ودستمال حاوی مواد بیهوش کننده را گرفت جلوی دهان عماد,امبولانس هم حرکت کرده بود اما به توصیه ی انور خیلی ارام میراند تا انور بتواند مواد تزریقی رابا ارامش وکم کم وارد بدن پسرک کند,میدانستم که این مواد فوق العاده خطرناکند,کاش میتوانستم کاری کنم که تزریق نکند.بچه همان لحظه بیهوش شد ,عماد را آرام خواباندم روی تخت امبولانس وانور مواد تزریقی را دراورد وداخل یک سرنگ بزرگ , شروع به کشیدنشان کرد.
ناگهان بایک حرکت تند وصدای بلند برخورد امبولانس باچیزی,انور پرت شد کف امبولانس ومنم افتادم روی عماد وسرنگ از دست انور افتاده بود گوشه ای,انور خیلی خیلی عصبانی شده بود,حرفهای رکیکی میزد وازفرط عصبانیت در امبولانس راباز کرد و....
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۳۵ و ۱۳۶
انور باعصبانیت از امبولانس پرید بیرون وشروع به فحاشی کرد ,غافل از اینکه هنوز در محله ی مسلمان نشین اورشلیم هستیم. گویا امبولانس بایه ماشین برخورد کرده بود وداخل چاله ی خیابان افتاده بود.
همینطور که انور داشت حرفهای رکیک میزد ناگاه مردی از داخل ماشین عقبی فریاد زد:
_بگیرید این حرامزاده را این خفاش خونخوار همون دکتری هست که چشمهای زیبای زهرای من را به غارت برد,چشمای ابی دختر چهارساله ی من را از,حدقه دراورد ومعلوم نیست به کدام حیوان صهیونیست پیوند زد...
بااین حرف مرد,جمعیتی که نمیدانم تا اون موقع کجا پناه گرفته بودند به سمت امبولانس حمله ور شدند.باران مشت ولگد بود که برسر ما میآمد و دوتا مرد خیلی سریع من وانور را سوار یک ماشین سواری کردند.یکی از مردها جلو کنار راننده نشست ویکی دیگر کنار من واسحاق انور نشست وبا اسلحه کمری به سمت اسحاق انور نشانه رفته بود وهرچند دقیقه ای یک بار مشتی حواله ی سرتاس وصورت وحشت زده ی انور ,میکرد.با یه چشمبند چشمان انور را بستند ویک چشم بند هم طرف من داد ودرحینی که چشمک میزد گفت:
_ای عفریته ی صهیونیست این چشم بند را تو بزن که من کراهت دارم دستم به تن تو بخورد.
فهمیدم که اینا نقشه های علی ودوستاش هست.انور انگار هنوز,اتفاقات پیش امده را هضم نکرده بود مثل ادم گنگ باچشمان بسته نشسته بود وکلامی برزبان نمیاورد.
بالاخره بعداز نیم ساعت رانندگی مارا جایی پیاده کردند ووقتی چشمانمان را بازکردند خودم را داخل یک اتاقی دیدم که تنها راه ارتباط با بیرون دری کوچک و اهنی بود. دستهای من وانور را بستند وشروع کردند به زدن انور وهراز گاهی با قندان تفنگشان ضربه ای هم به من میزدند .خوب که انور را شستند وبی حال روی زمین افتاد ,جیبهاش راتخلیه کردند وبیرون رفتند ودر را بستند.
انور با چشمانی نیمه باز که مثل هلو ورم کرده بود نگاهم کرد,انگار توعالم خودش نبود,با ابروش اشاره کردبه سرم وگفت:_مامان ....خون شده..
از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم,از کی,من مامان این غول بی شاخ ودم شدم وخبرندارم؟! رفتم جلوتر وگفتم:
_استاد منم,هانیه الکمال,بمیرم براتون چه به روزتان اوردند(اما تودلم خندم گرفته بود اخه اون تصویر سوسک بالدار تبدیل شده بود به سوسک له شده خخخ)
اسحاق انور:
_بیا کنارم بشین،باید یه چیزایی رابهت بگم , تا وقت دارم وزنده ام,میدونی چرا از بین اینهمه دانشجو ودانش پژوی پزشکی که اکثرا جانشان رابرای بقای اسراییل میدهند من تورا که تازه به اسراییل امدی انتخاب کردم تا وردستم باشی ومادربنیامینم بشی؟
من:
_نه استاد ,شاید به خاطر اون تحقیقم راجب واکسن ایدز هست..
انور:
_نه نه اشتباه نکن فرمول اون واکسن اصلا اشتباه محض بود,هیچی بهت نگفتم تا توی ذوقت نزنم اما کار وایده ات قابل تقدیر بود.
باخودم فکر میکردم ,اینم همچی پ پ نیست فهمیده,پس گفتم:
_عه چقد بد,خیلی براش زحمت کشیدم.
انور:
_حالا وقت این حرفا نیست گوش کن چی میگم بهت,اولین جلسه که تورا دیدم بااون مانتو مشکی وروسری سفید,مثل فرشته ی خیال من بودی,تصویر نامفهومی را که از کودکی از مادرم در ذهنم داشتم برام زنده ومفهوم کردی,من چهره ی مادرم رادرست به خاطر ندارم فقط یادم میاد که من را ازش جدا کردند واوردند به جایی برای تعلیم وزندگی من از همون کودکی تحت تربیت یهود صهیون,خاخام ها واساتید علمی با درس وکتاب وعلم شکل گرفت,هیچ وقت دیگه مادرم راندیدم ,اما وقتی توحرف میزنی فکر میکنم توهمون فرشته ای هستی که من راازش دور کردند والان دستی دیگر تورا یعنی مادرم رابه من رسانده.......ودرست وقتی بهت احتیاج داشتم ودنبال کسی بودم که اگر من طوریم شد ,مسوولیت بنیامین رابهش بسپرم ,تو جلوی راهم سبز شدی..تو نشانه ای از عالم غیب هستی برام.ببین اینا،...
اشاره به در کرد هرلحظه امکان داره سربرسند باید یه چیزایی را تا نیومدن بهت بگم.من توعمرم خیلی کارها کردم وهمه شان هم برای خدمت به اسراییل بوده,اینا به چشم جنایتکار بهم نگاه میکنن ,اون مرد هم که ادعا داشت چشمان دخترش را دراوردم ,احتمالا درست میگفته چون من خیلی ازاین پیوندها انجام دادم, هرجا داخل اسراییل هرکس به پیوندی نیاز داشت,احتیاج نبود مثل بقیه ی کشورها منتظر اهداکننده باشه تاشایدیکی مرگ مغزی بشه ونوبت اون برسه,اینجا دوای پیوند یه گروه خونی مشابه از بچه های فلسطینی بود,کار بدی هم نمیکردیم چون همه دنیا وهمه ی ادیان باید در خدمت یهود صهیون باشند وافتخار هم کنند که اعضای بدنشان درخدمت قوم برگزیده است.
داشتم فکرمیکردم عجب منطق سخیفانه ای که انور ادامه داد....
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۳۷ و ۱۳۸
انور:
_ببین هانیه الکمال ,من برای بوجود امدن بنیامین وساخت دستگاهی که بشود انسان را پرورش دهد سالها زحمت کشیدم والان که موقع به ثمر نشستن زحماتم است , اینطوری گرفتار شدم,من میدونم که این فلسطینیهای گرسنه وعقب مانده من را شناختند وبه حساب خودشان جنایتکار ترین فرد روی زمین راگرفته اند ومحال است که من از دست اینها جان سالم بدر ببرم,اما تو فرق میکنی,بگو تازه بامن اشنا شدی واز هیچ چیز خبرنداری,هرطور شده خودت را به بنیامین برسان,دستگاه های تنفس هرشش ساعت یکبار باید تنظیم شوند,تمام چیزهایی را که راجب بنیامین باید بدانی دریک دفترچه نوشتم ودر زیر زمین خانه مخفی کردم,از استعدادت استفاده کن وراهی برای نجات بنیامین پیدا کن
واشک از چشمانش سرازیرشد وادامه داد:
_اگر زنده ماند برایش مادری کن ویک لشکر بنیامین بساز.ما باید ومیتوانیم روی دست خدا بلند شویم وتمام دنیا را مسخر خودمان کنیم...
با خودم فکر کردم الان هم که بوی مرگ را حس کرده بازهم از اعتقادات کفرانه اش دست برنمیدارد,از طرفی وقتی به طرز بزرگ شدن وتربیتش فکر میکردم بهش حق میدادم که بالذاته شیطان پرست باشد. نزدیک تر بهش شدم وگفتم:
_نگران نباش ,اگر من نتوانم خودمان را نجات دهم,هانیه نیستم.
برقی داخل چشمهاش درخشید,باورش نمیشد پس گفت :
_چه طوری?
من:
_اینا ,جیبهای تورا خالی کردند ,از من راکه خالی نکردند,من همیشه عادت دارم یک سلاح سرد کوچلو همرام داشته باشم,الانم یک چاقو کوچک اما فوق العاده تیز داخل جیبم است ،درضمن هنرهای رزمی هم بلدم اگر بتونیم دستهامون را باز کنیم , وازغفلتشون استفاده کنیم من از پسشون برمیام.
انور بادستهای بسته اش جلوی مانتوم راچسپیدو گفت:
_ممنون...ممنون...اگه بتونی کاری کنی من همه ی دنیا رابه پات میریزم,
نقشه ای را که کشیده بودم برای انور گفتم وطوری گفتم تا صدایم داخل میکروفن واضح باشد وبچه های مبارز ,همراه نقشه ام پیش بروند.انور درحالی که از فرط خستگی وکتکهایی که خورده بود, نقش زمین میشد گفت:
_خوبه مامان ,خیلی خوبه...اگه مثل دفعه ی قبل که من را ازت جدا کردند وتوکاری نکردی,اینبار نجاتم بدهی ,نقشه ام را عوض میکنم,دیگه نمیکشمت... میبخشمت..... هرچی بخوای برات میگیرم ...
وباتکرار این حرفها چشماش اومد روی هم....باشنیدن حرفاش که بیشتر شبیهه هذیان بودند,خشکم زد....یعنی این شیطان خبیث,این مرتیکه ی عقده ای که من رابه جای مادرش میبینه قصد داشت انتقام مادرش راازمن بگیرد ومن رابکشه؟!! یعنی مادرش رابکشد؟؟؟....
انور روی زمین افتاد انگاری توخواب وبیداری بود,سعی کردم جلوش,چاقو را از جیبم دربیارم وبااحتیاط,شروع به بریدن بندهای دستم کردم.وقتی دستم ازاد شد ,دستهای
انور هم باز کردم,انور باچشمای نیمه باز تمام حرکاتم را زیر نظر داشت.حالا که هردومون دستهامون ازاد شده بود,کنارش نشستم وگفتم:
_حالا باید منتظر بشینیم ,تا بیان سراغمون، فقط حیف که نمیدونم کجای شهر هستیم وچند نفر مراقبمان هستند .
انور به زحمت سعی کرد بشینه وبه دیوار تکیه بدهد,خودش راکشید بالا ومثل یک بچه ی کوچک ناخن شصتش را شروع به مکیدن کرد وگفت:
_مامان دیگه تنهام نزار...
میدونستم که انور حال طبیعی نداره,معلومه که خیلی کمبود محبت داره وبااین حالش شاید بعد ازاینکه بهتر بشه یادش بیاد ,پس باید فیلم بازی میکردم،اما نمیدونستم به حال خودم گریه کنم یاخنده...تواوج جوانی ، این پیرمرد زشت وجانی من رابه چشم مادرش میبینه.....شاید این هم از الطاف خداست برای جاکردن من دردل این ابلیسان و رسوا کردن این یهودیان صهیونیست.
زمان خیلی دیرمیگذشت,از روزنه ی در که بیرون را نگاه میکردم به نظر میامد خارج شهر ویک جایی متروک زندانی شدیم,هیچ تحرکی اطراف اتاق دیده نمیشد .همینطور که هر چند ساعتی یک بار بیرون را نگاهی میانداختم ,متوجه شدم افتاب درحال غروب است که صدای ماشینی از بیرون امد.سریع به سمت انور رفتم وکتش را گرفتم وتکان دادم:
_استاد...استاد...بیدارشین,هوشیار شین...
انور چشماش راباز کرد وسریع یه نگاه به,اطراف کرد وگفت:
_هاااا چی شده؟من کجام؟
من:
_استاد....اسیر فلسطینیا شدیم ...یادته؟؟.. پاشو الان شب شده یکیشون اومد ,من میرم پشت در ,تا در راباز کرد بهش حمله میکنم وتو سعی کن حواسش را پرت کنی تا متوجه من نشه وغافلگیرش کنم.
پشت در کمین گرفتم تا صدای,قیژ در امد....
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۳۹ و ۱۴۰
تا در باز شد ,محکم در راکوبیدم به طرف واونی که پشت در بود با صدای بلندی به بیرون از اتاق افتاد.سریع رفتم بیرون,هوا تاریک بود ,توتاریکی یه چی شکل شبح میدیدم که بهم اشاره میکرد.رفتم طرفش که گفت:
_خواهر مبارز خداقوت,حرفاتون را شنیدیم الان مثلا من رابزن لت وپارکن وماشین رابردار وببر,امیدوارم این پیرمرد جنایتکار دوباره فریب بخورد...برو ما هوات را داریم , خدا هم حواسش بهت هست.
باحالتی که وانمود میکردم نفس نفس میزنم خودم رابه انور رساندم ,این سوسک له شده مثل کرمی به دیوار چسپیده بود.کتش را گرفتم وبلندش کردم:
_زود باش استاد...یک نفر بود باچاقو حسابش را رسیدم,الان بیهوشه,تا به هوش نیامده یا کسی دیگه نرسیده باید فرارکنیم.
اسحاق انور باحالتی که انگار باورش نمیشد نگاهم کرد وگفت:
_تو اعجوبه ای هانیه....دنیا رابه پات میریزم, بریم ,بنیامین منتظر ماست.
ولخ لخ کنان درحالی که انگار یک پایش اسیب دیده بود ولنگ میزد ,حرکت کرد و با هم رفتیم طرف ماشین. نشستم پشتش, طبق گفته ی اون مبارز باید از,سمت راست میرفتیم,همه جا تاریک تاریک بود وهیچ نوری به چشم نمیامدبه نظرمیرسید در برهوتی گیرافتادیم.بالاخره بعداز تلاش بسیار رسیدیم اورشلیم واز انجا یک راست حرکت کردیم طرف تل اویو....نیمه شب بود که به تل اویو رسیدیم.جلوی خانه انور ایستادم وگفتم:
_خوب استاد ,میخوایین ببرمتان بیمارستان , اخه وضع ظاهریتون خوب نیست به نظرمیاد به شدت اسیب دیدین.
انور:
_نه نه بریم خانه,توخودت پزشکی ,زخم هام راببند,درضمن سر خودت هم شکسته....
آه تازه یاد زخم سرم افتادم,زخمی که یادگار روز ذبح پدر ومادرم بود,زخمی که التیام نیافته ودوباره دهن باز کرده بود.مصلحت ندیدم باحرفش مخالفت کنم,باهم پیاده شدیم
من:
_استاد,کلید نداریم.
انور نگاهی بهم کرد ودست خونینش را نشانم داد وگفت:
_کلیدخانه همیشه همراهم است,اثر انگشتم....
ازترس به خودم لرزیدم...نکنه,برم داخل خطرناک باشه؟بازم توکل کردم ووارد خانه شدیم.من باید کارهای بزرگتری انجام بدهم...وارد خانه شدیم,انور همینجور که لنگ لنگان قدم برمیداشت کتش را دراورد وپرت کرد رومبل وبدو خودش را به اتاق بنیامین رساند.ناگهان فریاد داد وبیدادش هوا رفت, به سرعت خودم رابه اتاق رساندم,بنیامین باصورتی که ازخفگی کبود شده بود بی رمق نگاهمان میکرد.انور دست به کار شد و تنظیمات دستگاه های تنفس را بررسی کرد وتغییر داد ,کم کم تنفس بنیامین بهتر شد, انور بنیامین را بغلش گرفت وبوسید ,انگارکه صدسال ازاوجدا بوده,باخودم فکرمیکردم, این کثافت پسری را که از زیر دستگاه به عمل اورده اینجور دوست دارد وحاضراست جانش را برایش بدهد اما بقیه ی ادمها را راحت از فرزندانشان جدا میکند, مثل عماد وهیچ احساس عذاب وجدان هم نداردیعنی اصلا بهش فکرنمیکند که عذاب وجدان بگیرد.انور یک چیزی,شیبه شیرخشک اما بارنگ سبزپسته ای را در اب حل کرد و بوسیله ی شیشه ی شیر به خورد بنیامین داد.دوباره بوسه ای ازش گرفت وروبه من کردوگفت:
_فردا پدر این فلسطینیها رادرمیاورم,به شرفم قسم عمادرابادستان بسته اینجا سلاخی میکنم وبنیامینم رانجات میدهم.
از لحنش احساس لرزشی وجودم راگرفت وباخود گفتم مگر شما وامثالتان شرفی دارید که به ان قسم بخورید.
من:
_استاد حالا بیاید دست ورویتان را بشورید تازخمهایتان را پانسمان کنم.
بعداز نیم ساعتی کل سروصورت ودستهای انور باندپیچی شد وبااشاره به قفسه ای که حاوی بطریهای مشروب بود,درخواست نوشیدنی کرد ودرهمین حین گفت:
_درست است که یهود راه ورسم درست زیستن وسلامتی راازتعالیم اسلام دراورده وعمل میکند اما یک یهودی محال است مشروب را کناربگذارد...تمام خستگی ودرد وکوفتگی بدنم را با نوشیدنهمین , فراموش میکنم.
واقعا احساس ترس وجودم رافراگرفت , باخودم میگفتم نکند مشروب بخورد واز حال خودخارج شود وفکر کند من مادرشم وکلکم رابکند ,درهمین هنگام صدای دستگاه تنفس از اتاق بنیامین که اژیر میکشید بلند شد.سریع خودمان رابه اتاق رساندیم,بنیامین بیچاره این مخلوق اسحاق انور مانند مارمولکی سیاه وخشک شده بود....باخود گفتم اینهم پایان معجزه ات اسحاق انورررر...انور با دیدن بنیامین با آن حال از خودبیخود شده بودبه زمین وزمان فحش میداد,من از ترسم عقب عقب اومدم توهال اونم اومد دنبالم وهرچی که سرراهش به دستش میرسید میشکست وحرف رکیک میزد.به هال رسیدیم به سمت قفسه مشروبها رفت ویه شیشه برداشت ,رفت رومبل نشست, دستش رابرد زیر صندلی ودکمه ای را فشار داد دید که من خشکم زده ونگاهش میکنم, شیشه مشروب دستش راپرتاب کرد طرفم و...
💞ادامه دارد ....
☘️نوجوان☘️
*🟣 راهکار برای آماده کردن فرزندان برای ورود به فضای مجازی🟣*
🌹🌹🌹🌹باید خود والدین الگوی مناسبی برای فرزندان باشند و در استفاده کردن از این فضا باید حد تعادل را رعایت کنند و دایم گوشی در دستشان نباشد
🌹🌹🌹🌹استفاده تدریجی را آموزش بدهیم خود این آموزش باعث میشود که نوجوان ما مدیریت زمان و خود کنترلی را یاد بگیرد
🌹🌹🌹🌹خود والدین گاهی لازم هست استفاده های صحیح که از این فضا میکنن را نشان فرزندان خود بدهند تا بدانند که از این فضا میشود بهترین استفاده ها رو کرد
🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️✨❤️
✍درمانگران به زوجها توصیه میکنند که برای عاشق ماندن در تمام طول زندگی
👌گوش شنوای خوبی برای شریک زندگیشان باشند
👈 به طور جدی از هم سوال بپرسند
❣ پاسخ بدهند
❣ قدردان هم باشند
❣جذاب بمانند
❣به لحاظ فکری رشد کنند
❣شریک زندگی خود را در آغوش بگیرند
🙏به حریم خصوصی او احترام بگذارند
✅صادق و قابل اعتماد باشند
✍آنچه نیاز دارند را به همسرشان بگویند
❣کاستیهای او را قبول کنند
🙏 به او احترام بگذارند
‼️هرگز او را تهدید به رفتن و تنها گذاشتناش نکنند
❌ تصور نکنند که رابطهشان برای همیشه دوام خواهد داشت
⏪ و درون رابطهشان عنصر تنوع را پرورش دهند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️✨❤️
💛سیاست خانومانه💛
💋 خانمی از نیازهای مهم شوهرتون، نیاز به "دیده شدن" هستش
👌🏻اصلا اینکه اینقدر تاکید میکنیم که از شوهرتون واسه حتی کوچیک ترین کارهاش تشکر کنید،برمیگرده به همین نیاز به "دیده شدن"(👈 تشکر یعنی من کار مثبت تو را دیدم)
🚘مثلا وقتی شوهرتون ماشینو شسته همینجوری بی تفاوت نرید سوار بشید؛بلکه یه چیزی بگید که نشون بده کار و زحمتشو دیدید:
😘-ماشین چقدر برق میزنه از بس تمیز شده...
👱یا وقتی شوهرتون شیو کرده:
-اوه چقدر خوشگل شدی
✂️یا وقتی از آرایشگاه برگشته:
-چقدر این مدل مو بهت میاد...
👕👖وقتی آماده شده بره بیرون:
بابا خوشتیپ...
این پیرهن و شلوارت چقدر باهم ست هستن...
🍊🍎یا وقتی خرید کرده:
-چقدر این انار ها شیرین و آبدارن...
و خیلی چیزهای دیگه...😊
✍ ببین تا دیده شوی
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#همسرانه
گاهی زوجها،«دوستت دارم»رابه شکلهای مختلفی بیان میکنند مثلا
استراحت کن
لباس گرم بپوش
وایساکمکت کنم
مراقب خودت باش و...
دراین جمله ها راضی نهفته است راز زیبای "دوسـتت دارم"
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند❤
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌿🌾🍁🍒🌱🌱⚘ اگر پشت سر یک زن ، بد شنیدید؛ بدانید دو حالت دارد : اگر مرد است بی شک توانایی به دست آوردن اورانداشته است اگر زن است بدانید توانایی رقابت با اورا نداشته ...! ``````🌿🌾🍁🍁🌱🌱 اگر از همون ابتدای زندگی مشترک مسئولیتها و وظایفتون رو تعیین و تقسیم نکنید تا پایان عمر باید با آشفتگی،انتظارات برآورده نشده و تنش زندگی کنید. ` 🌿🌾🍁🍒🌱🌱 #روانشناسی اگر هنوز «ما» نشده ايد با امنیت خداحافظی کنید انسان زمانی تصمیم به ازدواج می گیرد که به اصطلاح بزرگ شده باشد. معیار بزرگ شدن فقط تاریخ تولد نیست و یکی از شاخص های رسیدن به بلوغ عقلانی و روانی، خداحافظی با «من» است. وقتی فردی ازدواج می کند اما با شریک زندگی اش «ما» نمی شود، همین علت آغاز تنش ها در زندگی مشترک خواهد بود چرا که در این صورت نوع رابطه میان آن ها، رابطه قلدر-قربانی خواهد بود که خودشان و فرزندان شان در این رابطه صدمههای زیادی خواهند دید و به اصطلاح قربانی خواهند شد. ````````````` 🌿🌾🍁🍁🌱🌱 🅾️اعتیاد عاطفی .... ⭕️از نظر روانشناسان اعتیاد عاطفي چيزي شبيه اعتياد به موادمخدر يا اعتقاد به مشروبات الكلي است كه شخص فقط به حكم نياز به طرف او جذب ميشود. ⭕️پس فقر معنوي در عاشق باعث ميشود كه به شدت به معشوق وابسته شده و در خيلي از موارد آويزان او شود. ⭕️اگر به دلايلي رابطهاش قطع يا تضعيف شود معتاد عاطفي دچار چالشهاي شديدي ميشود و همانند معتادي كه او را از مصرف موادمخدر منع كردهاند، در تب و تاب ميافتد. ⭕️ولی نکته بسیار مهم این است که عاشق واقعي نه كسي را استعمار ميكند و نه مستعمره كسي ميشود. ⭕️کسي كه استقلال راي و نظر دارد، نه ملك مطلق كسي ميشود و نه احساس مالكيت بر ديگري دارد. ⭕️اغلب كساني كه مايلند مستعمره نفرتانگيز ديگران بشوند بايد در تفكر خود تجديدنظر كرده و تلاش نمايند تا دوباره هويت انساني را بدست اورد.... ☘🌿🍁🍒⚘🌱🌾 🎀سیاست های زنانه🎀👠 #سیاست_های_زنانه یکی ازسیاست های من اینه که هر وقت از شوهرم دلخورم که باعث آزارم میشه یا از خونوادش ناراحتم ، 👈سعی میکنم اغلب به جای گله و جار و جنجال یه یادداشت برای خودم به صورت درد ودل توش 👈 #ای_کاش... 👈 #آرزومه 👈 #دوست_داشتم
به کار میبرم
و حسابی حرف دلمو مینویسم و میزارم جایی که شوهرم بتونه پیداش کنه و بخونه.
💙 من با مهارت این کار و انجام میدم طوری که تا ألانم نفهمیده که عمدیه و گمان میکنه برای دل خودم نوشتم.
خیلی هم تأثیر داشته.
بدون دلخوری و به مرور متوجه تفاوت ها میشم.اینجوری هم تو ذهنش زن صبوری هستم هم از جر و بحث جلوگیری میکنم هم جبهه گیری نمیکنه...
🌿🌾🍁🍁🌱⚘⚘
اگر مدام به این فکر میکنید که قرار است مورد بیوفایی و #خیانت همسر یا عشق خود قرار بگیرید
در واقع دارید کارت دعوتی برای این موضوع به #خلقت هستی می فرستید
نگرانی وترس از خیانت شما را به این مسیر هدایت میکند
واگر شدت این #ارتعاش را بیشتر کنید بیشتر به موضوع نزدیک می شوید.
مثلا شما در حال تماشای تلوزیون هستید وصحنه ای از #خیانت میبینید ذهن ناخودآگاه به سمت اندیشه قبلی شما میرود "نکند همسرم به من #خیانت کند"
و وقتی این بارها وبارها در ذهنتان پرسیده شود
یا رابطه شما دچار #مشکلات بسیار میشود
یا خودِ خیانت را جذب خواهید کرد!
همیشه سعی کنیم #مثبت بیاندیشیم
#دکتر_احمد_حلت
🍃🌸
📌خواهر شوهر خوب
همسر برادر شما در خانوادہ شما حکم میھمان دارد. چه در حضور و چه در غیابش به او #خیانت نکنید
👈خیانت به همسر برادر، شامل هرگونه ضربه زدن به #موقعیت او نزد برادر تان می شود.
اگر بین برادر تان و همسرش اختلافی پیش آمد و از شما کمک خواست، نه تنها #بی_طرف بودن را حفظ کنید، بلکه گمان کنید بین خواهر و شوهر خواهرتان به قضاوت نشسته اید
🔺به برادرتان این فرصت را ندهید که از همسرش نزد شما #بدگویی کند. حتما همین چیزها را برای #خودتان نمی پسندید. پس خواهر مهربانی برای همسر برادرتان باشید..
🌿🌾🍁🍒⚘🌱
#فرصت_ها_را_محدود_سازید
خیانت و داشتن روابط نامشروع، مسئلهای است که در اصل با قدرت و رضایت ما از روابط فعلیمان ارتباط دارد، پس بهتر است پیش از سرزنش شرایط و افراد به آن نگاهی بیندازیم، اما در جایگاه دوم، فرصت، یک مقصر مساعدت کننده است. خیانت و داشتن روابط نامشروع معلول یک فرصت هستند. سفر با یک همکار، تا دیروقت در مهمانیها بودن بدون حضور همسر، گذراندن زمانهای تن
هایی بسیار، و......
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
💚سیاست_همسرداری💚
هر وقت رابطه تون نیاز به تغییر داشت؛
_ تیر و تخته ها رو جابجا کنین
_ رستوران همیش تاگی تون رو عوض کنین
_ به جای پیغام پسغام دادن، تلفن بزنین
_ بجای عزیزم بگید، گلم
_ دکوراسیون رابطه تون رو عوض کنین
اما طرفتون رو عوض نکنین،
عشقتان را از حالتی به حالت دیگر تغییر بدید
نه از آدمی به آدم دیگه.
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
☘🌿🌾🍁🍒⚘🌱 #سیاستهای_همسرداری در زندگی دو نفره و در بین خانوادهی خود و خانوادهی همسرتان و در بین دوستان رعایت این نکات(👇) الزامیست! 👈 از شوخیهای بیمورد بپرهیزید. 👈 با احترام با همسرتان صحبت کنید. 👈 از کلمات محبتآمیز و محترمانه برای صدا زدن همسرتان استفاده کنید. 👈 اگر اشتباهی از همسرتان سر زد در مقابل دیگران هیچ عکس العملی نشان ندهید☘🌿🌾🍁🍁⚘🌱 💫چیکار کنم شوهرم مطابق خواسته ی من عمل کنه⁉️ خانم های عزیز توجه کنید 👇 برای اینکه #مردتون رو مطابق بعضی خواسته هاتون عادت بدین اول باید خواسته هاتون رو به صورت #نیاز و با #ناز ازش بخواین ؛ نه به صورت #امر و تکلیف 👈اگر انجام داد کلی #تشکر کنید تا برای انجام دوباره ی اون تشویق بشه و این طور تبدیل به یک #عادت میشه براش 👈اما اگه خواسته ی شما رو انجام نداد مثلا گفتید اومدنی ماست بخر نخرید اصلا #سرزنشش نکنید، چند روز بعد دوباره با حالت #نیاز خواستتون رو بگید کلا مردا باید فقط #تشویق بشن 👈سرزنش و غیره نتیجه عکس میده ` 🍀🌿🍁🍒⚘🌱 💚روانشناسی💚 ☑️مردان لذت بردن همسرخودرا دوست دارند،خوشحالی وشادابی یک زن برای همسرش بسیاربااهمیت است. 👈خودت میتونی کاری کنی که خوشبختی را به خودت هدیه بدی فقط وفقط خودت https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍃❤🍃❤️ 🥰بانوی_من 🔰چـــطوری خواســـــته ام رو بگم!؟ ⚠️کلمه های مثل «تو» و «چرا» آقایون را وارد وضعیت تدافعی میکنه مردها طبیعتا دوست دارن رقابت کنند پس وقتی شما این حس را با بعضی از کلمات به همسرتون میدید، یعنی اونو به چالش میکشید که باهاتون مبارزه کنه. بهتره شکایت هاتون را به درخواست تبدیل کنید ⚠️مثلا اول جمله هاتون را با «دوستت دارم وقتی که ....» «خیلی خوشحال میشم وقتی که....» شروع کنید. ⚠️وقتی از ادبیات مناسب استفاده میکنید باعث میشه شوهرتون خواه ناخواه به حرفتون گوش کنه مهارت کلامی خیلی خیلی مهمه، تو رشد این مهارت کوشا باشید. https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae *آقایون بخونن* ❤️🍃 *وقتی به برخی از آقایون میگیم چرا به همسرتون نمیگید که دوستت دارم ؟* جواب میدن : من که صبح تا شب کار می کنم ، یا هر کاری می کنم برای همسرمه ، این یعنی همون دوستت دارم ... اگرچه این حرف در حوزه #رفتار صحیح است اما حوزه کلام را نباید فراموش کنید چون خانم ها میخواهند که بشنوند. 💍❣💍❣ ❣ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🥀برخورد مناسب با #خانواده_همسر🥀 ❌هرگز نباید مسائل مالی تان را با آنها درمیان بگذارید 🔺هرگز نباید بدگویی #همسرتان را نزد خانواده اش بکنید و #مهمتر از همه اینکه؛ 🔺نباید از #اختلافاتی که داشته اید پیش خانواده همسرتان حرف بزنید 🥀🥀🥀🥀🥀 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍃مادرشوهرتان 🍃 👌🏻نکاتی برای بهتر شدن رابطه عروس و مادرشوهر 🌸هنگامی که مادرشوهرتان با منزل شما #تماس میگیرد و با پسرش صحبت میکند شما بهطور داوطلبانه با او #صحبت کنید و ابراز محبت و دلتنگی کنید 🍃ماهی یکبار یا چندبار #غذای سادهای تهیه کنید و از همسرتان بخواهید که شما را به #منزل مادرش ببرد و دور هم غذا بخورید 🌸حتی میتوانید بعضی وقتها تنها یا همراه بچهها سرزده و #بدون_حضور_همسرتان به منزل مادرشوهرتان بروید 🥰🥰🥰🥰🥰 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤️✨❤️ 💛همسرداری💛 👈اگه میخوای ی زندگی آروم و لذت بخش داشته باشی و همسرت رو از دست ندی ، چند تا نکته رو رعایت کن 👇 1- به همسرت اقتدار بده و مثل پادشاه باهاش رفتار کن تا بعد از چند مدت مثل ملکه زندگی کنی 2- در خلوت و در حضور دیگران بهش احترام بذار🙏 ❤️✨❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae *حق الناس در منزل* استادفاطمےنیا میگویند: علت خیلی ازمشکلاتی که مادرخانه هایمان داریم ازقبیل:درگیریها،بداخلاقیها، عصبانیتها،بیحوصلگی ها،غرغرها،دلشکستنهاو ... این است که فرشته هادرخانه مانیستند درخانه مان پرنمیزنند وذکرنمیگویند خانه ای که درآن پرازفرشته باشد میشودخودخودبهشت.
پرازلطف وصفاوشادی ویادخدا
حالاچیکارکنیم که فرشته هامهمون خانه مابشوند؟وچه کارهایی نکنیم که فرشته هارا پرندهیم؟
1-حدیث کسا زیادبخوانیم.
2-سعی کنیم نمازهاتاجای ممکن اول وقت باشد
3-نمازقضاداشتن اثرخیلی بدی دارد
4-چیزنجس درخانه نگه نداریم. همه جای خانه همیشه پاک باشد
5-درخانه دادوفریادنزنیم.حتی باصدای بلندهم حرف نزنیم
فرشته هاازخانه ایی که درآن باصدای بلندصحبت بشه میروند
6-حرف زشت وغیبت ودروغ وتمسخرواینهاهم که مشخصه
7-سعی کنیم طهارت چشم وگوش وزبان وشکم خودراتاجای ممکن درخانه حفظ کنیم.
8-وقتی واردخونه میشیم باصدای واضح سلام کنیم. حتی اگرهیچکس نیست.
🌷چهارذکرقرآنی آرامشبخش که درزندگیت معجزه هامیکند:
1- *حسبناالله ونعم الوکیل* (برای وقتهایی که ترس واضطراب داری)
2- *لاإله إلاأنت سبحانک إنی کنت من الظالمین* (وقتی خیلی ناراحتی ودلت گرفته)
3- *افوض أمری إلی الله إن ألله بصیربالعباد*(برای وقتهایی که میخوای خدا مکروحیله دیگران رادرحق توخنثی کند)
4- *ماشاالله لاحول ولاقوه إلابالله* (برای وقتهایی که طالب زیبایی دردنیاهستی)
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🎀سیاست های زنانه🎀
بانو !
کسی که در خیابان
میان آن همه عروسکِ رنگارنگِ عمومی
نگاهش را کنترل می کند! 😊
🌷 حق دارد در منزل
یک عدد عروس مهربان زیبارو
داشته باشد 🌷
👈 با اهمیت دادن به خود،
این حق را از همسرمان نگیریم ...
💞🌺💞
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🎀سیاست های زنانه🎀
🍃رازهای_همسرداری🍃
👌🏻اگر احساس میکنید، کسی که با او هستید درکتان نمی کند یا احساساتتان را نمیفهمد و به نیازهایتان پاسخ نمیدهد، حرف هایتان را #مخفی نکنید.
🔹 نیازها و هیجان های خود را با او در میان بگذارید، شاید باز هم پاسخ مناسبی ندهد و بی تفاوت باشد، اما حداقل شما اطمینان حاصل میکنید که پیش داوری نکرده اید و به طور #واضح و روشن خواسته هایتان را با او درمیان گذاشته اید،
و اینگونه راحت تر می توانید در مورد رابطه تان تصمیم بگیرید...
👈🏻 این گونه رفتار کردن بهتر از انتظار برای فهمیده شدن و رنج کشیدن است.
👌🏻یادتان باشد حتی #صمیمی ترین دوست و یا همسرتان هم ممکن است از آنچه در ذهن شما می گذرد #آگاه نباشد
.💞💚💞💚
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🤔پسری ازمادرش پرسید :
چگونه می توانم برای خودم زنی لایق پیدا کنم ❓
🥰مادر پاسخ داد:
نگران پیدا کردن زن لایق نباش،
روی مردی لایق شدن تمرکز کن.👌🏻👌🏻
حکایت خیلی از ماهاست که هنوز آدم لایقی نشدیم دنبال همسر خوب و لایق میگردیم...
همون آدمی باش که از همسرت توقع داری و همون آدمی باش که دوست داری ، همسرت باشه ..
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#همسرداری
قانون " #دددد " رو فراموش نکنین:
یعنی چی ؟؟ یعنی اینکه 👇
"داغ دعواتونو به دل دیگران بزارین" 😊
❌خانما وآقایون تو خونه هر بحث و دعوایی با همسرتون داشتین تو جمع بروز ندین.❤️❤️
🌹🌹
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسماللهالقاصمالجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت 🌤جل
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۱ و ۱۴۲
انور با صدای بلند فریاد زد:
_چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند.
بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم و در را بستم ونفس عمیقی کشیدم.
سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابانخلوت بود,سرعتم راتندتر کردم.صدمتری که رفتم, احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم...آه این که علیست...
اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم. علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچهای شد که ماشینمان را درانجا دیدم.
سوار ماشین شدیم.دست علی راچسپیدم, انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم.
علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت :
_بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو، اینجا , پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم آسیبی بهت بزنه...
رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم. فرداش نتونستم دانشگاه برم اما علی, دانشگاه شیعه شناسیش را رفت واینبار خبرهای دیگه ای میاورد.
نهار را آماده بود که صدای در هاکی از امدن مرد خانهام بود, بلندشد.
من:
_سلام اقااا
علی:
_سلام بربانوی زیبای خانه ام،انشاالله رفع کسالت وخستگی شده باشد...به به عجب عطر غذایی پیچیده....مرا از خودبیخود نمودی بانوووو
باشوخی وخنده نهار راخوردیم ,اما ذهنم درگیربود.
من :
_علی معلوم تودانشگاه چه خبر بوده,انور ایا رفته سرکلاس؟ به من زنگ نزد منم جراتم نمیشه بهش زنگ بزنم،علی ذهنم خیلی مشغوله, نمیدونم اخر وعاقبتمان چی میشه, کاش همون دیروز مبارزین فلسطینی کلک انور را کنده بودند وراحت شده بودیم والان, انور بامعجزه اش,بنیامین توحیاط خلوت جهنم داشتند چای جهنمی میخوردند....
علی:
_ذهنت را درگیر نکن،تمام تلاش ما این بوده که توبه انور نزدیک بشی وسراز کار وجنایاتش دربیاری,اگه میکشتنش کلا کارها واهدافمان به هم میریخت وشاید دیگه کسی از مسلمانهای نفوذی نمیتوانست به عمق خانه عنکبوت نزدیک بشه واونا را رسوا کنه,تا حالاش هم خیلی اطلاعات ازش کشیدی بیرون ,سلماجووونم,حالا برای اینکه یه کم از,فکر انور در بیای ,برات میگم تو دانشگاه ما چه خبربود.
من:
_چه خبر؟؟حتما دوباره روایات ائمه مارا شخم زدن وچیز جدیدی دراوردن؟
علی:
_این که کار همیشگیشان است اما امروز, متوجه شدم,اسراییل از تمام شیعیان دنیا که میترسه هیچ ,ایران🇮🇷 یه رتبه خاص داره براش,مثل سگگگ از ایران وحشت داره ومعتقد هست اونچه که درکتابشون و تعلیمات تلمود اومده، درباره ی دشمن یهود که بدستش یهود به هلاکت میرسه واز بین میره ,همه شان معتقدند اون دشمن فقط ایرانه ومیخوان دست پیش بگیرن تا پس نیوفتند ,یعنی قبل ازاینکه ایران وایرانیا اونا رانابود کنن,این جنایتکاران میخوان ایران را نابود کنند ورفتن کنکاش کردند که ایران را بعداز جنگ وتهاجم فرهنگی وتحریمهای فراوان که به گرده اش وارد اوردند وهیچ تزلزلی دراین کشور عزیز ایجادنشده،چند چیز,سرپانگهداشته،یکیش اعتقادات مردمش وروحیه ی شهادت طلبی شان هست وعلی الخصوص تحکیم این روحیه باعزاداریهای #محرم وامام حسین ع است,یکی اعتقاد به مهدویت وحکومت جهانی الله وازهمه مهم تر اعتقاد به #ولایت_فقیه وداشتن رهبری باهوش که تمام حیله های دشمن را سریع شناسایی میکند وبه مردمش میگه وحیله ونقشه های اینا را درنطفه خفه میکنه.
علی یک لیوان اب خورد وادامه داد:
علی یک لیوان اب خورد وادامه داد:
_سلما,باورت نمیشه چه نقشه هایی کشیدن برای ایران,از همه طرف بهش حمله میکنن,جوانانشون را درگیر فضاهای مجازی ومخرب میکنند که هزینه ی این فضاها مستقیم به جیب همین یهودیای صهیونیست میریزه,ازطرفی از هرحیله ای استفاده میکنند تا ابهت رهبرشان رابین مردم خوردکنند وهر حرف دروغ وجنایتی را به رهبر ایران میچسپانند تابه خیال خودشون مردم ایران را خام کنند وبه دست مردم ,رهبرشان را ازبین ببرند,راستیسلما... حاج قاسم که یادت هست,این یهودیهای صهیونیست خیلی خیلی,ازش میترسند وهرکدومشان باشنیدن نام این سردار ,بی شک از ترس خودشون راخیس میکنند,تاحالا چندین بار قصد جان این مردخدا راکردند که ناکام موندن,میگن اگه سردار را بکشیم یکی از بازوهای رهبرایران را قطع کردیم ,اخه سردار درخط ولایت است وولایت عاشق سردار...اما سلما اینا بااینهمه کلاس ودرسی که برای شیعه شناسی راه انداختند هنوز شیعیان را خوب نشناختند.نمیدونن که اگه سردار راشهید کنن ,هزاران سردار از خون پاکش پامیگیرند واونموقع کلک اسراییل کنده است.
💞ادامه دارد ....
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۳ و ۱۴۴
امروز درست یک هفته از ان واقعه میگذرد، یک هفته ای سراسر استرس که هر لحظه منتظر اتفاقی غیر منتظره بودم ,منتها هیچ اتفاقی نیافتاد,دانشگاه میروم اما هیچ خبری از انور نیست که نیست ,بقیه ی دانشجوها با تمسخر میگویند که انور مرده , اما من میدانم که درسوگ معجزه اش نشسته وشاید منتظر التیام زخم هایی ست که یادگار مبارزین فلسطینی است
چند بار خواستم تا با انور تماس بگیرم ,اما علی مانع این کارشد.علی معتقداست ,خود انور باید تماس بگیرد ,اگر احساس کند که من بی صبرانه منتظر ارتباط دوباره با او هستم ,امکان دارد که به من شک کند,علی میگه,باید طوری برخوردکنم که انور فکر کند ازش میترسم ودوست ندارم نزدیکش شوم.
امروز زنگ اخر باانور درس داشتیم ودرکمال تعجب اسحاق انور تشریف اوردند,برخوردش با من مثل جلسات گذشته بود.اما من کمتر حرف میزدم وسعی میکردم حتی نگاهم را از او بدزدم وطوری برخوردکنم که انگار از او میترسم.وخوشبختانه کلاس تمام شد و انور, حین رفتن به سمت من برگشت وگفت:_هانیه الکمال,بیا اتاقم...
وسایلم را جم وجورکردم وبا گفتن ذکر بسم الله به سمت اتاق انور حرکت کردم,در زدم.
انور:
_بیا داخل...
من:
_س س سلام استاد,حالتون خوبه؟!!
انور:
_سلام را که سرکلاس کردی ,منتها اینقد اهسته که من نشنیدم,حالمم هم که از احوال پرسی فراوانت روبه بهبود است.
میدونستم داره متلک میگه,انگارتوقع داشته برم بهش سربزنم,انور دید ساکتم بلند دادزد:
_سرت رابگیر بالا ,هانیه الکمال....اون شب نحس,جا داشت بعداز رفتنت حداقل یک زنگ بزنی...
با فریادش ارام طوری که نشان میدادم ترسیدم سرم رابالا گرفتم,چهره اش را دید زدم,هنوز کمی از اثار کبودی روی صورتش بود,با من من گفتم:
_اااآخه استاد....راستش من خیلی ترسیده بودم,بعدشم گفتم تواون شرایط ,تنهایی بهترین درمان هست وگرنه خیلی جویای احوالتان بودم.
انور:
_پس تو از من میترسی؟نکنه وقتی حالم خوب نبود چیزی گفتم که باعث شده بترسی هاااا؟؟
احساس میکردم این مرد خیلی رازها دارد که ترس از برملاشدنش باعث شده این حرف رابزند وگفتم :
_نه نه ...فقط من را شکل مادرتان میدیدید همین...اما اون اخرکاری که داد زدین از خونه تان برم بیرون بیشتر ترساندم.
انور که انگار خیالش راحت شده بودلبخندی زدگفت:
_خوب شکل مادرم هستی,اون وقتی که سرت داد زدم ,به خاطراز دست دادن بنیامین شوکه بودم,اما الان دیگه عزاداری را تمام کردم,باید دوباره بلند بشم وچون این زنده بودنم را مدیون تومیدونم,میخوام برات جبران کنم. میخوام از تو یعنی هانیهالکمال, یک اسحاق انوردیگه بسازم,حاضری بامن همراه بشی؟؟
از پیشنهادش جا خوردم اما لبخندی زدم وگفتم:
_من عاشق کسب علم واطلاعات هستم وازهمه مهم تراینکه بتوانم یک خدمت ارزنده به وطن عزیزم اسراییل وقوم برگزیده ی زمین یعنی یهود,انجام بدهم.
انور که انگار از حرفهام خوشش امده بود,لبخندی زد وگفت:
_دوتا نوشیدینی بیار هانیه الکمال...عصرهم اماده باش وقتی زنگ زدم بیا جلو خانه میخوام یه کمی از امپراطوری اسراییل را بهت نشان بدهم.....امپراطوریی زیرکانه که شعارش این است,همه چیز درخدمت اسراییل ونابودی از آن هرچه غیر اسراییلی است.
با احساساتی متناقض,اتاق انور راترک کردم.
مثل همیشه علی جلوی دانشگاه منتظرم بود,درسته که علی امروز کلاس نداشت اما به گفته ی خودش تمام عشقش اینه که بیاد و قامت بانویش را نظاره کند. سوارماشین شدیم وگفتم:
_وای علی نمیدونی چیشده...
علی دستی به پشتم زد وگفت:
_نوچ ,هنو شیعه ی مولاعلی ع رانشناختی هااا
وشروع کردبه گفتن ,موبه مو حرفهایی راکه بین من وانور گذشته بود.من که گردنبده را نپوشیده بودم,یادم رفته بود,یک لحظه شک کردم که پوشیدم یانپوشیدم ,دستم رفت طرف گردنم تا مطمین بشم که علی بین راه مچ دستم راچسپید وگفت:
_اون راکه نپوشیده بودی
واشاره کردبه دستم ,
_ولی این راپوشیده بودی...
شروع کردم به خنده وگفتم:
_ای ناقلااا یعنی این کادوت که بااونهمه ناز وافاده دادیم ...اینهم هااا؟؟
علی:
_بلی بلی بانو یک شیعه ی نفوذی از همه چیزش وسایل استراق سمع میسازد,گاهی گوش وهوشش,گاهی گردنبد گلویش,گاهی هم ساعت زیبای دستش....
من:
_خخخخ عجب عجب...
علی:
_بلی این مجهز به ریزترین حساس ترین میکروفن ورد یاب است البته امواجش را فقط برای,همون دستگاه اختصاصی خودش فرستاده میشه وهیچ کس نمیتونه کشفش کند...اگر این اسراییلیهای خبیث,..
...اگر این اسراییلیهای خبیث,تلفن های جهان راشنود میکنن وپیامهای مجازی که در نرم افزارهاشون ارسال میشه را کنترل میکنند, ماهم سری ترین وامنیتی ترین جلساتشان را زیرنظر داریم وشنود میکنیم, حالا هم من را به حرف نگیر خانم فضولک, باید صبر کنیم ببینیم این انور جنای عصر چیچی از تو آستینش درمیاد,تا حالیش نیست باید ازش اطلاعات بیرون بکشیم .
البته مطمین باش درمرحله ی اول چیزهایی رابهت میگه که از,لحاظ اطلاعاتی براش خیلی مهم نیستند واین هنر توهست که چقد توروحش نفوذکنی ورازهای مخوفش راکشف کنی.
بعداز نهارو نماز همونموقع که میخواستم یه کم استراحت کنم تا برای همراهی باانور سرحال باشم,انور زنگ زد وامرکرد جلوی دانشگاه برم .جلوی دانشگاه اسحاق انور داخل ماشینش منتظر بود,به محض اینکه رسیدم,پیاده شد واشاره کرد که پشت فرمان بشینم .زیرلب بسم الله گفتم نشستم,
انور:
_ببین هانیه الکمال من حوصله ی رانندگی ندارم,هروقت بامن هستی توباید رانندگی کنی ,دست به فرمانت هم دیدم وپسندیدم
وخنده ی بلندی کرد وادرسی داد که تا باهم حرکت کنیم.تواین مدت که ساکن اسراییل شده بودم ,تقریبا موقعیت بیشتر شهرهاش رامیدونستم وحتی گاهی باعلی که مجلس استنداپ داشت به بعضی شهراش رفته بودم,اسراییل کشوری غاصب وکوچک است که سرزمینهایی که غصب کرده نزدیک به همند وکلا شش استان بیشتر ندارد.ادرسی که انور میداد بیرون شهر تل اویو بود..
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۵ و ۱۴۶
همینطور که داشتیم به راهمان ادامه میدادیم, روکردم به انور که محو حرکاتم شده بود وگفتم:
_استاد یک سوال,اسراییل یک کشور کوچک و پولدار ودرعین حال صنعتی وپیشرفته که هرجا یهودی نخبه ویا مسیحی ویا حتی مسلمانهای نخبه بااعتقادات سست دینی هست راجذب خودش کرده,نمیدونم پول ندارین یا وسایل کارش راکه وقتی آدم داخل شهرهای اسراییل قدم میزنه , فکر میکنه داخل یه شهرک تازه تاسیس هست که به خیابانهاش نرسیدن,اخه برای چینباید حتی یک خیابان هم آسفالت باشه؟؟
انور دستش را تکیه داد به دستگیره در وباانگشت اشاره کردبه سرش وگفت:
_به خاطر اینکه اینجامون کارمیکنه,طبق تحقیقات وبررسی هایی که ما کردیم, ترکیبات اسفالت طوری هستند که اگر ادم روی ان قدم بزند موادی که از اسفالت بلند میشه وداخل حلق ادم میره, باعثبیماریهای زیادی میشه که کمترینش همین دیابت است اما انسان وقتی روی جاده خاکی قدم بزنه ,خیلی فواید نصیبش میشه که کمترینش تنظیم قند خون وارامش وانتقال تمام نیروهای بد از طریق پاها به زمین است, پس ما اسفالت درست میکنیم وصادر میکنیم به کشورهای جهان ,تااونها بیمار بشن وکم کم ازبین برن وما هرروز سالم تراز قبل به دنیا سروری کنیم.
داشتم فکر میکردم عجب شیاطین کثیفی هستند که بااشاره انور وارد یک جاده فرعی شدیم وجلوی یک ساختمان بزرگ ایستادیم.
باانور داخل ساختمان شدیم,داخلساختمان خیلی بزرگ وپراز ساختمانهای سوله مانند بود,انور اشاره کرد به ساختمانی وگفت:
_از اونجا شروع میکنیم ,کمی برات توضیح میدم وبعد تو داخل واحدها سرکی بکش تا من یه کار مهم دارم,انجام بدهم وبیام.
وارد سوله شدیم ,اوه خدای من چه بزرگ بود ,ازبیرون بزرگیش پیدا نبود.
انور:
_ببین چه عظمتی!!اینجا فقط یکی از کارخانه های تولید #نوشابه در اسراییل است.
خیلی تعجب کردم از این حرف,چون اززمانی که ساکن اسراییل شده بودم حتی یک بار هم نوشانه نخورده ونخریده بودم,نه اینکه نخریده باشم ,اصلا نبود که ما بخریم.من:
_استاد ,اگه شما اینجا نوشابه تولید میکنید پس چرا داخل اسراییل,این نوع نوشیدنی وجودندارد.
انور باصدای بلند خندید وگفت:
_این که حدس زدنش اسونه....ببین ما برای اینکه تنهاقوم ونژاد برتر و نیرومند روی زمین باشیم ,باید سلامتی خودمان راتقویت کنیم وبه سلامت بقیه صدمه بزنیم,این نوشانه ی گورا وشیرین و بامزه که احتمالا توعراق خیلی ازش استفاده کردی,سرشار از مواد مخرب وویرانگره و کمترین ضررش,پوکی استخوان, دیابت, ریختن پرز معده وبامرور زمان واستفاده مداوم سرطان معده است, فرقی هم نمیکنه چه نوشابه ای باچه طعم وچه اسمی باشد همه شان سروته یک کرباسند وچون این خوردنی گوارا خیلی خیلی برای سلامتی مضر است, اسراییل فروش این محصول را داخل کشورش منع کرده وهرکس تخلف کند جریمه سنگینی میشود,ببین این نوشابه روش چی نوشته؟
با تعجب نگاهی کردم به انور وگفتم :
_خوب نوشته پپسی.
انور:
_نه منظورم معنیش بود,معنیش چیه؟؟
من:
_خوب مارکشه دیگه...
انور دوباره با صدای بلند زد زیرخنده وگفت:
_نه معنیش اینه که پول بده تا اسراییل زنده باشد...یه چی هم بهت بگم,بهترین و سالمترین نوشیدنی را ایرانیها دارند, #دوغ که از ماست گاووگوسفند ساخته میشه اما ما اینقد رو ایرانیها کارکردیم که ذایقه شان راتغییر دادیم ونوشابه خورشان کردیم,تا چند سال دیگه سونامی سرطان کل ایران راگرفته شک نکن ..
خیلی پست ورذل بودند,میخوان همهیمردم دنیا را قربانی کنند تا ظهور اقا رابه تعویق بیاندازند وحاکمیت خودشان را با سروری شیطان مستحکم کنند.انور به سوله ای دیگر اشاره کرد وگفت:
_هانیه الکمال,توبرو اون قسمت هم ببین, حتما برات جالب خواهد بود ومنم باید یه کار مهم دارم انجام بدهم.
من به طرف سوله ای که اشاره کرده بود رفتم وزیرچشمی اسحاق انور را زیرنظر داشتم ببینم کجا میرود ودیدم به طرف سوله ای که کمی دورتر بود میرفت,باید سرازکارش درمیاوردم....ومیدونم کهدرمیارم.
داخل سوله شدم ,یه اقاهه اومد جلو و گفت:
_شما با دکترانور تشریف اوردید؟
من:
_بله باایشونم.
اقاهه:
_بفرماییدازاینطرف
وشروع به توضیح دادن کرد:
_اینجا کارخانه ی تولید #سیگار هست که به دوقسمت تقسیم میشه,
وبه طرف راست اشاره کرد وگفت:
وبه طرف راست اشاره کرد وگفت:
_قسمت اعظمش اینجاست که برایصادرات هست وقسمت کوچکترش این قسمت هست که برای مصرف یهودیها وکلاخودمون است ,این قسمت کوچکتر,مرغوب ترین توتون ها را دربرمیگیره که بعداز جدا کردن قسمت مخرب وکم کردن درصد نیکوتین آن به سیگاری مرغوب کم ضرر تبدیل میشه، البته سیگار همه نوعش ضررداره اما بالاخره درهرجامعه ای هستند کسانی که عادت دارند به این ماده، وما تاحد توان کاری کردیم تا این سیگارها درصد ضررشون خیلی ناچیز باشه .اما قسمت اعظم کارخانه,تمام نخاله های توتون وتوتون های نامرغوب بانیکوتین بالا وبه شدت مضر وکشنده را دربر میگیرد وتولیدسیگار بابسته های شکیل میکنیم ,بااینکار با یک تیر دونشان میزنیم , یکی اینکه سیل پول است که به جیب ما سرازیرمیشه ویکی اینکه مصرف کننده های جهان سومی وبعضا اسلامی با دست خودشون حکم مرگشان را امضا میکنند.
دیگه چیزی از حرفهای اون مرد کثیف یهودی که تمام هنرشان وافتخارشان کشتن ملتهای دیگراست,نمیفهمیدم.بدون هیچ حرفی سوله را ترک کردم ,هنوز کنجکاو بودم انور کجا رفته,بی شک جنایتی دیگر در آن سوله ی دورتر درحال وقوع بود وما نمیدانستیم ولی باید سرازکارشان دراورم.
نیم ساعتی حیاط را گز کردم که سرتاس انور با شکم چاقش از دور پدیدارشد , با اشاره به طرف ماشین متوجه شدم که باید برگردیم.اما تمام ذهنم دوروبران سوله پرسه میزد...
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۷ و۱۴۸
سوار ماشین شدیم،چون میخواستم غیرمستقیم از زیر زبان انور ,راجب اون جایی که رفته بود بکشم پس شروع کردم به صحبت کردن:
_وای استاد عجب فکر بکری کردند این یهودیهای نابغه,یعنی احسنت,از آشغال و زباله ,توتونهای دور ریختنی هم پولمیسازند, انهم چه پولی...
انور همانطور که با لبخند حرف مرا تأیید میکرد گفت:
_بله بله,اینها طرح من نیست اما هرکس طرحش را داده فوق العاده باهوش بوده ولی بهت اطمینان میدهم دراینده اسم من هم جز همین طراحان نابغه درج خواهد شد.
من:
_اونکه صدالبته,بااین چیزهایی که تاالان ازتون دیدم ,من مطمئنم با خلاقیت شما با خلق موجودات توسط خدا برابری میکند.
انور که از تعریف من سرذوقم آمده بود گفت:
_هانیه....هانیه الکمال نمیدانی چه کاری کردم,کاری کردم کارستان,اون سوله که رفتم داخلش ,اول باری که راهش انداختم یک آزمایشگاه ساده بود اما الان تبدیل شده به مجهزترین کارگاه تولید #اکستازی که یک دانه ازاین کارگاه ها درامدش برابراست با درامد ده تا ازاون کارخانه نوشابه وسیگار....
خدای من این شیطان مجسم چی چی میگفت اکستازی؟؟یعنی اینا توکار مواد روانگردان هم هستند؟
من:
_عه استاد واقعا؟؟یعنی فرمول اکستازی, را شما دادین؟اخه ازکجا به فکرتان رسید؟
انور:
_چقدر ساده ای تو دختر,مافیای مواد مخدر را در دنیا ,اسراییل راهبری میکنه و مواد مخدر را از افغانستان تولید وبه اقصیٰ نقاط دنیا صادرمیکنیم ویک پول هنگفت به جیب میزنیم ومن تواین بحبوحه به فکر افتادم چرا با موادی که مصرفشان سادهتر وتولیدشان انبوهتر وکشندگیشان سریعتر است ,تجارت نکنیم؟بنابراین اولین کارگاه اکستازی و فرمول آن را ما یعنی یهودیان اسراییل ساختیم ووارد دنیا کردیم،الانم رفتم فرمول یک روان گردان جدید را درقالب وشکلی دیگه به مهندسین اکستازی دادم
ودراینجا زد زیرخنده وگفت:
_مثل اینکه اکستازی شناسایی شده ومردم هوشیار شدند وکمتر استفاده میکنند اما محصولی که من طرحش را دادم تا بیاد شناسایی بشه کلی درامد به جیب ما روانه کرده وکلی از مردم دنیا ,خصوصامسلمانهای خاورمیانه راکشته...بله..ما تا دنیا را به تسخیر خودمان درنیاوریم,از پا نمی نشینیم.
داشتم فکر میکردم ,درسته,شما خیلی مارموزید اما نمیدانید همین الان با یه ساعت مچی وردیابه فسقلی، جایگاه این کارگاه های فسادشما لو رفته وبه زودی نابود میشه اما نمیدونستم این لو رفتن به قیمت جان من وعلی تمام میشه...
دوهفته ای از اون موقعی که باانور رفتیم سمت کارخانه های تولید سیگارو...میگذرد وتواین مدت من با انور خیلی صمیمی تر شدم,انور به من اطمینان کامل پیدا کرده, وقتی توحال خودش هست من را دانشجوی مستعدی میبینه که داره باتعلیمات انور راه کمال راطی میکنه ودراینده جانشینش میشود اما وقتی ازحال خودش خارج میشود , مثل بچه های کوچک انگشت شصتش رامیمکد ومرا درقالب مادرش میبیند, امشب خیلی سرذوق بود بنابراین , من وعلی یعنی هارون وهانیه را دعوت کرده وبه گفته ی خودش میخواهد بهترین خوراک دنیا را بخوردمان دهد.
علی خیلی خوشحال است,نه به خاطر اینکه بعداز مدتها به مهمانی دعوت شده(تواین مدت کلی میهمانی به خاطراستنداپ های زیباش رفتیم)بلکه به خاطراینکه برای اولین بار میخواد ازنزدیک بااین شیطان مجسم یعنی انور ,اونم درخانه ی خودش دیدارکند.
علی:
_هانیه....بدو بریم که خیلی دلم میخواد ببینم این ابلیسک کجا لونه کرده؟چی چی هم تدارک دیده ...
جلوی خانه پیاده شدیم,علی کلی به خودش رسیده بود ,یک دست کت وشلوار خوش دوخت مشکی با کرواتی خط خطی وسیاه وسفید,با پیراهن سفید وصدالبته یک کلاه کوچک یهودی هم زینت بخش فرق کله اش شده بود خخخخ..به محض اینکه اولین زنگ را زدیم,در بازشد .علی اهسته طوری من بشنوم گفت:
_انگاری پشت در بود وانتظار مارامیکشید خخخ
وقتی وارد شدیم ,علی را زیرنظر داشتم و میدیدم با دیدن گلها ودرختچه ها و...دقیقا حال من را شد زمانی که برای اولین بار به اینجا امدم.
من:
_سلام استاد...
علی:
_سلام بر استاد بزرگ کالج تل اویو,سلام بردکتر حاذق وچیره دست,عجب بهشت زیبایی برای خودتان ساخته اید استاد!!!کاش زودتر مراهم بااین فضا اشنا میکردید...
خوب میدونستم که علی توحرف زدن خیلی چیره دسته واونقدر حرف وتمجید و..میزنه که طرف به آسمان هفتم پرواز میکنه وبه قول علی یکدفعه باکله میادپایین خخخخ اما خداییش,توزدن مخ وبه دست اوردن اعتماد طرف برای خودش استادی هست هاااا..
انور که از تعاریف علی درپوست خود نمیگنجید با علی دست داد وروبه من کردوگفت:
_هانیه ,چه شوهر خوش مشرب,شیک پوش وزیبا وبادرک وشعوری داری,کاش زودتر باهم اشنا شده بودیم
ودرهمین حین اشاره کرد که بنشینیم و خودش هم نشست روی مبل وشروع کردبه نطق کردن,تواین مدت متوجه شدم که انور به خاطر کمبود محبتی که دارد عاشق دیده شدن ومورد تعریف قرارگرفتنه واین مورد رابه علی گفته بودم والحق که علی هم خوب از پسش برامده بود.انوراشاره به میزکرد وگفت:
_طبق تعالیم اسلام ,هرکس میوه راقبل از شام میل کند ,سلامتش تضمین است,هانیه پاشو میوه تعارف کن ,تابعدش بریم سراغ غذای لذیذی که بسیار مفیداست.
از آشپز خانه بوهای خوبی میامد اما نمیدانستم چیست..
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
🌤بسماللهالقاصمالجبارین
🌤اللهم عجل لولیک الفرج
🌤جلد اول پروانهای در دام عنکبوت
🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت
🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه
🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🌤قسمت ۱۴۹ و ۱۵۰
انور:
_طبق تعالیم اسلام ،شام راباید سرشب خورد اینجوری سلامتی مهمان تن وبدنت است
واشاره کردتا باهم بریم طرف اشپز خانه.
وارد اشپز خانه شدیم,میز با سه تا کاسه و یک سینی پراز نان ویک بشقاب میوه خوری پراز تکه های پیاز....انور روبه علی:
_اقا هارون دستکشها رابکن دستت ودیگ را از داخل فر بگذار روی میز.
علی خم شد ودیگ رابرداشت وگفت:
_وااای چه سنگینه ,مگه اندازه چندنفر غذا درست کردین؟
انور درحالی که مینشست اشاره به دیگ کرد وگفت:
_توایران به این میگن دیزی سنگی,ظرفش چون از سنگ هست سنگینه وگرنه غذاهای داخلش اندازه سه نفره ,یکی از لذیذترین و مقوی ترین ومفیدترین غذاهای دنیاست , البته اگر تودیگ سنگی پخته بشه , موادمعدنی سنگ وارد ابگوشت میشه وفوقالعاده مفیده واگر داخل دیگ مسی پخته بشه ,اهن داخل الیاژ مسی ظرف وارد ابگوشت میشه وغذا سرشار از,اهن مفید میشه وبااین روش یعنی طبخ غذا داخل قابلمه مسی ,بدن مصرف کننده هیچ وقت دچار کمبود اهن نخواهد شد، اما با حیله ی ما یهودیا این دیز سنگی واون قابلمه مسی از زندگی ایرانیا حذف شده وجاش را انواع واقسام دیگها وقابلمه های تفلون وبعضا چدن که البته چدن واقعی نیست ویک نوع تفلون با لایه ی ضخیم تراست و..گرفته که باهربار پختن غذا داخل این قابلمه ها ,مواد سمی تفلون قاطی غذای طبخ شده میشه وکم کم به مرور زمان یه سرطان خوشگل از جان مصرف کننده درمیاد.
علی لبخندی زد وباهمون شیوهی استنداپش روبه انور گفت:
_ای شیطان خبیث ,اجازه میدی شروع کنیم؟
انور خنده ی بلندی کرد وگفت:
_صبر کن قبل از غذاوبعدازغذا ,خصوصا غذاهای چرب سفارش شده کمی نمک بخوریم.
علی:
_احتمالا اینهم از سفارشات اسلام است ای یهودی خبیث خخخخ,بد نبود مسلمان میشدی استاد...
انور دوباره زد زیرخنده وگفت:
_همه میدانند ما یهودیا به خاطرسلامتیمان در انجام توصیه های اسلام که حقیقتا کاملترین برنامه سلامت است ,از مسلمانها , مسلمان تریم,حالا بزارید یه چی جالب تر براتون بگم....
انور اشاره کردبه من وگفت:
_اون نمک پاش رابیار.
نمک پاش را اوردم ,کمی ریختم کف دستم تاقبل ازغذابخورم ودرهمین حین سوال کردم:
_استاد چرا این نمکها اینقدر دانه درشتند؟مگر شما فن تولید نمک یددار راندارید , نمکی که باعث جلوگیری از خیلی بیماریها مثل نرمی استخوان وکمبود ید و...میشه؟
انور که انگار لذت بخش ترین جوک دنیا رابراش تعریف کرده ام ,خندید وگفت:
_ما فن تولید نمک یددار رانداریم؟؟ما خودمان یکی از تولیدکنندگان بزرگ نمک یددارهستیم اما چیزی که بقیه نمیدانند , الان براتون میگم,میدونید این نمک دانه درشتی که میبینید نمک دریا هست بدون هیچ افزودنی,این نمک غذای اصلی کلیه است ازخیلی بیماریها جلوگیری میکند واصلا انطورکه ما جاانداختیم باعث فشارخون بالا نمیشودبه شرطی که نمک دریا باشد ,اما اون نمک یدداری که درکشورهای درحال توسعه واسلامی مصرف میشود باترکیب نمک با عنصرید یک سم سفید وشوری تولید میکنیم که بیماریهای کلیوی , فشارخون بالا, انواع سرطان سینه درزنان وپروستات در مردان وخیلی از,بیماریهای دیگه محصول استفاده از همین نمک ید دار هستند ,ما تولیدکننده عمده نمک ید داریم که مصرف این نمک را درکشور خودمان ممنوع کردیم خخخخخ
علی نگاهی به انور انداخت وگفت:
_عجب ناکس هایی هستیم هااا,دیگه چه جنایتی کردید,بفرماییدتا لااقل ما از انها خبرداشته وبه طرفشان نرویم.
انور درحالی که سردیگ رابرمیداشت واز رنگ ولعاب غذا تعریف میکرد که واقعا تعریفی هم بود گفت:
_همه چیز,هرچیز سالمی که در جوامع اسلامی وجود داشته ما به نوعی تبدیل به مواد مضرشان کردیم,برای مثال همینروغن, به جای روغن پرخاصیت کنجد وروغن گاو وگوسفند و زیتون وپسته کوهی...روغن پالم را درقالب روغنهای گیاهی وافتاب گردان به خورد ملت میدهیم,اب اشامیدنی گوارا را با کلردار کردنش مضرکردیم واین یعنی حملهی همه جانبه ی انواع سرطانها به,این کشورهای بیچاره ونا آگاه....
بااین حرفهای انور ,غذای خوش رنگ و لعابش , نخورده به جانمان زهر شد,اما نمیدانستم این یک چشمه از جنایات این رژیم منحوس است ودراینده چیزهای بیشتر وبی رحمانه تری میبینم.
💞ادامه دارد ....
🦋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
💑 از همـسر خود حمایت کنــید!
🔸آقایون مراقبت و حمـــایت خودتون رو از همسرتان کم نکنید. یکی از چیزهایی که زوج ها در رابطهشان نیاز دارند، حمایت است. آنها نیاز به همسری پشتیبان دارند؛ بنابراین ببینید همسرتان به چه کمک و پشتیبانی نیاز دارد و همان را به او عرضه کنید.
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#آقایان_بدانند
لطفا از گفتن کلمات اینچنینی به همسرتان به شدت پرهیز کنید❌ چون این کلمات چاقویی هستند که شخصیت لطیف او را پاره پاره می کند.
❌همه زن دارن ما هم زن داریم!!!
❌راه بازه و جاده دراز، بفرمایید...!!!
❌چند بار باید در این باره حرف بزنیم؟!!!
❌برو شوهرداری را از زن فلانی یاد بگیر!!!
❌جای تاسفه که چنین پدر و مادری داری!!!
❌تو اگر خرج خانه را می دادی چی می شد؟!!!
❌تو باید یا من را انتخاب کنی یا خانوادهات را!!!
❌تو تقصیر نداری همه زنها یک دندهشان کمه!!!
❌دست پختت منو یاد دوران سربازیم میندازه!!!
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#همسرانه
💝اصلی ترین ویژگی یک همسرِ خوب
💖اگر می خواهید #همسر خوبی باشید
💖اول باید یاد بگیریید که
«هم صحبت» خوبی برای او باشید.
💖زن و شوهری که از صحبت کردن با هم لذت میبرند هیچگاه به بن بست نخواهند رسید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍁🍂❤
❤
🍂
با خودم عهد کرده ام شاد باشم ...
بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها ...
بیخیالِ مشکلات و نداشته ها ...
بیخیالِ هرچیز که دلم را می رنجاند ...
بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد ...
متمرکز می شوم روی داشته هایم ...
به جای دشمنی ها و حسادتها ؛
دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند ...
به جای مشکلاتم ؛
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ...
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ...
من اگر هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند ...
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد ...
من باخودم عهد کرده ام شاد باشم ...
و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است ...
❤
🍂
.
❤🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤🍂
#سیاست_های_زنانه
💕 در دوران قاعدگی بهتره پیشاپیش همسرتونو روشن کنید و بهش پیش زمینه بدید؛
👈 قبلش بهش بگید:
عزیزم
من تو این دوران توان بدنیم خیلی کم میشه، تحریک پذیر و حساس میشم...
ممکنه حوصله ی کار نداشته باشم،
یه نق و نوقی بکنم،
یه ایرادی بگیرم،
ممکنه واکنش های روحی روانیم خوب نباشه،
و خدایی نکرده به تو یه فشار روحی بیارم،
دست خودم نیست؛
درکم کن...
الان پیشاپیش ازت میخوام عذر منو بپذیری
اگر پیش اومد نذار به پای کاهش میل و علاقه ی من به خودت...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
🍒 قضاوت
🍒🍒🍒🍃🍃
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
... پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.....
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
🍒🍒🍃🍃
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
#والدینحالیبهحالی
❗️برخوردهای «حالی به حالی» والدین با کودکان آسیب زننده ترین رفتار با کودک است!
در این برخورد والدین هر موقع حال خودشان خوب باشد، با کودک برخورد خوبی داشته و هر زمان حالشان بد است، کودک را تبریک میکنند!
تا زمانی که والدین با این شیوه "حالی به حالی" با کودک برخورد کنند، کودک در مورد تصمیم هایش گیج میشود و فکر میکند مشکل از اوست
و این شیوه غلط تربیتی به نسلهای بعدی نیز تعمیم مییابد همانطور که رفتارهای غلط امروز والدین نیز نشاندهنده همین تربیت نادرست نسل های گذشته است.
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌹🌹🌹
#والدینعزیز
✍از فرزندتان بخواهید معلم شماشود
وآنچه درکلاس یاد گرفته به شما یادبدهد
یا به عروسکهایش درس بدهد
تا با تصور کردن خودش درموقعیتی قدرتمند و اثرگذار
اعتماد به نفس ویادگیری بیشتری پیدا کند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️🍃❤️
👱♂آقایان محترم
#مدافع_خانومتان باشید!
از همسر خود در گفتار و کردار حمایت کنید.
به هیچ کس حتی نزدیکان اجازه ندهید
‼️ بی دلیل از همسر شما عیب جویی کنند!
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️👌❤️👌❤️👌
🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍦🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬
*زندگی مثل بستنیه...*
*تا آب نشده باید ازش لذت برد...😋*
*دیروز و فراموش کن...*
*نگران فردا نباش...*
*امروز رو زندگی کن...امروز رو خوب بساز😍*
*اوقاتتون شیرین و خوشمزه 😄😍😋
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
*هنر رها کردن به موقع را بیاموزیم:*
۱.پسرانتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد
۲.دخترتان را رها کنید اولویت اول او باید همسرش باشد
۳.نوه ها شیرین هستند اما آنها را رها کنید تا پیش پدر و مادر خودشان بزرگ شوند،قرار نیست آنها نقش فرزند شما را بازی کنند
۴.اگر مدام درمحل کارتان تحقیر می شوید یا شمارا نمیخواهند یا آن را دوست ندارید آن را رها کنید
۵.لباس هایی که مدتی است نمیپوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید
۶.کینه خواهر و برادر را رها کنیددرشرایط ناگوار آنها به داد شما خواهند رسید
۷.باور های غلط را رها کنید تا جایی برای افکار خوب و ایده های خوب باز شود
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌸🌴🌸🌴🌸🌸🌴🌸🌴🌸
#زوجین
#درخواستمثبتویژه
یکی از مسائلی که زندگیهای زناشویی را به سمت نارضایتی و دلزدگی تدریجی میکشاند، انباشت انتظارات پاسخ داده نشده و خواستههای معقولی است که به آنها بیتوجهی شده است. خواستهها و انتظاراتی که یا بیان نمیشود و یا به درستی نمیشود و یا بیان میشود، ولی نادیده گرفتهمیشود.
در زندگیهای زناشویی شاد و پایدار زوجین یاد گرفتهاند چگونه خواستههای خود را به طور مؤثری ابراز کنند و با موفقیت درباره توافقاتی که تغییرات مثبت را در پی دارد، مذاکره کنند.
زن و شوهرهای موفق هنگامی که درخواستی از همسر خویش دارند در درخواست خویش به سه نکته مهم توجه دارند:
۱.درخواست دارند و درخواست خود را به صورت پیشنهادی مطرح میکنند نه مطالبه، به عبارت دیگر از اجبار و تهدید استفاده نمیکنند و همواره امکان مصالحه و مذاکره را باز میگذارند.
۲. درخواست خود را به صورت مثبت مطرح میکنند. مثبت به این معناست که آنچه را که از همسرتان میخواهید مطرحکنید نه آنچه را که نمیخواهید. برای مثال به جای گفتن:« اینقدر دیر خانه نیا» گفته شود:« دوست دارم هر شب ساعت نه خانه باشی».
۳. درخواست را به صورت ویژه مطرح میکنند. یعنی درخواست روشن و واضح است که شامل چه، کجا و چه زمانی است. برای نمونه به جای گفتن:« وقت بیشتری برای بچهها بگذار» گفته شود:« دوست دارم هر شب ۱۵ دقیقه برای دخترمان قصه بگویی».
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸🌳🌸
#زوجین
#لجبازی
خانم های عزیز اگه مردتون غد و یه دنده س. اگه حرف، حرف خودشه و فقط بلده منم منم کنه.
اگه در برابر پیشنهاداتون جبهه میگیره و مدام میخواد تاییدش کنین.
اگه میل به گفتگوی مسالمت امیز نداره و خوشش نمیاد حرف بزنین.
راه حل اینجاست. راه حل کوتاه و یک کلمه ای است:
✅چشم
فقط برای مدت کوتاهی چشم بگین. بعد از این مدت پذیرای درخواست های شما میشه 😉
منتها حواستون باشه قبل هر درخواستی اول
یه چشم شما درست میگین
بچسبونین. بعد نظرتون و خواسته تون رو بگین.
جواب میده. ☺️🙏
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#آقای_مهربون
🌹موارد کوچک رو در صحبت با همسرتون فراموش نکنید!
گفتن عباراتی مانند «لطفا» یا «سپاسگزارم» نباید فقط مختص محل کار باشه.
👈🏻رفتار مودبانه و محترمانه با فردی که قرار هست سالها با او زندگی کنید هم بسیار مهمه. همون احترامی که به یک مهمان می گذارید، برای همسرتون هم قائل باشید.
✅ آگاهانه و هدفمند مودبانه صحبت کنید. کمی ظرافت در رفتار، تاثیر به سزایی بر احترام دوجانبه و محبت ناخودآگاه میگذاره...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🙎✨✨
✨✨
#سیاست_های_زنانه ✨
مـردها چه زنانـی رو دوست دارنـد؟
مـردها همـان قـدر که از زنـان وابستـه گریـزان هستنـد ،
از زنـان زیادی مستقـل که با قدرتمنـدی شان روی مردانـگی مردهـا سایه می اندازنـد، فرار میکننـد.
بنابرایـن بایـد باهوش باشیـد و بتوانیـد با وجـود توانـایی های بسیـاری که داریـد ،
وقتـی در کنار همسـرتان قرار میگیریـد به احسـاس قدرت و غـرور مـرد احتـرام بگذاریـد...
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
.
❤️همسرتان را اسير خود كنيد
.
.
🙎یه لباس مرتب و خوشگل
🙎یه آرایش ملایم و یه عطر خوشبو
🙎قبل از اومدن همسرتون
🙎یه استقبال گرم و با لبخند و مهربونی
🙎یه نوشیدنی گرم یا خنک بسته به علاقه شوهرتون
🙎موقع اومدنش به خونه معجزه میکنههههههه
👌فقط یک نکته را فراموش نکنید... آراستگی کلامی بر همه چیز اولویت دارد... کلام نا زیبا علاوه بر گذاشتن زخم بر دل همسر.. وجهه خود شخص را تخریب میکند... یک زن همیشه مثل یک ملکه، زیبایی کلام داره😉
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🔻 نوجوانان در حال تجربه «بلوغ» را با «فرزندان خردسال» تنها نگذارید
▪ به دلیل کاهش سن بلوغ جنسی نسبت به ۵۰ سال گذشته، درصد قابل ملاحظهای از دانش آموزان دختر و پسر مقاطع چهارم، پنجم و ششم دبستان در حال تجربه بلوغ هستند و کششهای جنسی ممکن است به عنوان یک قوه قوی عمل کرده و زمینه رفتارهای ناپخته را فراهم کند. از این رو شایسته نیست بچهای که در حال تجربه بلوغ است در کنار بچههای کوچکتر تنها باشد چراکه ممکن است سبب سوء استفاده شود.
▪ هرچقدر محبوبیت والدین برای فرزندان بیشتر باشد دل بستگی امن و همدلی و همانندی والدین با بچهها نیز بیشتر میشود.
اینگونه ارزشهای اخلاقی و معنوی پدر و مادر برای فرزندان تبدیل به یک الگو و امر سترگ میشود، این امر از لازمهها و ریشههای «خودمراقبتی» است. چنین فرزندانی جرات "نه گفتن" پیدا میکنند.
اگر والدین دوست ندارند کودکان با غریبهها در کوچه و خیابان مانوس شوند باید این بچه ها جرات "نه گفتن" داشته باشند و لازمه خودمراقبتی در برابر آسیبهای اجتماعی احساس خود ارزشمندی، عزت نفس و جرات نه گفتن است.
🐎🐎
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
⭐️ والدین گرامی در ارتباط با نوجوان نیمه پر لیوان را ببینید.
این روزها بیشتر روابط والدین و نوجوانان تلاش برای تصحیح رفتارهای اشتباه نوجوان است. آنها مدام توصیه می کنند نوجوانان شان بیشتر درس بخوانند یا تلاش می کنند عادت های به گمان خودشان اشتباه نوجوان ها را عوض کنند.
به زبان دیگر پدر و مادرها در ارتباط با نوجوان همیشه نیمه خالی لیوان را می بینند؛
مثلا شکست ها، نمرات بد، دوستان بد و بدرفتاری ها. در حالی که در کنار این موضوعات موفقیت ها و کارهای خوب نوجوان به راحتی نادیده گرفته می شود.
دختربچه کارنامه اش را با کلی ذوق به مادر نشان می دهد و خوشحال است نمرات قابل قبول و خوبی دارد اما مادر به محض دیدن کارنامه به او می گوید
❌« واقعا خجالت نکشیدی ادبیات به این آسانی نمره ات ۱۷ شده مگه از ریاضی سخت تر بود یادته شب امتحان چند بار گفتم برو بخون گفتی بلدم اگه بلد بودی که الان نمره ات باید ۲۰ می شد»
❗️چنین بازخوردهای نامهربانانه ای می تواندهمه ی تلاش او برای امتحانات را زیر سوال ببرد و این پیام را به دنبال داشته باشد که ” هیچ کس مرا درک نمی کند “
🦆🦆
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405