eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش. همینطوری مشغول گشت زدن بودم که دیدم یه پست ب پستاش اضافه شده با هیجان منتظر موندم بازشه چهره اش مثه همیشه تو عکس مشخص نبود ولی کیکش مشخص بود انگار خم شده بود و داشت فوتش میکرد دوست و رفیقاشم دورش بودن چجوریه اینهمه رفیق داره و اینهمه آدم دوسش دارن ؟ بنظر آدم معاشرتی واجتماعی نمیاد . از دوستاش تشکر کرده بود. آخر پستشم نوشت " آرزوی روز تولدمو شهادت مینویسم " خب پس خودشم از خداش بود براش شهادت بخوان دوباره رفتم تو پستایی که تگش کرده بودن از همشون اسکرین شات گرفتم گفتم شاید پاک کنن پستارو میخواستم عکساشو نگه دارم خیلی برام جالب شده بود به شمع تولدش دقت کردم زوم کردم‌روش نگام ب شمع دو و شیش خورد عه بیست و شیش سالشه فکر میکردم کوچیک تر باشه تو ذهنم حساب کردم ک چقدر ازم بزرگتره. من ۱۸ بودم و اون وارد ۲۷ شد... نه سالی تقریبا ازم بزرگتر بود. خب ۹ سالم زیاده . اصن چرا دارم حساب میکنم وای خدایا من چم شده . کلافه از خودم گوشیمو قفل کردم و گذاشتمش کنار . تو دلم‌ با خودم در گیر بودم هی به خودم میگفت فاطمه نه نباید بهش علاقمند شی مثه همیشه منطقی باش‌ این آدم اصلا ب تو نمیخوره به معیارات عقایدت، از همه مهمتر افکارش با افکار بابا به هیچ وجه جور در نمیاد . در خوشبینانه ترین حالت هم اگه همه چی خوب باشه و بهم بخورین بابا عمرا بزاره ک... ای خدا تا کجاها پیش رفتم فک کنم از درس خوندن زیادی خل شدم‌. تنها راهه خلاصی از افکارم خوابیدن بود. ساعت و برای یک ساعت دیگه کوک کردم . کلی کار نکرده داشتم . تا سر رو بالش خنکم گذاشتم از خستگی خوابم برد _ با صدای مضخرف ساعت بیدارشدم و با غضب قطعش کردم گیج خواب پریدم حموم و بعد یه دوش سریع اومدم بیرون چند ساعت دیگه سال تحویل بود و من هنوز بوی بهار و حس نکرده بودم . اصلا استرس کنکور شوق و ذوقم و واسه هر کاری،کور کرده بود. میترسیدم آخرش روونه تیمارستان شم. کرم پودر و رژمو برداشتم و باهاشون مشغول شدم.بعد اینکه کارم تموم شد شلوار سفیدم و پوشیدم . یه زیر سارافونی بلند سفیدم پوشیدم و مانتو جلو باز صورتیم و که یخورده از اون بلندتر بود ورداشتم شال سفیدمو هم سرم کردم بعد عطر زدن و برداشتن کیف و گوشیم با عجله از اتاق اومدم بیرون زنگ زدم ب مامانم چند دقیقه دیگه میرسید خسته بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد .وقتی برامون نمونده بود که بزارم واسه بعد. تا صدای بوق ماشین مامان و شنیدم پریدم بیرون و سوار ماشین شدم رفتیم داخل شهر . ماشینش و پارک کرد و مشغول گشتن شدیم . اینجور وقتا انقدر شهر شلوغ میشد که احساس میکردم اومدم یه شهر دیگه. یه حس غریبی بهم دست میداد . خداروشکر ماهی قرمزا و سبزه ها مثه گذشته منو به وجد آورد دوساعتی چرخیدیدم و خرید کردیم به مامانم گفتم زودتر بره خونه تا سفرمو بزارم +اره دیگه همیشه همینی وایمیستی دقیقه ۹۰ همه کاراتو انجام میدی _مامان خانوم کنکوررر دارممما +بهانته نمیخواستم بحث کنم واسه همین بیخیال شدم و منتظر موندم به خونه برسیم. وقتی که رسیدیم بدون اینکه لباسم و عوض کنم نشستم تو هال میز عسلی و گذاشتم یه گوشه ساتن سفیدم و گذاشتم روش و یه تور صورتی هم با یه حالت خاصی آویزون کردم . ظرفای خوشگلم و دونه به دونه در اوردم و به شکل قشنگی چیدمشون آینه و شمعدون مادرمم گذاشتم تو تنگِ کوچیکی که خریده بودم آب ریختم و ماهیارو توش انداختم. بعد اینکه کامل هفت سینم و چیدم و قرآن و روی میز گذاشتم با ذوق عقب رفتم و به حاصل کارم خیره شدم. لباسم و عوض کردم تی وی و روشن کردیم . با بابا اینا نشستیم ومنتظر تحویل سال شدیم . دلم میخواست تمام آرزوهامو تو این چند دقیقه به خدا بگم اول از همه از خدا خواستم نتیجه زحماتم و بهم بده و بتونم جایی که میخوام قبول شم سایه پدر و مادرم رو سرم بمونه و همیشه سلامت باشن یه اتفاق خوب تو زندگیم بیافته و دوباره آدم شاد و شنگول قبل بشم و یه دعا هم که همیشه میکردم این بود که خدا یه عشق واقعی و موندگار بندازه تو دلم . اصلا دلم نمیخواست خودمومجبور کنم که عاشق یکی شم . به نظرم آدما باید صبر میکردن تا به وقتش خدا بهشون عشق و هدیه بده. فازِ بعضی از دوستامم که خودشونو به زمین و آسمون میزدن تا بگن عاشق یکین ولی نبودن و درک نمیکردم هیچ وقت . به خدا گفتم اگه عشق مصطفی درسته مهرش و به دلم بندازه و کاری کنه که بتونم به چشم همسر نگاش کنم. همین لحظه سال تحویل شد . اشکایی که ناخودآگاه گونه هامو تر کرده بود و با آستینم پاک کردم. با لبخند پدر و مادرم و بغل کردم و از هرکدومشون دوتا ۵۰ هزار تومنی عیدی گرفتم و دوباره بوسیدمشون . برقا رو خاموش کردیم آماده شدیم تا بریم بیرون ___ .
امروز ۳ فروردین بود و شب خونه مصطفی اینا دعوت بودیم صبح ریحانه زنگ زد و با کلی خواهش و تمنا گفت برم خونشون و یکی از جزوه هاش که گم کرده بود و بهش بدم اون جزوومم پخش و پلا بود باید یه توضیحاتی بهش میدادم ریحانه ام نمیتونست تنها بیاد و داداششم تهران بود نمیدونم چرا شوهرش اونو نمی اورد خلاصه مادرم داشت آماده میشد بره بیمارستان از فرصت استفاده کردم و آماده شدم تا همراهش برم آدرس خونه ریحون اینا و بهش دادم با خودم گفتم چقدر خوب میشد اگه داداشش تهران نبود و میشد ببینمش یهو زدم رو پیشونیم که مامانم گفت +فاطمه جان خوددرگیری داری؟ ترجیح دادم سکوت کنم و چیزی نگم چند دقیقه بعد رسیدیم از مادرم خداحافظی کردم وپیاده شدم دکمه آیفون و فشار دادم تا در و باز کنن چند لحظه بعد در باز شد و رفتم تو یاد اون شب افتادم آخی چه خوب بود از حیاطشون گذشتم ک ریحانه اومد بیرون وبغلم کرد چون از خونه های اطراف به حیاطشون دید داشت چادر گلگلی سرش بود داخل رفتیم ک گفتم _کسی نیست ؟ +چرا بابام هست بعداین جملهه پدرش و صدا زد +بااابااااااا مهمون داریممم دستپاچه شدم و گفتم عه چرا صداشون میکنی شالم و جلوتر کشیدم باباش از یکی از اتاقا خارج شد با لبخند مهربونش گفت +سلام فاطمه خانم خوش اومدی خوشحالمون کردی .ببخش که ریحانه باعث زحمتت شد .حیف الان تو شرایطی نیستم که توان رانندگی داشته باشم وگرنه اونو میاوردم پیشت . بهش لبخند زدم و گفتم _سلام ن بابا این چ حرفیه من دوباره مزاحمتون شدم . ادامه داد +سال نوت مبارک دخترم انشالله سالی پر از موفقیت باشه براتون _ممنونم همچنین وقتی به چشماش نگاه میکردم خجالت زده میشدم و نمیتونستم حرف بزنم چشمای محمد خیلی شبیه چشمای پدرش بود شاید خجالتمم ب همین خاطر بود.... باباش فهمید معذبم .رفت تو اتاقش و منم با راهنمایی ریحانه رفتم تو اتاقش . نشستیم ‌کولمو باز کردم و برگه های پخش و پلامو رو زمین ریختم ریحانه گفت +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو. ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم ریحانه رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه سینی برگشت چایی و شرینی و آجیل و میوه و ... همه رو یسره ریخته بود تو سینی و اورد تو اتاق خندیدم و گفتم _ اووووو چ خبره دختر جان چرا زحمت کشیدییی من چند دقیقه میمونم و میرم +بشین سرجات بابا کجا بری همشو باید بخوریی عیده هااا آها راستی اینم واسه توعه.بابام داد بهت .عیدیته ببخش کمه شرمنده بهش خیره شدم _ای بابا ریحانههه نزاشت حرفم و ادامه بدم و گفت +حرف نباشهه ....خب شروعش از کجاست ناچار ادامه ندادم و شروع کردم به توضیح دادن چند دیقه که گذشت به اصرار ریحانه یه شکلات تو دهنم‌گذاشتم و چاییم و خوردم. گفتم تا وقتی ریحانه داره این صفحه رو مینویسه منم چندتا تست بزنم . کتابمو باز کردم .سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم رو یه سوال گیر کردم سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم . تمام حواسمو بهش جمع کردم که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد هم بند بند دلم و. منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم و برگشتیم طرف صدا چشام ۸ تا شده بود یا شایدم بیشترررر با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم به همون شدتی که در و باز کرد در و بست و رفت بیرون چند ثانیه طول کشید تا بفهمم چیشده یهو باریحانه گفتم‌ _ واییییییی ادامه دادم _ داداشت بود ؟؟؟؟؟ مگه نگفتی تهرانه ؟ ریحانه هل شد و گفت +ارهه تهران بود یه مشکلی پیش اومد براش‌مجبور شد بره امروزم بهش زنگ زدم گفت فردا میاددد نمیدونم اینجا چیکار میکنههه. اینارو گفت و پرید بیرون اون چرا گفته بود وای ؟ ای خدا لابد دوباره مثه قبل میشه و کلی قضاوتم میکنه آخه من چ میدونستم میخواد اینجوری پرت شه تو اتاق . غصم گرفته بود .ترسیدم و مانتومو تنم کردم شالم سرم کردم فکرای عجیب غریب ب سرم زده بود با خودم گفتم نکنه از خونشون بیرونم کنن جزوه ها رو مرتب گذاشتم رو زمین . کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم. اروم در اتاقُ باز کردم و رفتم تو هال. جز پدر ریحانه کسی نبود. بهش نگاه کردم. دیدم پارچه ی شلوارش خالیه و یه پایِ مصنوعی تو دستشه! باباش فلجه!!!!!؟ یاعلیییی. چقد بدبختن اینا.... باباش که دید دارم با تعجب نگاش میکنم گفت ببخشید دخترم نمیتونم پا شم شما چرا بلند شدی؟ _اگه اجازه بدین دیگه باید برم. +به این زودی؟کارتون تموم شد؟ _بله تقریبا. دیگه خیلی مزاحمتون شدم. ببخشید. +این چه حرفیه. توهم مث دختر خودم. چه فرقی میکنه . پس صبر کن ریحانه رو صدا کنم تو حیاطه. _نه نه زحمتتون میشه خودم میرم پیشش. اینو گفتمو ازش خداحافظی کردم. دری که به حیاط باز میشدُ باز کردم و رفتم تو حیاط.... .
بسم الله الرحمن الرحیم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زیبایی ببینید و بشنوید😍 💠تلاوت ماندگار تیتراژ سریال یوسف پیامبر بعد از بیست سال به صورت زنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمانم بخیر و خوشی هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ ... تا نیاید حالش نگران است...💔
39.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
هر روز با امام زمان عج عهد ببندیم🌱 📝 من گناه می‌کنم، تو جورش را می‌کِشی سندش؟ «طولانی شدن غیبتت» 😔 🎧 با نوای استاد فرهمند
🔴 «محمد» ایمانمان در حال سقوط است 🔰 جمله ای به این مضمون از شهید سید محمد علی جهان آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) نقل شده که : « بچه ها، اگر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد؛ مواظب باشید که سقوط نکند » 🔹امروز باید به شهید جهان آرا بگوییم که شهر را پس گرفتیم اما امروز به دلیل نفوذ گفتمان های التقاطی در میان انقلابیون، ایمانمان دارد سقوط می کند و ظاهرگرا و عرفی زده شده ایم! 🔹حمله دشمن و وضعیت فضای مجازی یله و رها و وضعیت حجاب و عفاف را می بینیم و می کنیم؛ می آوریم؛ از کنار آن رد می شویم! 🔹به جای ترس از خدا، ترسی شیطانی به جان برخی از ما افتاده و از مشتی و شهوتران حساب می بریم! «محمد» ایمانمان در حال سقوط است ...  https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.  https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
آیا قیام مسلحانه از شرطهای امامت امام است . وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ وَعَدُوَّكُم هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با دشمنان‌، آماده سازید! و اسبهای ورزیده برای میدان نبرد، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! آمادگی برای حراست از مرزهای فیزیکی و فرهنگی یک تکلیف و واجب الهی است . نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
یک نفر یک خبر از عشق ندارد بدهد؟ دل ما خیلی از این بی‌خبری سوخته است🥺💔 بنفسی انت یا صاحب الزمان 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا از چیزی که به صلاح مون نیست، اینقدر خوشمون میاد؟ ❓چرا بجای دنبال (عج) بودن، دنبال زینت دنیاییم؟ 🎙استاد شجاعی  https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
4_6008261301204160426.mp3
5.72M
🎙محمد حسین پویانفر 🌺الحقنی بالحجه... 👌بسیار زیبا ✅پیشنهاد دانلود 🌷تعجیل در فرج مولایمان صلوات  https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بعد از ویدیو پر بازدید پایین کشیدن پرچم منحوس رژیم صهیونیستی توسط کلاغ، ویدویی دیگر نیز تحت عنوان پایین کشیدن پرچم اسرائیل توسط گربه در شبکه‌های اجتماعی پر بازدید شد. اسراییل  https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 دعای صاحب الزمان در حق شیعیان: ✍پروردگارا، شیعیان ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما. پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به حسنات آنها بیفزای. این مطلب به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری (قدس سره) می‌باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا