eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
17.2هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« ذُخر الحسین باب الحسین أَخ الحسین » • مدّاح: شب میلاد حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
💗کریم باوفــــــا 🌹آقا ابوالفضل(ع) 💗خداوند سخــــا 🌹آقا ابوالفضل(ع) 💗دلی دارم کـــه 🌹نذر مرقد تــو
می گویند زن‌های عرب دل‌شان که می‌گیرد، غصه که می‌افتد به جان‌شان، راه کج می‌کنند سوی حرم تو آقا..... می‌نشینند یک گوشه ،چادرشان را روی صورت‌شان می‌کشند هی می‌گویند یا عباس ادرکنی، ادرکنی بحق اخیک الحسین... اصلا حرمت معروف است به عقده‌گشایی و باز کردن سفره‌ی دل... می‌گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا... می‌گویند هر که می‌رود کربلا غم‌های دلش حواله می‌شود به سوی حرم شما.... عقده‌های دلش باز می‌شود در آن صحن، دل‌ش آرام می‌گیرد... یا عباس... کرب‌هایم را برایت آورده‌ام غصه‌هایم را آورده‌ام نه راهی به مشهد الرضا دارم نه به کربلا😢 مانده‌ام در این شهر پر التهاب😔 مانده‌ام در این خستگی😭😭😭 نذر کرده‌ام برای دل خسته‌ام، نذر کرده‌ام امشب بنشینم گوشه‌ای و برای دل خسته‌ام 133 بار بخوانم: "یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یا‌عباس‌ادرکنی خوش‌آمدی‌‌علمدار🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_16971156470662221888952.mp3
2.65M
🌱 با حضرت ابالفضل (علیه_سلام) ✍ ای صنما ای خدای همه با جنما اون که میمیره برا تو منما امیر طلاجوران 💞💞💞  
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
جهان در پی ظـهور و ما غافل!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت ۳۳ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت هفتم هروقت مینی‌بوس جلوی در خانه خاموش می‌کرد، دلم آشوب می‌شد
قسمت ۳۴ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت هشتم یک روز بعدازظهر مریم با یک جعبه شیرینی به دیدنم آمد و خبر باردار شدنش را به من داد. خوش‌حال شدم. چراغ خانه‌اش بالاخره روشن شد و به آرزویش رسید. یک ساعت مرا بغل کرده بود و گریه می‌کرد. کلی گفتیم و خندیدم. قرار گذاشتیم پسرانمان برادر هم باشند. مریم گفت حتما اسم پسرش را حسین می‌گذارد که مثل دوقلوها جفت باشند. مریم رفت و من مثل خانه‌خراب‌ها افتادم گوشه‌ای و زار زدم، که حالا من با این بچه‌ای که قرار بود مریم بزرگ کند چه کنم؟! شرایط زندگی برایمان خیلی سخت بود. با رجب تصمیم گرفتیم تا قبل از اینکه بچه‌ی در شکمم جان بگیرد سقطش کنیم. می‌رفتم بالای نردبان و می‌پریدم پایین. هر وسیله‌ی سنگینی را می‌دیدم بلند می‌کردم و چند متری راه می‌رفتم. کلی دارو و گیاه خطرناک خوردم. هر راهی که جلوی پایم می‌گذاشتند انجام می‌دادم که از دست این میهمان ناخوانده خلاص شوم. دلم به این کار رضا نبود؛ اما چاره‌ای نداشتم. وقتی خانه و زندگی‌ام را می‌دیدم، اخلاق تند شوهرم را می‌دیدم، کارم را توجیه می‌کردم؛ اما باز ته دلم آشوب بود. آن‌قدر به در و دیوار زدم برای سقط بچه که حالم بد شد و مرگ را به چشم دیدم. افتادم گوشه‌ی رختخواب. رنگ و رویم زرد شد. مادرم به دیدنم آمد. نمی‌دانم ماجرا را از کجا فهمیده بود؛ خیلی سرزنشم کرد. از دستم عصبانی بود. هرچه از بزرگی خدا و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) یادم رفته بود را دوباره به یادم آورد. به غلط کردن افتادم و دست به دامن امام رضا (علیه‌السلام) شدم. بچه‌ام را نذر او کردم. ترسیدم بلایی سرش آمده باشد. بعد از چند روز رفتم دکتر. خبر سلامتی حسین بی‌نوا را که شنیدم، نفس راحتی کشیدم و به خانه برگشتم. برایش لباس نوزادی دوختم و وسایل زایمانم را آماده کردم. به‌خاطر اشتباه بزرگی که نزدیک بود مرتکب شوم، مدام استغفار می‌کردم و شرمنده‌ی خدا بودم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت ۳۵ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت نهم بی‌بی خانم برای وجیه‌الله آستین بالا زد و دامادش کرد. جهیزیه عروس را آوردند در همان اتاق پشتی ما چیدند و همه برای عروسی رفتند شهرستان. من پا‌به‌ماه بودم و نمی‌توانستم مدت طولانی داخل ماشین بنشینم؛ همراه امیر و علی تهران ماندم. رجب بعد از یک هفته برگشت. شب رسید خانه. وقت زایمانم رسیده بود، رفت یکی از همسایه‌ها را خبر کرد و مرا رساندند بیمارستان. بچه‌ها تنها بودند، رجب ماند پیش آن‌ها. بعد از چند ساعت درد، نیمه‌های شب سه‌شنبه، پنجم اسفند سال 48 حسین به دنیا آمد. وقتی پرستار او را گذاشت در بغلم، تا چند دقیقه مثل دیوانه‌ها به چیزی که مقابلم بود نگاه می‌کردم. حسین کمی از کف دستم بزرگ‌تر بود! هیچ لباسی اندازه‌اش نمی‌شد. او را داخل تکه‌پارچه‌ای پیچیده بودند.
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
جهان در پی ظـهور و ما غافل!
غرب و یهود درگیر حقیقت جهان هستی... همه لحظه به لحظه در حال فعالیت علیه تحقق ظهور هستن شب و روز دارن مانع میزارن تا ظهور عقب بیوفته ما رو به نیاز به مادیات دنیا سرگرم و دنبال خودشون میکشونن تا حواس و خواستمون از خورشید و راه نجات پرت و دور بشه! گوشها به زمین قفل و زنجیر، چشمان غرق در تجملات و دنیا بینی، زبان در اوج دنیا گویی و ذکر دنیا زمزمه ‌گر... و به راحتی ما را دور ساختن از نور و در تاریکی نگه داشتن و با یک سراب فریب داده‌اند! داریم چه میکنیم؟ سرگرم چه شده‌ایم؟ به کجا داریم میریم؟ ما را با پوچی این زمانه و محتاج دنیا بودن به اوج ذلت دنیا پرستی کشانده‌اند! قلب ما میداند چه را میخواهد و گرایش دارد به سمت آن اما! اما ما با به سمت دنیا و پوچی و لجن رفتن روی این نور را گرفته‌ایم و خاک میخورد در وجودمان این نیاز... از امام خود غافل شده‌ایم آی شیعیان! به دنیا مشغول اسیر شده‌ایم! وقتشه تکان بخوریم و پیدا کنیم امام خود را... دنیا و زمانه در حال به سمت ظهـــــور رفتنن و ما سرگرم دنیا وقتی آقا ظهـــــور کرد خواهیم فهمید که در چه پوچی و خفقان و ضعف و نداری زندگی میکنیم...!