می شود. واقعیت این است که وقتی ما کلام تاییدآمیزی دریافت می کنیم، به احتمال قوی ترغیب میشویم که متقابلا کاری کنیم.
🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#انگیزشی🌱🌱
✍💎
🔐🔑🔑🔑🔑🔑🔑 شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ :
ﯾﮏ🔑 : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺩﻭ 🔑: ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
سه🔑 : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.
چهار🔑 : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
پنج🔑 : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ، ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .
شش🔑 : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.
منبع : برداشت از مجموع کتاب های انگیزشی
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#مثبت_اندیشی
🌴🌷❤️
🌾تصور کنید ذهن شما شبیه یک باغ است.
اولا شما میتوانید به سادگی در آن باشید و به علفها و گلهایش بدون قضاوت یا تغییر دادن چیزی نگاه کنید.
ثانیا، میتوانید علفهای هرزش را با کاهش افکار وخاطرات منفی در ذهنتان بیرون بکشید.
ثالثا،میتوانید با افزایش رویدادها و افکار مثبت در ذهنتان گل بکارید.
خلاصه بگویم شما میتوانید ذهن خود را به سه طریق مدیریت کنید:
بگذارید همانطور بماند
بگذارید از منفیها خالی شود
یا زمین حاصلخیزی برای رویش تجربیات مثبت باشد.
سومین گزینه انتخاب مناسبی است
ترویج قدرتهای درونی: رشد گلهای مثبت در باغ ذهن!
👤 آنتونی رابینز
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#روانشناسی
#رشد_فردی
🔸قبول کنید که قرار نیست همه از شما خوششان بیاید!🤷
🔹به یاد داشته باشید که رفتار دیگران معمولا بازتابی از درونشان است.👤
🔸برای آن ها آرزوی خوشحالی کنید.😇
🔹کمی از شبکه های اجتماعی فاصله بگیرید و به خودتان استراحت دهید.📵
🔸با افرادی که از خودِ واقعی شما لذت میبرند بیشتر وقت بگذرانید.👬
🔹مثل یک دوست با خودتون رفتار کنید.🫂
🔸بیخیال کماگرایی بشین!🙄
🔹نظر افراد مورد اعتماد را بپذیرید و مابقی نظرات رو فراموش کنید.💭
🔸به خاطر برآوردن انتظارات دیگران، فرصت زندگی کردن رو از دست ندین...😉
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#مهارت_های_ارتباطی
⭕️گفتگوی سازنده👥
✅در اولین فرصت پس از بروز مشکل، گفتگو کنیم.
✅هنگام گفتگو فقط روی یک موضوع متمرکز بمانیم.🔍
✅از یرچسبها و صفتها برای دیگران استفاده نکنیم!
✅اجازه دهیم صحبت فرد مقابل کاملا تمام شود.🗣
✅به جای دفاع از خود، به فکر ارائهی راهحل باشیم!
✅احساسمان را با فرد مقابل به اشتراک بگذاریم.💬
✅جملههایی را که با کلمهی "تو" آغاز میشوند، به کار نبریم!
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
پذیرش تبلیغات
@hosyn405
#مشاوره_تحصیلی
📚📝📚📝📚📝📚📝📚📝📚📝📚📝
🤯شرایط ذهنی مطالعه:
🧠.بلافاصله شروع به مطالعه نمایید .
🧠.شروع خوب بازه های مطالعاتی .
🧠. داشتن برنامه ی ثابت و مشخص برای هر بازه زمانی
🧠.حذف عوامل حواس پرتی در هنگام مطالعه .
💪شرایط جسمی مطالعه :
👈مطالعه به صورت نشسته .
👈گذشتن حداقل ۳۰ دقیقه از خوردن وعده غذایی .
👈.خودداری از خوردن و راه رفتن و موسیقی گوش دادن و .... در حین مطالعه .
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#مهارت_های_زناشویی
با همسرتان حرف بزنید.🗣
🔺وقتی از چیزی ناراحتید، با او حرف بزنید.
❌نگذارید که تبدیل به یک مین بشوید و بعد منفجر شوید!
توقع نداشته باشید که او بتواند حدس بزند...❗️
💠هیچ راهحلی بهتر از مذاکره و گفتگو برای حل مشکلات زناشویی وجود ندارد.
✔️فریاد کشیدن، تنها همسر شما را به نشنیدن دعوت میکند!🔕
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#منِ_نوجوان
💠آغازگرهای تعارض در نوجوانیِ ما
♦️سرزنش کردنِ دیگران
به هنگام سرزنش، دیگران را مسئول دردِ خود میدانیم!😒
☑️روی نقش خودتان در تعارض به وجود آمده تمرکز کنید و ببینید که هر واکنش شما چه تاثیری بر آن دارد. تنها فردی که میتوانید روی آن کنترل داشته باشید، خودتان هستید!😉
♦️یک جانبه بودن
دیگران را یا همراه خود میبینید، و یا در جبههی مقابل خود!🙄
☑️یادتان باشد دیگران میتوانند در عین حال که با شما مخالفت میکنند، از جهاتی با شما همعقیده باشند. به دنبال توافق کردن با آنها باشید تا رضایت هردوطرف حاصل شود.🤝
♦️حالت تدافعی گرفتن
در این حالت، شما هر اظهار نظری را حملهای شخصی برداشت میکنید؛ به جای آنکه به آن گوش داده و پاسخی مناسب بدهید!😠
☑️از خود فاصله بگیرید و سعی کنید حقیقت ماجرا را ببینید.👀
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@zojkosdakt
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
ن بریم بیرون می خورم. زیر چشمی کنترلم می کرد. از سالن که خارج شدیم گفت: –بخور دیگه. نگاهی به لیوان ا
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت191
باشنیدن صدای جرینگ جرینگ لیوان و گرفتن صورتش با دستش تازه فهمیدم چی شده. ای وای خدای من...
لیوانم از دستم سر خورده بودو کوبیده شده بودتوی صورت این آقا. آب از صورتش می چکید و بهت زده خیره شده بود به من.
صدای پای آرش را شنیدم که به دو خودش را به ما رساند و کف دستش را روی سینهاش گذاشت و تند و با عجله گفت:
–داداش ببخشید، فکر کرده منم، متوجه نشده، بعد اشاره کرد به صورت آقا و گفت:
–بزارید ببینم طوری نشده باشه. اون آقابا عصبانیت دستش را پس زد و گفت:
–توی خیابون جای دعوای خانوادگیه؟
آرش دوباره عذر خواهی کرد.
–خانمم مشکل اعصاب داره بعضی وقتها اینجوری میشه، بازم ببخشید.بعد رو به من کردو با خشم مصنوعی گفت:
–یه دستمال کاغذی بده زن، ببین چی کار کردی، وقتی حالت اینقدر بده چرا از خونه میای بیرون؟
همانطور که با حال خراب و استرس دنبال دستمال توی کیفم می گشتم، با ترس به اون آقا گفتم:
–من شرمنده ام آقا، ببخشید.
آنچنان اخم هایش درهم بود که من جرات نگاه کردن به او را نداشتم. قدش از آرش بلندتر بود و هیکل خیلی درشتی داشت. ابروهای پهن و مشگیاش صورتش را خشن کرده بود. بالاخره دستمال را پیدا کردم و به آرش دادم.
آرش خواست صورت مرد را پاک کند که او دستمال را با خشونت از آرش گرفت.
–خودم پاک می کنم.
بعد از این که صورتش را پاک کرد، دستمال را پرت کرد روی زمین و با خشم زیادی روبه من گفت:
–دفعه ی بعد خواستید شوهرتون رو بزنید اول درست نگاه کنید. آخه خیابون جای این کارهاست؟
بعد هم رفت. از خجالت دلم می خواست زمین دهن باز کند و مرا ببلعد. از خجالت نمیتوانستم به آرش نگاه کنم.
آرش به رفتن مرد نگاه می کرد. همین که به اندازه کافی دور شد، انگار کلی خنده توی دلش انبارشده بود، ناگهان منفجر شد. آنقدر خندید که صورتش قرمز شد.
حالا خوب بود آنجا گوشهایی از محوطه ی بعد از سالن بود و زیاد رفت و آمد نبود.
بالاخره آرش به زور خنده اش را جمع کردولیوان را از روی زمین برداشت. دستم را گرفت و به طرف ماشین راه افتادیم. از خنده هایش حرصم گرفته بود. همین که استارت ماشین را زد سرش را روی فرمان گذاشت. شانه هایش می لرزید معلوم بود میخندد. نمی دانم چرا من اصلا خنده ام نمیآمد.
بیشتر حس یک آدم ضایع شدهی سنگش به تیر خورده را داشتم.
آرش سرش را بلند کرد. وقتی قیافهی در هم مرا دید، دستم را گرفت و لبهایش را به هم چسباند تا دوباره خنده اش نگیرد و گفت:
–باور کن قیافه ی مرده یادم میاد نمی تونم جلوی خندم رو بگیرم. فکر کن واسه خودت داری توی خیابون خوش و خرم راه میری یهو یه لیوان بکوبن توی سرت...خنده دارترش هیکل یارو بود، تو پیشش فنچ بودی. فکر کن با اون هیکل گندش لیوان رو زدی توی صورتش و بدبخت مثل بچه ها فقط نگاهت می کرد.
زیرلب گفتم:
–بیچاره...بعد برگشتم طرفش. اصلا تو چرا نیومدی دنبالم؟
–چون بهت شک کردم و فاصلهام رو رعایت کردم. الان ناراحتی من جای یارو نبودم؟ می خواستی یه طرف صورت من کبود بشه؟ من زرنگم عزیزم.
چشم هایم را ریز کردم و نگاهش کردم.
–وایسا ببینم اونجا پیش اون آقاهه گفتی من مشکل اعصاب دارم؟
–ببخشید، ولی اگه نمی گفتم که یارو ولمون نمی کرد.
–باید مجازات بشی، به خاطر این که از زیر تلافی کردن فرار کردی و یکی دیگه تاوان داد.
با حرفم دوباره خندهاش شروع شد. ماشین را راه انداخت، ولی مدام می خندید.
–راحیل من اصلا فکرش رو نمی کردم تو اینقدر با مزه باشی.
–مجازات که شدی متوجه میشی چقدر بامزهام.
–وای خدا به دادم برسه، یادمه اون روز گفتی میخوای با پارچ روم آب بریزی، جون من پارچ رو محکم دستت بگیر، یه وقت نکوبیش توی سرم. ضربه مغزی میشما...
از این حرفش خندهام گرفت و یک مشت حواله ی بازویش کردم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت192
لیوانم را طرفم گرفت و به فرورفتگی لبه ی لیوان اشاره کردو گفت:
–هر وقت ببینیش امروز برات یاد آوری میشه و می خندی.
پشت چشمی برایش نازک کردم و لیوان را داخل کیفم گذاشتم و گفتم:
–عوضش می کنم، چون هر دفعه نگاهش کنم خودم رو سرزنش می کنم. بعد نیم نگاهی بهش انداختم.
–میشه من رو ببری خونمون؟
با تعجب نگاهم کرد.
–چرا؟ تا ما بریم برسیم خونه، همه رفتند، نگران نباش...
–خونه خودمون راحت ترم. توام راحت بگیر بخواب.
–اگه توی اتاق مامان راحت نیستی، میریم اتاق من، دیگه ام مژگان نیست که...
وقتی تردید مرا دید ادامه داد:
–من روی زمین می خوابم تو روی تخت بخواب که راحت باشی. یا هر جور که تو بگی، فقط حرف از رفتن نزن.
سرم پایین بودو حرفی نمی زدم.
نفسش را بیرون دادو گفت:
–من به مامانت قول دادم که فعلا دستم امانتی، خیالت راحت باشه عزیزم.
از حرفش خجالت کشیدم و از شیشهی ماشین بیرون را نگاه کردم.
بعد از چند دقیقه سکوت هیجان زده گفت:
–راستی برات سورپرایز دارم بعد دستش را دراز کرد و پخش را روشن کرد، صدای موزیک ملایمی پخ