eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
19.6هزار ویدیو
77 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
رضا نریمانی/Makrobe_1354_6032899673155440269.mp3
زمان: حجم: 3.09M
مستِ‌ذکرِ‌تواَم‌حسین‌چه‌جامی‌داری.. حسِ‌آرامشِ‌من‌چه‌التیامی‌داری ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 راه نجات در آخر الزمان 🔵 پیامبر اکرم (ص) فرمودند که در سمت راست عرش الهى نوشته شده است: 🌕 اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة 🔸 به درستى که حسین(علیه السلام) چراغ هدایت و کشتى نجات است. 🔺 در بزرگ‎ترین آزمون و فتنه بشری یعنی ماجرای قیام امام حسین (ع) و ماجرای عاشورا کسانی که سوار بر کشتی نجات امام حسین علیه‌السلام شدند، از طوفان بلایا در امان ماندند که این ماجرا تا آینده و رسیدن به دوران ظهور (عج) ادامه دارد. در واقع می‎توان گفت مردم همچنان نیازمند چراغ هدایتی امام حسین علیه‌السلام هستند، و در این مسیر باید دستگیری شوند تا با اندک فتنه‎ای از مسیر دور نشوند تا اینکه به ساحل نجات و آن سرزمین آرمانی یعنی سرزمین ظهور برسند. !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✅در توقیع مبارک امام حسن عسکری (علیه السلام ) برای قاسم بن علاء همدانی آمده است که در روز ولادت حضرت حسین (علیه السلام ) این دعا را بخوان: 🤲«اَللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقّ المَولُود فِی هذا الیَوم........ وَ الفَوزَ مَعَهُ فِی اَوَبَتِهِ وَ الاَوصیاءَ مِن عِترَتِهِ بَعدَ قائِمهُم وَ غَیبَتِهِ» «خداوندا! من از تو در خواست می کنم بحق مولود این روز.... ، و سعادت در بازگشت حسین و اوصیاء از خاندان وی بعد از قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) آنان و سپری شدن غیبت او می‌باشد.» 😍چقدر شیرن و امید بخش است که در روز ولادت امام حسین (علیه السلام ) از بازگشت آن حضرت و اوصیاء گرامیشان سخن به میان آمده و به صراحت بیان می‌شود که این جریانات بعد از سپری شدن ایام غیبت حضرت ولی عصر ارواحنافداه است، رجوع ائمه طاهرین (علیهم السلام ) به دنیا و تمام سرور و دلخوشی آنان روزی است که دوران غیبت حضرت مهدی ارواحنافداه سپری شود بلکه از کلمه «بعد قائمهم» می‌توان استفاده کرد که آمدن ائمه بزرگوار و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام ) بعد از سپری شدن ایام غیبت است.. !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃نیامدی ومن بی قرار خواهم مرد 🍃و منتظرمن در انتظار خواهم مرد 🍃روایت است که تو با بهار می آیی 🍃زشوق آمدنت تا بهار خواهم مرد 🍃در اشتیاق تو عمری گذشت ومن از شوق 🍃اگر که روی تو بینم هزار بار خواهم مرد جمعه !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌌 ویژه ولادت حضرت اباالفضل علیه السلام 🌱 ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد😍 !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ایــــن اباالفضــــل کیــــه⁉️ 🔺صاحبِ رمز عملیاتی که فرمانده روس‌ها را به اعجاب واداشت! 🔺فتح بوکمال سوریه، در مقابل آمریکایی‌ها و بدون پشتیبانی روس‌ها، به عنایت حضرت ابوالفضل علیه‌السلام 💔التماس دعـــــــا !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
#راهنمای_سعادت #پارت84 - جدی؟ ازدواج کردی؟ به همون که دوستش داشتی رسیدی یا این یکی دیگست؟ فاطمه با
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سعی کردم خودمو خوشحال جلوه بدم و گفتم: - مبارکه! زهرا لبخندی زد و دیگه چیزی نگفت و مشغول کار شدیم. چند ساعت بعد که همه ی کارا رو انجام دادیم و نذری دیگه آماده شده بود نمازمون رو توی مسجد خوندیم و بعداز مراسم زهرا ازم خداحافظی کرد و به خونشون رفت. منم پیاده راهی خونم شدم. تا خونه ای که اجازه کرده بودم مسافت زیادی نبود اما تا برسم یه پیاده روی خوب میشد. همینجور که راه می‌رفتم خاطرات هم مرور می‌کردم. چشم روی هم گذاشتم و درس و دانشگاهم تموم شد و کار پیدا کردم و از همه مهمتر اینکه تونستم مستقل بشم. من دیگه اون دختر کوچولوی سابق نیستم، نیلای الان با نیلای پنج سال پیش خیلی فرق داره بالاخره توی همین چند سال هم اشتباهات زیادی داشتم و ازشون درس گرفتم. لحظه های شیرین زیادی رو تجربه کردم. داشتم خاطرات رو مرور می‌کردم که یکدفعه بارون شدیدی گرفت و من با تمام سرعت به سمت خونه دیدیم و داخل رفتم. واقعاً دلم گرفته بود. فکر اینکه الان توی مجلس خاستگاری نشسته باشن و عروس بله رو داده باشه اذیتم می‌کرد. من توی این چندسال به اقا مهدی حسی نداشتم اما شاید اتفاقی که امروز افتاد و امیرعلی رو با زن و بچش دیدم تصمیم گرفتم کم کم در قلبم رو باز کنم اما از کجا معلوم اونم منو دوست داشته باشه؟ یه چای واسه خودم دم کردم و رفتم توی بالکن و به تماشای بارون نشستم. (فردای آن روز) کم کم داشتن اذان ظهر رو می‌گفتن منم حاضر شدم و زود خودمو به مسجد رسوندم. زهرا زودتر از من رسیده بود بهش سلام دادم که جوابم رو داد اما انگار کمی ناراحت بود! با تعجب گفتم: - زهرا جان چیزی شده؟ زهرا گفت: - دیشب رفتیم خاستگاری اما آقا مهدی میگه اینم نمی‌خوام. من واقعاً نمی‌دونم این بشر کیو میخواد دیگه؟! باورت میشه هر خاستگاری ای که رفتیم بجای اینکه عروس ناز کنه اقا داماد واسمون ناز می‌کنه و میگه نمی‌خواد. خندم گرفت که زهرا گفت: - خواهشاً تو دیگه نخند عصابم خورد شده از دستش..! حالا مامانم باید زنگ بزنه بگه پسرمون دخترت رو نپسندید. دنیا برعکس شده والا! با دست زد توی پیشونیش و گفت: - من دیگه چطوری با این دختر رو به رو بشم خیر سرم دوستای چندساله بودیم. زدم زیر خنده و گفتم: - باشه حالا که چیزی نشده چرا خود زنی می‌کنی؟ زهرا هم خندید و گفت: - چیشده امروز خوشحالی و همش میخندی؟ خبریه کلک؟! خندیدم و گفتم: - نه بابا چه خبری! تو چشام نگاه کرد و گفت: - راستش رو بگو لپات که دارن از سرخی مثل گوجه میشن چیز دیگه ای میگنا! دست روی صورتم گذاشتم و همینطور که از مسجد بیرون میرفتم گفتم: - من الان برمی‌گردم. می‌خواستم برم آبی به صورتم بزنم که شنیدم یکی داره صدام میزنه! سرم رو برگردوندم که اقا مهدی رو دیدم. با تعجب گفتم: - بله بفرمایید انگار کمی استرس داشت برای گفتن حرفش! بالاخره بعداز چند لحظه به حرف اومد و گفت: - ببخشید نیلا خانوم اما.. اینجاش که رسید مکث کرد که من گفتم‌: - اما چی؟ گفت: - راستش مدتی هست که من به شما علاقه پیدا کردم خواستم اگه شما موافق هستید اول با خودتون صحبت کنم بعد با خانواده تشریف بیاریم برای خاستگاری! لپام سرخ شد و سرم رو پایین انداختم کاملا دستپاچه شده بودم. نویسنده: فاطمه سادات https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2 🌸🌸🌸🌸🌸🌸