eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت تو کجا بودى بابا وقتى از غل و زنجیر سجاد مى چکید؟ تو کجا بودى بابا وقتى ما همه صدا مى زدیم ؟ جان من فداى تو باد بابا که باباى عالمى! بابا! من این را که... تو باباى من نیسى، باباى همه جهانى. پدر همه عالمى ، امام دنیا و آخرتى ، نوه پیامبرى ، فرزند على و فاطمه اى ، پدر سجادى و پدر امامان بعد از خودى ، تو برادر زینى! من اینها را مى فهمم... و مى فهمم که تو کودکان و مى فهمم که همه دنیا به تو نیازمند است. اما الان من بیش از همه به تو محتاجم و بیشتر از همه ، فرزند توام ، دختر توام ، دردانه توام. هیچ کس به اندازه غربت و یتیمى و نیاز به دستهاى تو را احساس نمى کند. همه ممکن است... بدون تو هم زندگى کنند... ولى من بدون تو مى میرم. من از همه عالم به تو محتاجترم . بى آب هم اگر بتوانم زندگى کنم ، بى تو نمى توانم.... تو نفس منى بابا! تو روح و جان منى. بى روح ، بى نفس ، بى جان ، چه کسى تا به حال زنده مانده است ؟! بابا! بیا و مرا ببر. زینب ! زینب ! زینب! اینجاهمان جایى است که تو به و مى رسى.... اینجا همان جایى است که تو زانو مى زنى و مرگت را آرزو مى کنى... تویى که در مقابل یزید و ابن زیاد،آنچنان ایستادى... که پشت نخوتشان را به خاك مالیدى ، اکنون ،... اینجا و در مقابل این سه ساله احساس عجز مى کنى.... چه کسى مى گوید که این رقیه بچه است ؟ فهم همه را با خود حمل مى کند. چه کسى مى گوید که این دختر، سه ساله است ؟ همه زنان عالم را دل مى پرورد! چه کسى مى گوید که این رقیه ، کودك است ؟ زانوان بزرگترین جهان را با ادراك خود مى لرزاند. نگاه کن ! اگر که شده است ، لبهایش را بر لبهاى پدر گذاشته است و چهار ستون بدنش مى لرزد. اگر صدایش شنیده نمى شود، تنها، گوش شنواى پدر را شایسته شنیدن ، یافته است. نگاه کن زینب ! ! انگار رقیه آرام گرفت. دلت فرو مى ریزد... و مى پیچد... که رقیه را صدا مى زند و مى گوید: _✨بیا! بیا دخترم ! که سخت چشم انتظار تو بودم. شنیدن همین ، را براى تو محرز مى کند.... نیازى نیست که خودت را به روى رقیه بیندازى ، او را درآغوش بگیرى ، بدن سردش را لمس کنى و چشمهاى باز مانده و بى رمقش را ببینى.... درد و داغ رقیه تمام شد... و با سکوت او انگار خرابه آرامش گرفت. اما اکنون ناگهان توست که سینه آسمان را مى شکافد.... انگار مصیبت تو آغاز شده است.... ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت «آخر» اکنون به جا نمى آورند.... باور نمى کنند که تو همان باشى که چند ماه پیش، از مدینه رفته اى.... باور نمى کنند که درد و داغ و مصیبت ، در عرض ... بتواند همه موهاى زنى را یک دست سپید کند،.. بتواند چشمها را اینچنین به گودى بنشاند،... بتواند رنگ صورت را برگرداند... و بتواند کسى را اینچنین ضعیف و زرد و نزار گرداند.... تازه آنها مى توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است... و هر چروك با کدام داغ ، بر صورت نقش بسته است. در میان ازدحام مردم ،... از خیمه بیرون مى آید،.. بر روى بلندى اى مى رود. و درحالى که با دستمالى، مدام اشکهایش را مى سترد،... براى مردم مى خواند،... خطبه اى که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار،... آنچنان ابعاد فاجعه را براى مردم مى شکافد که ضجه ها و ناله هایشان ، بیابان را پر مى کند: _✨همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جاى اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما ، بدتراز آنچه که کردند نبود. مردم ، کاروان را بر سر دست و چشم خویش به سوى مدینه پیش مى برند.... وقتى چشم تو به مى افتد، زیر لب با مدینه سخن مى گویى و به پهناى صورت ، اشک مى ریزى: _✨مدینۀ جدنا لا تقبلینا خرجنا/فبا الحسرات و الاحزان جئنا خرجنا منک بالاهلین جمعا/رجعنا لا رجال و لا بنینا «ما را به خود راه مده اى مدینه جد ما که با کوله بارى از حزن و حسرت آمده ایم.... همه با هم بودیم وقتى که از پیش تو مى رفتیم اما اکنون بى مرد و فرزند، بازگشته ایم.» به حرم پیامبر که مى رسى ،... داخل نمى شوى ، دو دست بر چهارچوبه در مى گذارى و فریاد مى زنى : _✨یا جداه ! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام. و همچون آفتابى که در آسمان عاشورا درخشید. و در کوفه و شام به شفق نشست ، در مغرب قبر پیامبر، غروب مى کنى... افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر مى دوى ،... خودت را روى قبر مى اندازى و درد دلت را با پیامبر، آغاز مى کنى . شایدبه اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته اى ، پیش پیامبر، گریه مى کنى... و همه مصائب و حوادث را موبه مو برایش نقل مى کنى.. و به یادش مى آورى را که او براى تو تعبیر کرد... انگار که تو هنوز همان کودکى که در آغوش پیامبر نشسته اى و او اشکهاى تو را با لبهایش مى سترد و خواب تو را تعبیر مى کند: _✨آن درخت کهنسال، توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به ، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به مى سپارى که آن دو نیز در پى هم، ترك این جهان مى گویند و تو را با ، تنها مى گذارند. - خواب کودکى هاى من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام... "پايان" ✨✨تقديم به خاك پای پيامبر كربلا، حضرت زينب سلام الله عليها✨✨ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g