eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 وقتی ایران را به مقصد آلمان ترک کردم، ترس و اضطراب رهایم نمی‎کرد و دور شدن از ایران و سرزمین مادری قلبم را به درد می‌آورد؛ درحالی که هنوز وارد این ماجرای پیچیده امنیتی نشده بودم و ترس جانم را نداشتم. تمام وقت در فرودگاه و موقع سوار شدن به هواپیما و پرواز و فرود، دلم می‌خواست برگردم. اما از وقتی زمان پرواز به نجف را فهمیدم، دلم می‌خواست خودم بال دربیاورم و تا نجف پرواز کنم. تمام گیت‌ها و سالن‌های فرودگاه را با شوق قدم برمی‌داشتم و از پله‌های هواپیما که بالا می‌رفتم اشتیاقم بیشتر می‌شد. اصلا انگار روحم زودتر از تیک‌آف هواپیما، به سمت نجف پرواز کرد. اصلا احساس نمی‌کردم از خانه و سرزمینم دور می‌شوم و الان هم احساس غریبی ندارم و انگار در ایران هستم. با این که بیشتر عربی حرف می‌زنند، اصلا احساس بیگانگی ندارم؛ شاید چون در خاک عراق یک خانه پدری هست برای تمام مردم دنیا. - بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ. وَطُورِ سِينِينَ. وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ. فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ. أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ... سرم را تکیه داده ام به دیوار حرم و سوره تین را تکرار می‌کنم؛ نمی‌دانم چرا. تابحال انقدر درباره این سوره فکر نکرده بودم. دیشب که هتل بودیم، تفسیرش را در اینترنت پیدا کردم و خواندم. تمام حیات آدم را می‌شود همینجا خلاصه کرد. خدا به بهترین شکل آفرید، آن که کارش نقص دارد انسان است که می‌تواند پَست‌ترین باشد یا همان که خدا خواسته است. در تفسیری خواندم منظور از زیتون بیت‌المقدس است و نمی‌دانم چرا یک بار خواب دیده ام که دختری سوره اسراء می‌خواند و یک بار سوره زیتون؟ چرا هربار ماجرا به بیت‌المقدس ربط پیدا می‌کند و بنی‌اسرائیل؟ صدای مادرم بار دیگر در ذهنم تکرار می‌شود که با نام ریحانه صدایم می‌زد. سرم را به دیوار حرم تکیه می‌دهم، با آرامش چشم می‌بندم و کلمه ریحانه را زیرلب تکرار می‌کنم. این نام هم به اندازه هوای حرم لطیف است. صاحب همین حرم بود که فرمود زن ریحانه است. اسم من را پدر مهربانی که الان در جوارش نشسته ام انتخاب کرده. لبخند روی لبم می‌نشیند. چه لطافتی دارد این تعبیر که از قلبِ رقیق و مهربانِ فاتحِ خیبر جوشیده است! تمام حقوق زن را می‌شود در کلام امیر خلاصه کرد. وقتی فرموده اند زن ریحانه است، یعنی نگذار آب در دلش تکان بخورد؛ چه رسد به این که بخواهی دست روی یک خانم بلند کنی. یعنی از گل نازک‌تر به او نگو، یعنی به کار سنگین و سخت و بیشتر از توانش مجبورش نکن. یعنی اجازه بده رشد کند و شکوفا شود، اما در معرض آسیب قرارش نده. راستی اگر همه مردها و زن‌ها ریحانه بودن را می‌فهمیدند، راه ظلم به زن برای همیشه بسته می‌شد. چشمم را که باز می‌کنم، مردی را می‌بینم که میان زائران شربت می‌گرداند. چهره اش آشناست، پدر است! متعجب و حیران به صورتش دقت می‌کنم؛ پدر اینجا چکار می‌کند؟ مگر شهید نشده؟! تمام اجزای صورتش را با عکسی که از او به خاطر دارم مطابقت می‌دهم. خودِ خودش است، کاملا واقعی و زنده. می‌خواهم بلند شوم و بروم به طرفش که خودش می‌آید و مقابلم شربت تعارف می‌کند. همزمان با لبخندی که تمام صورت زیبایش را پر کرده است می‌گوید: سلام ریحانه‌ی بابا! می‌خواهم خودم را در آغوشش بیندازم و از همه آنچه اتفاق افتاده شکایت کنم که صدای مناجات و سینه‌زنی بیدارم می‌کند. گروهی یک کنار نشسته اند به روضه خواندن. پدر نیست و هرچه بیشتر دور و برم را نگاه می‌کنم، از پیدا کردنش ناامیدتر می‌شوم. ادامه دارد ... ✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️