بقیهش هم با فروش طلا و پس انداز کم شوهرم جور شد و خونه خریدیم
ذوق زده و خوشحال از اینکه قراره بریم توی خونه خودمون با شوهرم و پسرم زندگی کنیم جهیزیهم رو دونه دونه جمع می کردم و توی کارتون هایی که گرفته بود میگذاشتم.
شوهرم از وقتی خونه خریده بود شب ها دیر میومد و شام خورده بود. میگفت داره به خونه میرسه و من هنوز خونه رو ندیده بودم این که با پولهای من خونه خریده بود و به نام خودش زده بود هم ناراحتم نمیکرد.
بیشتر به این فکر می کردم که از اینجا خلاص بشم چون بیشتر دعوا و کتک هایی که میخوردم تقصیر مادرش بود و من با رفتن از اینجا نجات پیدا میکردم.
سه ماه طول کشید تا شوهرم خونه رو آماده کنه یک روز وسایل رو آماده کردم و شوهرم دونه دونه بار ماشین کرد.
خوشحال و شاد کلید خونه رو تحویل مادرشوهرم دادم و به سمت ماشین رفتم اما شوهرم تاکسی گرفت و بهم گفت که باید به خونه پدرم برم.
گفتم وسایل چی؟ گفت وسایل ها را هم با خودت ببر. متعجب از کارش نگاهش می کردم پوزخندی بهم زد و گفت نمی تونه با من ادامه بده و همین فردا صبح طلاقم میده
من امیدوار یک زندگی جدید بودم اما شوهرم در کمال نامردی پول هام رو از چنگم در آورد و برای خودش خونه خرید.
حق و حقوق کمم رو داد و خیلی راحت طلاقم داد. پسرم رو هم ازم گرفت. به خونه پدرم برگشتم. افسرده و ناامید. تو اوج امیدواری ناامیدم کرده بود. همان روز بود که دست به نفرین برداشتم و از جدم خواستم تا جوابش رو بده.
من چند سال با فقر و سختی تحملش کردم چطور تونست با پولی که از داییم گرفته بودم خونه بخره و به خودم اجازه یک زندگی یک راحت را نده
دلخوش به این بودم که هفته ای یکبار میتونم پسرم رو ببینم. پنجشنبه شده بود روز قرار.
بعد از یک هفته می تونستم ببینمش رفتم جلوی در خونه مادر شوهرم گفتم می خوام پسرم رو ببینم ولی مادرشوهرم با تندی باهام رفتار کرد و گفت شوهرم ازدواج کرده و بچه رو هم برده. اون هم به مادر جدیدش عادت کرده. دیگه نیا اینجا. هر چیزی رو ازم می تونستن بگیرن. جز بچهم شروع کردم التماس کردم به این خاله ، خونه دایی و عموهاش. همهش میرفتم خونه هاشون همه برام ناراحت بودند. یادمه که زن داییش برام اشک میریخت. اما هیچکس نتونست کمکم کنه و بچهام را هم اجازه نمیدادند ببینم
همسر جدیدش رو برده بود توی خونه ای که با پول من خرید.بعدها متوجه شدم از روزی که حرف خونه جدید رو زدم این با اون خانوم آشنا شده. اون خانوم ازدواج سومشه. از ازدواج های قبل چهار تا بچه داره. با پسر من میشدند پنج تا. الان توی خونهی من زندگی میکردند دستم به جایی بند نبود چندباری برای شکایت به دادگاه رفتم و اما آنجا هم زیاد با من همکاری نمی شد. یعنی انقدر سرشون شلوغ بود که کسی فرصت به من نمی کرد. بی کسیم باعث شده بود تا درمونده بشم. بی کسیم باعث شد تا تو نتونم. زیاد به دادگاه برم و از طریق قانونی فرزندم رو ببینم. فقط می تونستم از خدا بخوام که مواظب فرزندم باشه یک روز پدرم حال خوشی نداشت از من خواست تا به نانوائی برم نون بگیرم.
چادرم رو سرم کردم و ناامید از خونه بیرون اومدم. خونه مادرشوهرم نزدیک نانوائی بود. با حسرت به درش نگاه کردم چند تا نون خریدم. موقع برگشت در خونه باز شد و پسرم از در بیرون اومد با دیدن من نگاهم کرد و مشمایی که تو دستش بود رو انداخت و سمتم دوید و با صدای بلند فقط میگفت: مامان... مامان... نون از دستم روی زمین افتاد و فرزندم در آغوش گرفتم. بعد از چند ماه می دیدمش حسابی لاغر و ضعیف شده بود و وضعیت خوبی نداشت. تمام اهل محل که ما رو دیدن فقط گریه میکردن.
نمیدونم شوهرم اون روز توی رابطه ما چی دید که اجازه داد از اون به بعد من هفته یکبار پسرم رو ببینم یکی از خواهرام که تو شهر زندگی می کرد و به من گفت بیا باهم بریم خونه من. اونجا شرایط ازدواج برای خانمها راحتتره. باخواهرم شرط کردم به شرطی باهات میام که اجازه بدی من هر پنجشنبه بیام اینجا و پسرم رو ببینم. چون همسرسابقم اجازه نمیداد به تهران ببرمش. اون هم قبول کرد با هم رفتیم. حرف خواهرم درست بوداونجا با مردی آشنا شدم که به خاطر بچه دار نشدنش همسرش ازش جدا شده بود. خاستگاری کرد و بلافاصله عقدم کرد
زندگی با اون با زندگی قبلیم زمین تا آسمون با هم فرق داشت. همسرم با محبت با هام صحبت میکرد همیشه انتهای اسمم کلمه خانم رو استفاده میکرد و گاهی من رو سادات صدا میکرد وقتی که باهش ازدواج کردم تازه معنی عشق ومحبت رو فهمیدم اون چیزی که من قبلا بودم یک زندگی اجباری بی عشق بود. یک روز پسرم زنگ زد گریه کرد و گفت مامان فقط بیا کمکم کن.سوار ماشین شوهرم شدیم و هردو سمت خونه مادر شوهر سابقم راه افتادیم
از ماشین پیاده شدم و با مشت به در می کوبیدم وقتی در باز شد پسرم رودیدم که لبهاش ورم کرده بود و رنگ و روی نزاری داشت. به مادرشوهرم گفتم چی شده.چشماش پر اشک شد و گفت با بچه های زن باباش دعواش شده و زن باباش یک قاشق فلفل ریخته توی دهنش. پسر من از بابت این رفتار سنگدلانه ناراحتی قلبی گرفت. انقدر بهش فشار اومده بود که قلبش آسیب دیده بوددیگه بی کس نبودم. شوهرم بچه رو برداشته بردیم. پزشکیقانونی و ثابت کرد که نامادریش این رفتار رو با بچه کرده شوهرم سابقم از رفتار زنش با پسرمون ناراحت بود. نمیدونم دنیا برگشته بود واز بی کسیم نجاتم داده بود خدا نگاهم می کرد همسر سابقم اجازه داد فرزندم از اون به بعد با ما زندگی کنه. همسر من بچه دار نمیشد از این پیشنهاد استقبال کرد.پسرم رو با خودم به خونه
بردم. من و پسرم هردو زندگی را از رنگ دیگه ای چشیدیمهمسرم از نظر مالی وضعیت خوبی داشت برای پسرم یک اتاق با تمام امکانات درست کرد.هر چند که پسرم ناراحتی قلبی گرفته بود اما حسابی توی اون شرایط بهش خوش می گذشت همون روزهای اول متوجه شدم که همسرم نتونسته با اون زن ادامه بده. طلاقش رو گرفته و همسرم تنها شده و خونه رو به عنوان مهریه برداشته.مادر شوهرم اجازه نداد به خونش برگرده. مجبور شد برای خودش خونه اجاره بکنه من روز به روز زندگیم بهتر و قشنگ شداون هر روز تنها تر می شد.الان با گذشت این همه سال نتونسته ازدواج کنه. گاهی پسرم بهش سر میزنه. بهم میگه که پیغام رسونده به مادرت بگو من رو حلال کنه. اما من هیچ وقت نتونستم حلالش کنم. به خاطر کتک هایی که بهم می زد ، نه به خاطر اون نا امیدی که تو خوشحالی بهم داد.
پایان
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
تربیت فرزند
🔴 اگر قبل از سن مدرسه یعنی ۷ سالگی خواندن و نوشتن را به کودک یاد دادید سه اتفاق پیش می آید:
👈 اول اینکه فشار زیادی به مغز کودک وارد می شود.
👈 دوم اینکه احتمالا از وقت بازی او کم کرده اید و به این آموزش پرداخته اید.
👈 سوم اینکه این کودک وقتی به کلاس اول می رود همه چیز بلد است و یا بی انگیزه می شود و یا فخر فروشی می کند که بلد است و بچه های دیگر بلد نیستند.
👈 چهارم اینکه چون درسی که معلم میدهد برای کودک تکراری است عادت می کند که به تعلیم و آموزش بی توجه شود و این موضوع برای سالهای تحصیلی بعدی او مضر است.
هر چیز در موقع مناسب خودش باید باشد، اصلا عجله نکنید...
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ
❗️زشته آدم اینقدر قربون صدقه خانمش نمیره که !
⭕️مرد اینقدر ذلیل نمیشه که
همش تو آشپزخونه ورِ دل خانومشه !
❓ این لوس بازیا چیه؟
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اصول اصلی خواستگاری
☝️ مدت زمان آشنایی کوتاه، تعداد جلسات بالا
دکتر سعید عزیزی
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
3.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حریص ها طعمه قانعان می شوند،
این قانون جهان است ...
دکتر انوشه
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
🧑💼🧑🔧👩🍳👨⚕👩🌾
✅نیمی از مردان متأهلِ ایران یا بی فرزند یا تک فرزند هستند😱
مردان متأهل:
✓بدون فرزند: ۲۰.۴٪
✓تک فرزند: ۳۱.۱٪
✓دو فرزند: ۳۱.۷٪
✓سه فرزند: ۱۱.۷٪
✓چهار فرزند: ۳.۴٪
✓پنج فرزند و بیشتر: ۱.۷٪
⚠️ پدران تک فرزندِ امروز
سالمندانِ تنهای فردا
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
امام صادق علیه السلام:
خوشبخت، كسى است كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد
السَّعيدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️😔
بسیار زیبا و تکان دهنده
توصیه میشه حتما ببینید......
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌تلنگر
🎙استاد شجاعی
🔸کسی که دریا دریا نماز و عبادت داشته باشد اما با امامزمان علیه السلام ارتباط نداشته باشد مثل جنین سقط شده است‼️
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
اصول کاربردی ارتباط با نوجوان
🔻 اصل برخورد مثبت و مثبت فکر کردن در مواجهه با اشتباه نوجوان. نباید به گونهای رفتار کنید که احساس کند میخواهید او را قضاوت یا تنبیه نمایید، بلکه از کلمات و عبارات مثبت استفاده کنید و با تشویق کردن و بیان یکی از ویژگیهای مثبت فرزندتان، شروع کنید و سپس مطلب اصلی را بازگو کنید.
مثلا به او بگویید: «از اینکه بچهای اهل درس دارم و اخلاق و رفتار خوبی دارد خوشحالم؛ اما اینکه استفاده از تبلت را مدیریت نمیکنی، من و پدرت را نگران کرده است.»
🔻 اصل پرهیز از تحمیل کردن
چیزی یا کسی را به نوجوانتان تحمیل نکنید. بدترین تحمیلی که به نوجوانها میشود، این است که از او میخواهیم مثل ما باشد یا میگوییم وقتی به سن شما بودیم آنگونه رفتار میکردیم، آنگونه لباس میپوشیدیم و...
یادتان باشد دنیا تغییر کرده و بر اساس این تغییرات روحیات و نیازهای ما هم تغییر کرده است. باید به فرزندان اعتماد کرد و به آنها اجازه داد که به تدریج پس از کسب آگاهی لازم بتوانند تصمیمگیری در امور زندگی، تحصیلی و شغلی را تمرین کنند.
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا
@zojkosdakt
تبلیغات👈
@hosyn405
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج