eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.7هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🔵#داستان_ظهور ۱۷ 💠آن سنگ بزرگ را بیاورید! 🔹امام یکی از یاران نزدیک خود را به عنوان فرماندار مکّه
🔵 ۱۸ 💠لشکر به سوی مکّه باز می‌گردد... 🔹ما هنوز از شهر مکّه فاصله زیادی نگرفته ایم که خبر ناگواری از آن شهر به ما می‌رسد. به امام خبر می‌رسد مردم مکّه شورش و انقلاب کرده اند و فرماندار شهر را به قتل رسانده اند. اکنون امام دستور می‌دهد تا لشکر به سوی مکّه باز گردد. خبر به مردم مکّه می‌رسد. آنها می‌دانند که نمی توانند با این لشکر مقابله کنند، بنابراین با گریه، خدمت امام می‌رسند و می‌گویند: «ای مهدی آل محمّد، توبه ما را بپذیر». 🔹شما فکر می‌کنید آیا امام توبه آنها را می‌پذیرد؟ آری درست حدس زده اید، او فرزند همان کسی است که وقتی نگاهش به «ابن مُلجَم» افتاد به پسرش، امام حسن فرم (علیه السلام) فرمود: «پسرم با او مهربان باش و در حقّ او احسان کن، مبادا او گرسنه بماند». 🔹امیرالمومنین علی (علیه السلام) در حالی که فرقش با شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود، سفارش قاتل خویش را به فرزندش می‌کرد! امام زمان فرزند همان علی است. او تمام مردم مکّه را می‌بخشد! به راستی، کدامین حکومت است که چنین عطوفت و مهربانی داشته باشد؟ 🔹آیا تا به حال شنیده ای که مردم شهری قیام کنند و فرماندار را که نماینده حکومت است به قتل برسانند؛ امّا آن حکومت همه مردم را ببخشد؟ آنانی که مردم را از امام زمان و دوران ظهور می‌ترسانند، ندانسته آب به آسیاب دشمن می‌ریزند. چرا ما ندانسته، چنین عمل می‌کنیم؟ چرا به جای آنکه شوق و اشتیاق مردم را به ظهور زیاد کنیم، آنان را بیشتر می‌ترسانیم، این همان چیزی است که دشمنان مکتب تشیّع می‌خواهند. امام زمان ما، مظهر رحمت و مهربانی خداوند است. او می‌آید تا مردم دنیا، مهر و محبّت را در وجود او بیابند. به هر حال امام، تمام مردم مکّه را می‌بخشد؛ فرمانداری جدید برای شهر مشخص و سپس به سوی مدینه حرکت می‌کند. هنوز چند منزل از مکّه دور نشده ایم که خبر جدیدی می‌رسد: مردم مکّه بار دیگر انقلاب کرده و فرماندار جدید را هم کشته اند. امام این بار تصمیم می‌گیرد تا شهر مکّه را از وجود آن ظالم‌ها پاک کند. او گروهی از یاران خود را به مکّه می‌فرستد تا در این شهر امنیت و آرامش را برقرار کنند. 🔰ادامه دارد... ✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
🔵 ۱۹ 💠انتقام از دشمنان مهتاب 🔹لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک می‌شود. اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند. آنان در شهر مدینه جنایت‌های زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند. لشکر امام وارد مدینه می‌شود و شهر به تصرّف امام در می‌آید. امام وارد مسجد و حرم پیامبر می‌شود و دستور تعمیر آنجا را می‌دهد. 🔹آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه! در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه (سلام الله علیها) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه است. امام می‌خواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد. 🔹اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده می‌شوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند. و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور می‌شود. آری، امروز دشمنانِ فاطمه (سلام الله علیها) در آتش می‌سوزند و به سزایِ عمل ننگین خود می‌رسند و همه دوستان خدا شاد می‌شوند. امام بعد از اینکه برنامه‌های خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت می‌کند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد. 🔰ادامه دارد... ✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
🔵 ۲۰ 💠پیش به سوی کوفه 🔹آیا تاکنون نام «سیّدحَسَنی» را شنیده ای؟ او از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است که در «خراسان» قیام می‌کند و مردم را به یاری امام زمان دعوت می‌کند. سیّدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد و کوفه را آزاد کند. او پرچم‌هایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب می‌کند و با دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش می‌تازد. 🔹وقتی این خبر به سفیانی می‌رسد از کوفه بیرون می‌رود و این شهر به تصرّف سیّدحسنی در می‌آید. فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او می‌خواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد. 🔹هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیّدحسنی به ما می‌رسد. حالا دیگر لشکر حق به راحتی می‌تواند وارد این شهر شود. خیلی دلم می‌خواهد مسجد کوفه را ببینم. لحظه شماری می‌کنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف می‌شود. به راستی چه خبر است؟ 🔹امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود. آن طرف را نگاه کن! سیّدحسنی با یاران خود به سمت ما می‌آیند. او خدمت امام می‌رسد و عرض سلام و ادب می‌کند. او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام می‌گوید: «اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانه‌های امامت را به ما نشان بدهید». 🔹شاید بگویی نشانه‌های امامت دیگر چیست؟ منظور سیّدحسنی، عصای موسی (علیه السلام) و انگشتر و عمامه پیامبر اسلام است. امام زمان تمام آنچه را سیّدحسنی تقاضا کرده است به او نشان می‌دهد. سیّدحسنی فریاد می‌زند: اللّه أکبر، اللّه أکبر. همه نگاه می‌کنند، او پیشانی امام را می‌بوسد. 🔹و بعد چنین می‌گوید: «ای فرزند رسول خدا! من می‌خواهم با شما بیعت کنم». سیّدحسنی با امام بیعت کرده و پیمان یاری می‌بندد. وقتی یاران او این صحنه را می‌بینند، آنها نیز با امام بیعت می‌کنند. دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود. یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده و در جای جای این مسجد خیمه به پا می‌کنند. امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نیاز با خدای مهربان می‌شوند. آیا می‌دانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است. چند روز می‌گذرد... خبردار می‌شویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابان‌های اطراف کوفه می‌روند. پس ما نیز همراه آنان می‌رویم تا ببینیم چه خبر است. بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان می‌ایستد و به یاران خود دستور می‌دهد تا در زمین گودالی بکَنند. بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی می‌شوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک! آری، این‌ها اسلحه‌هایی است که خدا برای امام و یاران او آماده کرده است. امام به یاران خود دستور می‌دهد تا این اسلحه‌ها را به شهر کوفه ببرند و در میان لشکریان تقسیم کنند. یاران همه اسلحه‌ها را برداشته و به سوی کوفه باز می‌گردند. 🔰ادامه دارد... ✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ✘ عروسی که به اجبار با کسی که دوسش نداشت ازدواج کرد، و حالا باید باهاش بره ماه عسل! نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـر کس خدا را گم کرده آدرس شلمچه را به او بدهید شلمچه دل‌ها را کربلایی می‌کند و کربلا کوتاهترین راه ، تا خداست ... شلمچه قطعه ای از بهشت است. اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است. @shalamcheh_ir1
شلمچه یعنی دلتنگ شهدا شدن شلمچه یعنی شب های بله برون شهدا شلمچه یعنی صدای شهدا و خون دل خوردن شهدا تا ما را به امام زمان برساند شلمچه یعنی کارت دعوت ارسال شده از شهدا به ما شلمچه یعنی احیا کننده قلب ها و حول حالنا و اینجا تازه حالت احسن میشه شلمچه یعنی محل قرار و بی قرار شدند برای شهدا شلمچه یعنی شهدا اربا اربا شدن برای من و شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_1152921504616453283.mp3
4.1M
🏴بمناسبت سالروز خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه (60 ق) 📝قافله از راه میرسه از دل صحرا میرسه 🎤 حاج مهدی رسولی
«دعای روزجمعه آخر ماه رجب» بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 یا أجَلَّ مِن کُلِّ جلیل، 🔅 یا أکرَمَ مِن کُلِّ کریم، 🔹و یا أعَزَّ مِن کُلِّ عزیز ٍ 🔅أغِثنی یا غیاثَ المُستـَغیثینَ 🔹 بِفـَضلِکَ و جُودِکَ و کـَرَمِکَ 🔅و مُدَّ عُمرنا 🔹 وَهَب لـَنا مِن لـَدُنکَ عَمراً بـِالعافیـَةِ 🔅یا ذالجلال و الاکرام. 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیدانستیم از ظهورت چقدر فاصله داریم آقا آه ، از جمعه بی تو گله داریم آقا جمعه 😭 🎙 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
نمیدانستیم از ظهورت چقدر فاصله داریم آقا آه ، از جمعه بی تو گله داریم آقا #غروب جمعه #دلتنگی😭 🎙 #ص
✅باید بفهمیم که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» 👌خدا هنرنمایی‌اش را آغاز کرده، و بزودی جهان می‌فهمد که خدا یک نفری تمام روند را کلید خواهد زد.💯 ما در زمان باقی‌مانده تا می‌توانیم باید از فاصله میان خود و اماممان کم کنیم همین! ❤️ در دولت کریمه، نزدیک‌ترین افراد به امام، شبیه‌ترینشان به امام خواهند بود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
⭕️‍ از آیت الله ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی سوال کردند : آقا! چطور می شود یک عده در ماه مبارک از این ماه می شوند و منتظرند زود تمام شود، اما یک عده به آن عشق می‌ ورزند❗️ فرمودند: برای اینکه آنها در المُرَجَّب از گناه پاک نشده‌اند !! ماه رجب داره به آخر میرسه ‌... خوشا به حال کسانی که قدر میدونن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 028.mp3
7.27M
۲۸ ( ادامه دارد) 🎤سخنران استاد شجاعی صوتی فوق‌العاده تاثیر گذار
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
در بیداری_سحر و ثُلث_آخر_شب، آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی در بیداری سحرها می توان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست، در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد. 👈🏻 وقت ملاقات و رسیدن به وصال، هنگام سحر است. مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط ره ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رائفی‌پور در برنامه صندلی سبز: اصولگرایان مردم را نمی‌فهمند و اصلاح‌طلبان به بهانه مردم خط قرمزها را زیر پا می‌گذارند ویدئو کامل مصاحبه بزودی از شبکه‌های اجتماعی مصاف ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت ۲۹ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت سوم یک چشمم اشک بود و چشم دیگرم خون. رجب خودش از حال و روزم ف
قسمت ۳۰ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت چهارم مهلت دو ماهه‌ی ما تمام شد و باید خانه وصفنارد را خالی می‌کردیم. وسایل را بار وانت کردیم. همسایه‌ها برای خداحافظی جلوی در خانه جمع شدند. با همه‌ی خانم‌های همسایه روبوسی کردم و حلالیت طلبیدم. مریم گوشه‌ای ایستاده بود و با بغض به من نگاه می‌کرد. رفتم به طرفش، محکم بغلم کرد و زد زیر گریه. اشکم درآمد. انگشتر فیروزه‌ام را گذاشتم کف دست مریم. - من بدون تو دق می‌کنم زهرا! - مریم! این انگشتر نشان خواهری ما باشه تا قیامت، هروقت دل‌تنگ روزهای خوشمون شدی، بهش نگاه کن. این چند سال اذیتت کردم. خیلی زحمت بچه‌هام رو کشیدی، حلالم کن. یه خبر خوب بهت بدم؟ - چی؟! نکنه پشیمون شدید و اسباب‌کشی نمی‌کنی؟! - نه! با رجب حرف زدم، ما نمی‌تونیم بچه سوم رو نگه داریم. ان‌شاءالله سالم به دنیا اومد، میدم تو بزرگش کنی. - دروغ میگی! مگه تو دل از بچه‌ت می‌کنی زهرا؟! باورش نمی‌شد. کلی با هم حرف زدیم و امیدوارش کردم تا توانست دل از من بکند. تصمیممان را گرفته بودیم و قرار بود حسین را بعد از تولد به مریم و آقای ترابی بسپاریم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهید_امیر_و_علی_شاه_آبادی 📙
قسمت ۳۱ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت پنجم منزل نو شبیه همه‌چیز بود جز خانه‌ی آدمیزاد! کیسه گچ و سیمان را بردم بیرون از اتاق. بنّاها مشغول کار بودند و ما داشتیم اسباب خانه را وسط آن‌همه خاک خالی می‌کردیم. کف اتاق را جارو زدم و فرش را پهن کردم. هوا خیلی سرد بود؛ فوری چراغ را روشن کردم و بچه‌ها را نزدیکش نشاندم. به هر زور و زحمتی بود وسایل خانه را میان آن‌همه خاک چیدم و کمی آرام گرفتم. هنوز تا تمام شدن کار بنّایی کلی راه داشتیم که اسباب‌کشی کردیم. وجیه‌الله سطل و طناب را از پشت‌بام می‌انداخت پایین. خاک را تا جایی که می‌شد داخل سطل پر می‌کردم و او بالا می‌کشید. وسط این‌همه کار شوخی‌اش گرفت و گفت: «زن داداش! از خاکای اون طرف پر کنی بهتره. اونجا نه، اون طرف‌تر. یه کم برو عقب. برو، برو، برو...» آن‌قدر مرا این طرف و آن‌ طرف کرد که با پشت افتادم داخل گودال آب انبار. نفسم بند آمد و کبود شدم. حسین در شکمم تکانی خورد و بند دلم پاره شد. وجیه‌الله وحشت‌زده آمد بالای گودال. از هوش رفتم و دیگر نفهمیدم چه شد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙