eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 همسران لجباز بدانید فردی که لجبازی می کند معمولا خودش می داند که حق با او نیست اما هیچ وقت نمی خواهد این را به زبان بیاورد، پس شما نیز اصراری نداشته باشید که او به لجباز بودنش اعتراف کند. همیشه اشتباهات همسرتان را با احتیاط و مهربانی با او در میان بگذارید چرا که اگر او احساس کند، دارید تحقیرش می کنید یا انتقادتان را توهین آمیز به او منتقل می کنید ممکن است با شما لجبازی کند و رفتارهای اشتباهش را نپذیرد و رویه اش را تغییر ندهد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / در ایتا👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
خانومها بخوانند ❖ با لباس راحتی جلو مادرشوهرتون اینا ظاهر نشین.بذارین یکم رودربایستی بینتون بمونه. ✅ هیچوقت ارزش کارتونو با جملاتی مثل نه بابا کاری نداشت٬یا وظیفه بود پایین نیارین.یه لبخند مهربون کافیه. ❖ آدم هرچی پر تذکر تر بی تأثیرتر پس به موقع چیزی رو گوشزد کنین‌. هرچی بیشتر بگین تاثیرش کمتره ❖ وقتی شوهرتون تو جمع داره صحبت میکنه بهش توجه کنین و طوری که متوجه بشه حرفاشو تایید کنین ❖ اگر شوهرتون قدر کار کردنتو نمیدونه بیشتر کاراتونو بذارین وقتی خونس انجام بدین تا به چشم خستگیتونو ببینه! ❖ همیشه چندتا لباس راحت و یا لباس خواب برا موقع خوابتون داشته باشین و حتما جلو شوهرتون عوض کنین.موهاتونو شونه بزنین و کرم مرطوب کننده به دست و پاتون بزنین. بذارین باور کنه که کنار یه ملکه میخوابه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / در ایتا👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا انسان در بهشت با همسر دنیایی خود است؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / در ایتا👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
🔴 میزان فشار اکسیژن در رحم مادر در حدی پایین میمونه که جنین 95% اوقات خواب باشه! ⚜ این فشار کم اکسیژن برابر با میزان فشار اکسیژن بالای کوه اورسته! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند / ایتا @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
سرطان بلاگری! اکرم خانوم هم دید همه دارن با یه گوشی و کاسبی از دین پول درمیارن، گفت چرا من نکنم؟! بلای بلاگری با نمادهای دینی و اماکن مقدس و حجاب و... میراث حجاب‌استایلا و بلاگر مذهبیاس که یه شبه پولدارشون کرد و حالا به این شکل وهن دین و مذهب، به سطوح پایین‌تر جامعه رسیده حالا شما فک می‌کنید بین اون همه در و داف، کی میاد اکرم خانوم رو دنبال کنه؟ پس پکیج‌فروشا برا چی آفریده شدن؟ یه دوره ازشون میخره و یاد می‌گیره متناسب با مخاطب عوام، محتوای هجو و مسخره بسازه هرچی سطح محتوا نازل‌تر، شانس ورود به اکسپلور بیشتر! اونجاس که همه می‌ریزن به اکرم خانوم و مسخره‌بازیاش با دین و حجاب می‌خندن و پیج قوی‌تر میشه و آماده برای همکاری با کسب‌وکارها در سایه‌ی بی‌قانونی، یه سری تازه‌به‌دوران‌رسیده، معروف میشن و بین‌الحرمین، اون مکانی که قدم به قدمش مصیبت اهل بیت و خون شهدای کربلاس، میشه لوکیشن لودگی بلاگرا... کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ 🆔️@mostagansahadat ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ تبلیغات 👈 @hosyn405
سلام دوستان عزیز به منبع اصلی وعظیم رمان‌های زیبا و عاشقانه مذهبی خوش آمدید ، رمانهای زیادی براتون داریم کانال ما را به دوستان خود معرفی نمایید. امیدوارم از بودن با ما نهایت لذت رو ببرید و بتونیم با رمان‌های زیبا حالتون خوب کنیم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
❤️رمان شماره :67 ❤️ 💜نام رمان : از کرونا تا بهشت 💜 💚نام نویسنده: طاهره سادات حسینی 💚 💙تعداد قسمت : 136 💙 🧡ژانر: امنیتی_عاشقانه_مذهبی_شهدایی🧡 💛با ما همـــراه باشیـــــن💛 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب از کرونا تا بهشت 🕋قسمت ۱ و ۲ (امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السو ویجعلکم خلفاأ الارض)سوره نمل آیه ۱۰۵ امام صادق ع فرمود: آیه ی مزبور درباره ی قائم نازل شده،به خداسوگند ان حضرت مضطر است که خدا اجابتش فرماید وبدی را از وی دور کند واو را روی زمین,خلیفه قرار دهد.... *** وچه زیباست روزی که ما ندای اناالمهدی قائم را بشنویم وسراز پا نشناخته روبه سوی مکه رویم وسرتا پایمان رافدایی وجود نازنینش نماییم....... همه جا تاریکی محض بود وبازهم صدای کودکی که من را به کمک میطلبید مامااااان... با هول وهراس از جا پریدم...وای دوباره روی «کاناپه ی انتظار» خوابم برده بود, کاناپه ی انتظار...نامی که من وعلی ,برای این مبل انتخاب کردیم,دوباره کابوسهای قدیمی به سراغم امده بود. به سرعت خودم را به اتاقهای خواب بچه ها رساندم ,دخترا مثل فرشته خوابیده بودند و دراتاق خواب پسرها را بازکردم ,اونا هم راحت خوابیده بودند,وقتی از بودن وسلامت جگرگوشه هایم مطمین شدم,در اتاق را ارام بستم ودوباره به سمت کاناپه انتظار امدم, اخه این اسمی بود که من وعلی روی این مبل گذاشته بودیم,هروقت امدن علی به درازا میکشید ومن با عصبانیت به علی زنگ میزدم وعلت تأخیرش راجویا میشدم,علی با لحن شوخ همیشگی اش میگفت: _اوه اوه خانوم جان توپت رگباری هست هااا برو یه شربت گلاب درست کن وروی کاناپه انتظار ,نوش جان کن به یک ساعت نکشیده,خودم را میرسانم... آه علی,علی,علی...... نشستم روی کاناپه انتظار،کاش بودی..... .. فکرم رفت به سالها پیش,همانموقع که با کمک نیروهای حاج قاسم ومبارزین فلسطینی از لانه ی عنکبوت فرار کردیم, حالم خوش نبود, یک هفته داخل آن کلبه ی باصفا میهمان یک خانم مهربان لبنانی به اسم صدیقه بودیم,چندین روز تب ولرز عارض وجودم شد,احتمال میدادم مال اون ماده ای که انور خبیث داخل کتفم فرو کرد ,باشدوهم عوارض گلوله ای که از بازویم دراوردند. خوشبختانه بعداز چند روز استراحت حالم بهترشد ومتوجه شدم به فرزندم لطمه ای نزده فقط چندسال بعدازتولد بچه ها متوجه عقیم شدن دائمم شدم. حالم که بهتر شد علی میگفت _برای اینکه جانمان درامان باشد باید به ایران برویم ومن که دردهای زیادی تحمل کرده بودم, صبراز کف دادم با علی مخالفت کردم وپایم را درون یک کفش کردم ,یاعراق ویا هیچ جا وعلی این مرد زندگی من,بعداز مخالفتهای زیاد ,تسلیم خواسته ی من شد ,اما به,شرطها وشروطها... درست به یاد دارم که علی با حالتی که عصبانیتش راسعی میکرد پنهان کند گفت: _ببین سلما جان, میدونم این چندسال اخیر خیلی سختی کشیدی والبته خیلی هم خدمت کردی ,الان هم برادران ایرانی و عراقی خواستار,سلامت ماهستند,اگر مابه ایران برویم ,سلامتمان تاحد زیادی تضمین است,اما بااین اوضاع عراق ,درسته که موصل ازاد شده وتکفیریها به عقب رانده شده اند اما جاسوسهای موساد واسراییل خیلی راحت درعراق نفوذ میکنند,درصورتی میتوانیم به عراق برویم اولا درشهر کربلا یانجف اقامت کنیم وثانیا باهیچ کس مراوده نداشته باشیم ,حتی اگر گاهی خواستی خانواده مان راببینیم باید مخفیانه باشد اما درایران راحت میتوانی امد وشدکنیم و... به این ترتیب من زندگی مخفیانه در نجف درجوار بارگاه مولایم علی ع را برگزیدم. بعداز ساکن شدن درنجف از علی خواستم خبری از,زهرا ,همان دخترک زیبا وچشم عسلی یمنی که قرار بود انور وهم دستانش با اعضای,این کودک ودیگر کودکان, تجارتخانه راه بیاندازند,به دست اورد.علی چند روز راهی سفر شد وبعد بایک دسته گل زیبا به خانه امد.... بله درست حدس زدید,چون زهرا کل خانواده و آشنایانش را از دست داده بود, علی سرپرستی او رابه عهده میگیرد وزهرا شد دخترمن.... بقیه ی بچه های ازاد شده هم به خانواده هایشان در کشور خودشان تحویل داده شدند وهرکدام از انهایی که کسی را نداشتند, یکی از رزمنده ها سرپرستیشان را به عهده میگیرد.... کم کم خانواده کوچک من ,بزرگ شد...من وعلی وزهرا و.. 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz