eitaa logo
زمرد
48 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای مجلس اقا ابالفضل العباس ع # بر ساقی تشنه لب مشک به دهن صلوات بر دو دست قطع شده عباس صلوات بر فرق شکافته خونین شبهه حیدری بر معرفت و عشق برادری ابوالفضل صلوات * * * * بر روی حسین نور داور صلوات بر موی ابوالفضل دلاور صلوات میلاد حسین است و ابوالفضل رشید بفرست تو بر این دو برادر صلوات * * * * دل را گل گلزار ابولفضل کنید آئینه رفتار ابولفضل کنید در فصل شکفتنش گلی از صلوات نذر گل رخسار ابولفضل کنید * * * * به نام نامی سقای کربلا صلوات به شیر بیشه صحرای نینوا صلوات به پاسدار پرآوازة خیام حسین به قدر وشوکت عباس مه لقا صلوات * * * * به شیر بیشه صحرای کربلا صلوات به پاسدار و علمدار نینوا صلوات به آنکه داد و ستدش به راه دین خدا به دستگیر همه خلقِ بینوا صلوات * * * * بر بازوی افتاده به خاکش صلوات برچهره ماه تابناکش صلوات افتاده به روی خاک عباس علی برقد رشید چاک چاکش صلوات ی حضرت العباس (ع) اي سپهر كرم و جود و سخا يا عباس                             اي محيط ادب و مهر و وفا يا عباس اي حمايتگر قرآن كه تو را رهبر دين                                داده فرماندهي كل قوا يا عباس اي فرات از تو خجل،اي تو خجل از زينب                         به روان همه بخشيده صفا يا عباس گر نيامد به كنار بدنت ام بنين                                     ديده بگشا و ببين فاطمه را يا عباس دست تو دست خدا بود كه در گهواره                           بوسه ميداد بر آن شير خدا يا عباس اين عجب نيست كه زهرا به كنار بدنت                         سر دهد زمزمه وا ولدا يا عباس در جزا فاطمه آرد به شفاعت همراه                             بر نجات همه در روز جزا يا عباس   وقتی که اصحاب اباعبدا...... از -  جوانان بنی هاشم شهید شده بودن عباس آمد خدمت اباعبدالله.برادرم سینه ام تنگ شده.از زندگی سیر شده ام اذن میدان به من بده تا از این منافقین خونخواهی کنم.اباعبدالله ابتدا اجازه نداد به عباس که به میدان رود ولی صدای العطش بچه ها بلند بود.صدای ناله ی کودکان بلند شد.فرمود: عباسم برو مقداری آب برای این بچه ها فراهم کن.عباس سوار بر اسب عازم شد.میسر نشد آب فراهم کند.برگشت قضیه رو به اباعبدالله گفت.باز صدای العطش بچه ها بلند شدبار دیگر عباس سوار بر اسب عازم میدان شد.مشک بر دست دارد.عده ای از این منافقین رو به درک واصل کرد.به شط فرات رسید.کفی از آب رو به لب های خشکیده ی خود نزدیک کرد.پس از آن همه عملیات ها هوای گرم کربلا-زمین سوزان کربلا-لب خشکیده بود.آب رو به دهان نزدیک آورد.ولی به یاد بچه ها به یاد حسین که لب ها تشنه است.عباس تو آب بنوشی و اهل خیام تشنه باشند.آب رو بر شط فرات ریخت.برگشت مشک پر از آب در دست داشت.عمر سعد صدا زد اگر عباس مشک را به خیمه ها برساند-حسین قطره ای آب بنوشد دیگر اثری از ما باقی نخواهد گذاشت.ظالمی پشت یکی از نخل ها پنهان شده بود.حمله ور شد دست ابالفضل رو جدا کرد.عباس مشک را به دست دیگر گرفت.ظالمی دست دیگر عباس رو جدا کرد.عباس مشک رو به دندان گرفت.هنوز امید داشت که مشک رو به خیمه ها برساند.وقتی امید عباس به یأس مبدل شد که تیری به مشک اصابت کرد.مشک بر زمین افتاد.و آب فرو ریخت.دیگر عباس  چگونه به خیمه ها برگردد.عمودی بر فرق مبارک عباس فرود آمد که عباس بر زمین افتاد.صدا زد اخا ادرک اخاک العباس.برادرم.عباس رو دریاب.حسین خود رو به بالین عباس رسوند.چه عباسی-چه برادری.دستها در یک طرف.مشک سوراخ شده در یک طرف.شمشیر در یک طرف.دست به کمر زدصدا زد الان انکسر ظهری.کمرم شکسته شد.کمرم شکسته شد.بی برادر شدم.زبان حال داره عباس می دونی چرا تو رو به نام برادر صدا کردم آخه تا اون لحظه حسین رو به نام برادر صدا نکرده بود.به خاطر اینکه قبل از از اینکه سر من روی زانوی تو باشه سر من روی زانوی مادرت فاطمه قرار گرفته خبر داده بودن به ام البنین-یک مصیبتی داره گوش کن .وقتی خبر شهادت عباس رو شنید می گفت عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا مرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگر عباسم دست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت. بشیر می گه وقتی که وارد مدینه شدم وقتی که چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر 4 شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن. ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برا