✌در آسـتانہے ظــهور✌
💰 همستر پولساز... و انسانهایی که سیستم آنها را به موشهای کنجکاو و جَوَنده تبدیل کرده.. موشهای ع
همستر بازی جدید ابلهان مجازی
بازگشت وهجوم به تلگرام با بازی جدید همستر
#پاولدوروف #مدیرتلگرام برای جذب مخاطبان از دست رفته خود به تلگرام این ترفند را ایجاد کرد.
شرکت های #گلدکوئست برای جذب مخاطب به صورت هرمی شکل افراد را به هم وصل میکردند وبا گذاشتن سرمایه خود دراین شرکت ها افراد خاصی را در ابتدا به سودی میرساندند، وقتی فرد خاص مورد توجه قرار میگرفت و به عنوان مثال پولدار میشد به همه او را نشان میدادند و میگفتند ببینیی فلانی پولدار شد همه را جذب میکردند دراین میان سود کمی هم به چندین نفر رده پایین داده میشد که مخاطب کم کار نشود
این مدل حالا به نوع وسبک جدید در #تلگرام توسط مدیر اجرا می شود این سود برای #مدیر_تلگرام هست نه برای افراد که جزء این بازی شده اند.
شاید مقدار ناچیزی واریزی داشته باشد که آنهم برای جلب اطمینان و اعتماد صورت خواهد گرفت ولی در اصل این سرمایه هنگفت به حساب #مدیرتلگرام خواهد رفت.
📢 توجه داشته باشید دراین چند روز چقدر مخاطبین رفته از #تلگرام به این شبکه اجتماعی برگشتند.
پاول دولف خوب میداند برای جذب مخاطب چه توری پهن کند.
📢 فارغ از این همه باید گفت آثار سوء این بازی بر افراد خانواده است زیرا:
برای جمع آوری سکه مجازی وقتی فرد از خواب بیدار می شود تا موقع خواب، زندگی روز مره خود را وقف جمع کردن سکه مجازی می کنند
🔴پدران در محل کار مشغول جمع آوری سکه مجازی از این بازی هستند که بارم کاری انها را پایین می آورد و به طبع به جامعه ضرر میرساند
🔴مادران به جای تربیت کردن فرزندان و.... مشغول ضربه زدن برای جمع آوری سکه مجازی
🔴فرزندان که این روزها فصل امتحانات را دارند به جای فرصت و وقت گذاشتن برای کار و درس تایم خودشان را برای جمع کردن سکه مجازی نموده اند
کمی فکر کنیم چطور میشود با انگشت زدن بر روی صفحه یک گوشی پول درآورد؟!
به قول قدیمی ها👇👇
#یک_شبه_ره_صدساله_رفتن کار نشد است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 هر کاری میتونی برای غدیر انجام بده
🌸 به آن مالی که گردد خرج «حیدر»
🌸 خدا برکت دهد چندین برابر
🌸 اگر کاری کنی بهر #غدیرش...
🌸 دعایت می کند «زهرای اطهر»
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
تصاویری از حجم خسارت وارده به کشتیهای آمریکایی در حملۀ موشکی یمنیها
برای اولینبار تصاویری از میزان خسارت واردشده به کشتی آمریکایی True Confidence و نفتکش Wind که هدف موشکی نیروهای مسلح یمن قرار گرفتند، منتشر شده است.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویری از انتقال خودروهای زرهی سنگین ارتش رژیم صهیونیستی به سمت مرز با لبنان
👤: منتظر نابودی اسرائیل باشید
جنگ پایانی نزدیک است🔥
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 #فوری / تایید صلاحیت شدگان ریاست جمهوری :
1- محمدباقر قالیباف
2- سعید جلیلی
3- مسعود پزشکیان
4- علیرضا زاکانی
5- امیرحسین قاضیزاده هاشمی
6- مصطفی پور محمدی
#انتخابات
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
قسمت بیستم: ارتباط وفای به عهد غدیر (عهد امام) با ظهورخواهی چه چیزی مصداق وفای به عهدی است که در غ
قسمت بیست و یکم:
در پایان سه تعریف کوتاه در معنا و مفهوم وفای به عهد غدیر ( عهد با امام) ارائه می شود تا دوستان کوتاه ترین تعاریف را در این باره در دست داشته باشند.
تعریع اول - وفای به عهد امام علیهالسلام تعیین مسیر قلب است قبل از انجام هر عملی؛ مثل وقتی که قبل از اینکه به تقاطعی برسیم تعیین مسیر میکنیم.
قلب وقتی متعهد به عهد غدیر باشد دغدغه ی برگشت حق حکومت به امام علیهالسلام را دارد؛ و مثل قطبنما و قبلهنمایی است که بر نشان دادن جهت تنظیم شده باشد؛ حالا که تنظیم شده هر کار بکند در جهت لزوم برگشت حق به امام علیهالسلام است.
تعریف دوم - دلایل روایی متعددی داریم که ثابت میکند شیعیان در تاخیر یا تعجیل ظهور مؤثر هستند. هر چند تلاشهایی را که تا حالا برای ظهور انجام داده ایم گاهی از سیاهی ظلمت غیبت کم کرده؛ ولی چون خداوند تداومی در این تلاشها ندیده یا در جهت صحیح ظهورخواهی نبوده، اذن ظهور را صادر نکرده است. معنای اللهم عجّل لولیّک الفرَج این است که خدایا یک فرج و گشایشی برای امام زمان علیهالسلام ایجاد کن. ما با گفتن این ذکر معمولاً ظهور حضرت را واسطه برآمدن امورات دنیا و آخرت خودمان قرار می دهیم؛ یعنی برای برآورده شدن نیازهای خودمان ظهور حضرت را از خدا می خواهیم. در حالی که درخواست فرَج و گشایش برای امام زمان ارواحنافداه این است که خودمان را در نظر نگیریم و رفع سختیهایی را برای حضرت از خدا بخواهیم که بعد از طرد شدن ایشان از جایگاه حاکمیت بر دنیا ایشان را احاطه کرده است ( در دعای ندبه گوشه ای از بلایائی را فرموده اند که بخاطر طرد شدن از جایگاه غدیر دامنگیر امام زمان علیه السلام شده است؛ از جمله : عزیزُُ علَّیَ اَن تُحیطَ بِکَ دُونِیَ البَلوی= برمن سخت است ببینم شما به مشکلاتی دچار شده اید که من از آن فارغم)
بی توجهی به امام علیهالسلام و خواستهها و راهکارهای صحیحی که برای زندگی ما ارائه دادند موجب ایجاد عوامل دهگانهای شده که باعث تضعیف نیروی شیعیان شده است:
1. عدم اطلاع از جایگاه علائم حتمی
2. عدم تشخیص نحوه دعا برای فرَج
3. غفلت از ارتباط روحی با امام زمان علیهالسلام
4. غفلت از امکان یاوری برای همه شیعیان
5. برداشت نادرست از اذن الهی در ظهور
6. قرار دادن عناوین اختصاصی معصومین علیهمالسلام برای دیگران
7. هجوم عقاید صوفیه
8. بی حسی در مقابل گناه
9. دور دانستن ظهور
10. عدم اطلاع از مزایای ظهور
این عوامل در واقع جزو موانع ظهور هم شدند و ملاک و معیارها را در فکر و اعتقاد شیعیان آنچنان جابجا کرده اند که تشخیص نوع صحیح ظهورخواهی برای عموم شیعیان مشکل شده و اضافهتر شدن وزن دوران غیبت و تاخیر ظهور را در پی داشته است. حق حاکمیت امام علیهالسلام بر دنیا که در غدیر برای ائمه علیهمالسلام تعیین شد با همه وزین بودنش در گرو ظهور حضرت است و تعجیل در ظهور هم متوقف بر وفای به عهد امام علیهالسلام است که امام زمان علیهالسلام در نامه به شیخ مفید آن را از شیعیان این چنین خواستند:
و لو انّ اشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تاخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا....
تعریف سوم - چنانچه با معیارهای غدیر و خطبه غدیر به دنیا بنگریم متوجه بیوفایی به عهد امام علیهالسلام میشویم که از قرنها قبل رو به گسترش بوده و به همه جای زمین و همه چیز مردم سرایت کرده است. اصلاً بیوفایی به عهد امام علیهالسلام را باید به کویر تفتیدهای تشبیه کرد که علفهای هرزی تولید میکند که هر یک به نوعی مانع ظهورند.
1. برداشت نادرست از اذن الهی در ظهور
2. قائل شدن عناوین و معیارهای مربوط به معصومین علیهمالسلام برای علماء و فقها و مراجع، یا غلو درباره امام علیهالسلام
3. نفوذ عقاید صوفیه و فلاسفه در اصول اعتقادی شیعیان
4. عدم حساسیت در مقابل گناه و معصیت خداوند
5. دور دانستن ظهور
6. عدم اطلاع از مزایای ظهور
7. عدم اطلاع از علائم حتمی
8. عدم تشخیص نحوه دعا برای فرَج
9. غفلت از ارتباط روحی با امام عصر ارواحنافداه
10. غفلت از امکان یاوری امام زمان علیهالسلام برای همه شیعیان
محصولات نحس بیوفایی به عهد امام علیهالسلام هستند، که موجب فروکش کردن آب حیات، یعنی ظهور امام عصر ارواحنافداه و ادامه غیبت حضرت شدهاند.
بله، کویر بیوفایی به عهد امام علیهالسلام جز علفهای هرزی که مانع ظهورند، تولید نمیکند.
ادامه دارد
قسمت بیست و دوم
لزوم انجام هریک از مصادیق وفای به عهد امام فقط بخاطر امتثال امر پیامبر
-- در اینکه پیامبر در غدیر برای قرار گرفتن هریک از ائمه در جایگاه حکومت بر دنیا از همه؛ تا قیامت بیعت گرفتند "شک نداریم".
-- در اینکه اگر به این عهد و پیمان عمل می شد قتل و شهادتی برای ائمه و غیبتی برای امام زمان پیش نمی آمد "شک نداریم".
-- در اینکه تحقق ظهور عملی شدن همانست که در غدیر اعلام شد ولی با بی وفائی مسلمانان به عهد غدیر و بعد هم سوءاستفاده ی اهل سقیفه از موقعیت پیش آمده؛ متوقف گردید "شک نداریم".
-- در اینکه باید خواستار برگشت امام به جایگاهی شویم که در غدیر تعیین شد "شک نداریم".
پس هرکاری که بعنوان مصادیق وفای به عهد امام نام بردیم را فقط بخاطر تحقق آنچه "شک نداریم" باید انجام دهیم : دعا - استغاثه - زیارت؛ اعمال مستحبی و نذر و دادن صدقات و......
نتیجه گیری :
-- پیغمبراکرم؛ صلی الله علیه و آله در خطبه ی غدیر تمام تلاش شان را برای اینکه مسلمانان بعد از ایشان برگرد ائمه جمع شده و آنها را حاکم برخودقرار دهند انجام دادند.
-- ائمه اطهار (پس از بی وفائی مسلمانان و سوءاستفاده ی اهل سقیفه و دیگر خلفا از موقعیت پیش آمده) در روایات متعدد خواستار تلاش جمعی شیعیان در جهت اجرای عهد بر زمین مانده ی غدیر برای برگشت به جایگاهی که در غدیر برایشان تعیین شده بود شدند
-- امام زمان علیه السلام در توقیع دوّم به شیخ مفید "اجتماع قلوب در وفای به عهد غدیر" را برای تحقق ظهور از عموم شیعیان خواستند.
-- معصومین علیهم السلام به پیشنهاداتی که برای رهائی از موقعیت پیش آمده به آنها می شد (بعد از بی وفائی به عهد غدیر ؛ غصب خلافت و مشکلاتی که دامنگیر شیعیان شد) ولی فاقد آنچه "شک نداریم" بود بی اعتنا بوده اند.(خیلی مهم)
ادامه دارد
مخبر با خانوادۀ شهید رئیسی دیدار کرد
🔹سرپرست ریاستجمهوری: شوق خدمت به مردم برجستهترین خصوصیت شخصیتی رئیسجمهور شهید بود.
🔹حضور حماسی و معنادار مردم در تشییع پیکر شهید رئیسی سطح محبوبیت او را در میان آحاد مردم به تصویر کشید و نشان داد که در نزد مردم هیچ عمل صالحی بالاتر از خدمت و تبعیت از رهبر انقلاب نیست.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا دانشگاه هاروارد است. شعار دانشجویان:
Let them walk.
اجازه بدید راه بروند.
در مراسم فارغالتحصیلی رسم است دانشجویان به سمت رئیس دانشگاه حرکت میکنند (راه میروند) و مدرک خود را میگیرند. در مراسم امسال دانشجویان اخراج شده حامی فلسطین اجازه فارغالتحصیل شدن نداشتند.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔘دختر آمریکایی که زیر بلدوزر نظامیان اسرائیلی جان داد
🔹سال ٢٠٠٣ زمانی که ۲۳ ساله بود زندگی اش را در واشنگتن آمریکا ترک کرد و برای جلوگیری از تخریب منازل فلسطینیان به نوار غزه رفت. او تحمل این همه ظلم به مردم فلسطین را نداشت.
🔹کمتر از دو ماه بعد ریچل کوری سر راه بولدوزر ارتش رژیم صهیونیستی ایستاد تا از تخریب خانه های مظلومان دفاع کند، اما بولدوزر اسرائیلی با عبور از روی ریچل دندهی های او را خُرد کرد و ریههایش را سوراخ کرد.
🔹اما گویی این کافی نبود، راننده بدون آنکه تیغه بولدوزر را بالا ببرد، عقب رفت و برای بار دوم از روی بدن ریچل رد شد! شاید این صهیونیست، تصور میکرد مرگ یعنی از بین رفتن ریچل کوری، اما شهادت او تازه آغاز یک حماسه بود.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خداوند متعال به (حضرت) موسی (عليه السلام) فرمود:
✍ برگزیدمت چون متواضعتر از تو نیافتم؛
نماز که میخوانی، گونههایت را بر زمین میگذاری.
ای موسی!
دستت را بر محل سجدهات بگذار و بر چهره و اعضای بدنت بکش.
📚 امام صادق علیهالسلام
🤲اللّهُمَّاحْفِظْقٰائِدَنَا الْاِمٰامَآلْخٰامنهای
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🔴اگر یمن نبود این روزها به چه چیزی دل خوش بودیم؟ همیشه در دوره غیبت و محنت نشانه های ایمان مردان عصر ظهور، انسان را از قعر ناامیدی نجات می دهد. میدانی؟
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاهین نجفی اعلان خطر کرد!
شاهین نجفی:
🔸باید ترسید از اینکه جوانان آمریکا و اروپا هماهنگ با [آیتالله] خامنهای و در راستای نامه ایشان، خیابانها را در حمایت از فلسطین پر کردهاند؛ من اعلان خطر میکنم!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🇮🇷🏴☠نتانیاهو: با تداوم محور ایران و بازوهایش آیندهای نخواهیم داشت./فارس
نابودی اسراییل حسب وعده صادق
🇾🇪رسانه های رسمی یمن: فردا دوشنبه یک دستاورد بزرگ و بی سابقه امنیتی راهبردی اعلام خواهد شد.
/اخبار جبهه مقاومت
✌در آسـتانہے ظــهور✌
تازه سه ماهم شده بود. مهراب قرار بود امروز مأموریتش تموم بشه. ناهار آبگوشت درست کردم و رفتم آمینو بر
🌸🌸🌸🌸🌸
🍁جدال عشق و نَفس🍁
پارت68
همش با خودم تکرار میکردم اون صحنه ایه که مهراب نوزاد تو بغلش بود خواب باشه.
رفتم تو اتاق آمین و با دیدن نوزاد توی تخت آمین شروع کردم گریه کردن.
همونجا سر خوردم رو زمین و بیصدا اشک میریختم.
با صدای گریه ی نوزاد از جام بلند شدم.
با دیدن لبای خشکش واسه یه لحظه دلم واسش سوخت و خیلی آروم بغلش کرد.
حالم دست خودم نبود.
یه حسی اجازه نمیداد همونجا رهاش کنم.
با احتیاط گذاشتمش رو پام و بهش شیر دادم.
جوری شیر میخورد که حدس زدم بعد از تولدش اولین باره شیر میخوره.
صدای مهراب اومد که داشت صدام میزد و وقتی رسید دم در اتاق حرفش قطع شد
نه نگاهش کردم و نه باهاش حرف زدم.
بعد از اینکه بچه سیر شد بغلش کردم گذاشتمش تو تخت آمین و خواستم از اتاق برم بیرون که مهراب جلومو گرفت.
--مائده....
با جیغ حرفشو قطع کردم
--اسم منو نیار!
هولش دادم عقب و رفتم آمینو بغل کردم بردم تو اتاق.
لباساشو عوض کردم و اسباب بازیاشو ریختم دورش.
چمدونمو برداشتم گذاشتم رو تخت و داشتم لباسامو توش جا میدادم که مهراب اومد تو اتاق.
--داری چیکار میکنی؟
جوابشو ندادم و به کارم ادامه دادم.
اومد دستمو گرفت
--نمیشنوی چی میگم؟
خواستم به کارم ادامه بدم که شونه هامو گرفت چسبوندم به کمد
--چرا باهام حرف نمیزنی؟
پوزخند زدم
--نکنه توقع داری بهت بگم دستت درد نکنه آقا مهراب! دستمریزاد خیلی مردی!
اشکام شروع کرد باریدن و ادامه دادم
--ممنون که بهم خیانت کردی و الان ثمره ی خیانتتو آوردی جلو چشمام!
حرفم قطع شد و سرمو انداختم پایین شروع کردم هق هق گریه کردن.
مهراب خواست بغلم کنه که پسش زدم و جیغ زدم
--اون دستای کثیفتو به من نزن!
با فریادش رسماً لال شدم.
--دو دقیقه زبون به دهن بگیر تا منم زرررر بزنم!
نشست رو تخت و سرشو گرفت بین دستاش.
--ارواح خاک میلاد اونجوری که تو فکر میکنی نیست!
اگه قول بدی به حرفام گوش بدی از اول تا آخرشو واست تعریف میکنم.
بیصدا نشستم رو تخت.
مهراب اول عمیق بهم خیره شد و بعد با صدای آرومی گفت
--یک سال پیش تو همین واحد روبه رویی خونمون یه خانم مطلقه زندگی میکرد.
یه خانم حدوداً بیست ساله بود.
به روز وقتی از سرکار برگشتم دیدم صاحب خونش اومده بود دم در خونش و هرچی ازدهنش دراومد بهش میگفت.
فهمیدم کرایه خونش عقب افتاده.
همون روز کرایه خونشو پرداخت کردم و نمیدونم اون لحظه چه فکری کردم که ازش درخواست کردم صیغش کنم.
به این جای حرفش که رسید برگشت سمت من و مظلوم نگاهم کرد.
قصد من از درخواستی که ازش داشتم فقط کمک بهش بود همین.
خلاصه دختره قبول کرد و به مدت پنج ماه محرم شدیم.
ولی به جون خودت قسم که واسم عزیز ترینی من فقط دوبار رفتم پیشش موندم.
ولی خب چند هفته بعد بهم گفت بارداره.
با اینکه اصلاً از اون موضوع احساس رضایت نداشتم، ولی از طرفی به اون بچه فکر کردم و به خودم گفتم اون بی گناهه.
قبول کردم تو مدت بارداریش هرکاری نیاز داشت واسش انجام بدم و همینطورم شد.
زمان محرمیتمون که تموم شد فقط تلفنی باهاش درارتباط بودم اونم فقط واسه خاطر بچه.
امروز وقتی بهم زنگ زدن گفتن حالش بد شده رفتم بیمارستان و وقتی رسیدم خیلی دیر شده بود.
چون حین زایمان حالش بد شده بود و دکترا فقط تونستن جون بچه رو نجات بدن.
باورم نمیشد مهراب با وجود من یکی دیگه رو داشته باشه.
با صدای گریه ی آمین رفتم تو اتاقش بغلش کردم تا آروم شد.
برگشتم تو اتاق خودمون و دیدم مهراب قرآنو برداشته.
تلخند زد
--منم جای تو باشم حرفامو باور نمیکنم.
دستشو گذاشت رو قرآن
--پس میخوام به این قرآن قسم بخورم هرچیزی که گفتم حقیقت داشته.
بعد از اینکه دستشو از رو قرآن برداشت شروع کرد گریه کردن.
--بخدا نمیخواستم انقدر اذیتت کنم!
ولی خب اون بچه گناهی نداشت مگه نه؟
اینکه بخوام ولش کنم به امون خدا نامردیه مگه نه؟
آمین با دیدن گریه ی مهراب دوباره شروع کرد گریه کردن و دستاشو به سمتش دراز کرد.
مهراب میون گریه خندید و آمینو بغل کرد.
تحملم تموم شد و نشستم کنار مهراب دستامو دورش حلقه کردم.
مهراب خندید
--چه فیلم هندی شدا!
خندیدم و سرمو از رو شونش برداشتم.
مهراب دراز کشید رو تخت و شروع کرد با آمین حرف زدن.
بلند شدم برم سمت آشپزخونه ولی سرراه نگاهم خیره موند به اتاق آمین.
بدون اختیار رفتم تو اتاق بالاسر تخت نوزادی که مال من نبود.
دستشو گرفتم لمس کردم و یاد روزایی افتادم که میون اون همه سختی آمینو به دنیا آوردم و اگه مهراب نبود شاید آمینو از دست میدادم.
باورش واسه خودمم سخت بود که به این زودی تونستم حرفای مهرابو باور کنم.
همون موقع نوزاد از خواب بیدار شد و از حالتش حدس زدم پوشکشو خیس کرده.
بغلش کردم با احتیاط پوشکشو عوض کرد و وقتی فهمیدم دختره خیلی خوشحال شدم.
از اون لحظه یه احساس مسئولیت بهم دست داده بود.......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 جدال عشق و نَفس🍁
پارت 69
لباساشو عوض کردم و بهش شیر دادم دوباره خوابوندمش.
مهراب اومد تو اتاق و لبخند زد
--مائده!
برگشتم سمتش
تو یه حرکت بغلم کرد و آروم دم گوشم گفت
--مرسی که هستی!
از بغلش دراومدم و لبخند زدم.
--واسه بچه اسم نزاشتی؟
سرشو انداخت پایین
--نه خب راستش گفتم باهم دیگه بزاریم.
با مکث طولانی گفتم
--مادرش قبل از مرگش اسمی....
دستشو گذاشت رو لبم
--دوسدارم تو مادرش باشی!
بدون توجه به حرفش گفتم
--اسمی مورد نظر مادرش نبود؟
کلافه گفت
--نمیدونم.
با اسمی که به ذهنم اومد بشکن زدم
--آیه!
لبخند زد
--اسم قشنگیه.
چشمک زدم
--پس بریم وسایل آیه خانمو بخریم.
--با این وضع تو؟
خندیدم
--وضع من چشه؟بعدشم هنوز که نی نی مون وزنی نداره.
رفتم لباسای آمینو عوض کردم و داشتم لباسای خودمو میپوشیدم که مهراب اومد تو اتاق
--مائده....
--جونم؟
--چیزه...
--چی شده بگو؟
--به آیه چی بپوشونیم؟
خندیدم
--واسه این انقدر مِن و مِن کردی؟
لبخند زدم
--از نوزادی آمین لباس نو دارم فعلا بهش میپوشونم تا لباسای خودشو بخریم.
بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم از تو کمد آمین یکی از لباسای اسپورتشو برداشتم و پوشوندم به آیه.
آیه رو من بغل کردم و آمینم مهراب.
بچم به قدری واسه آیه ذوق داشت که هی برمیگشت نگاش میکرد و میخندید.
رفتیم واسه آیه لباس و پوشک و شیشه شیر و... خریدیم و تو راه برگشت مهراب رفت واسش شناسنامه گرفت.....
وقتی برگشتیم بچه هارو دادم دست مهراب و واسه شام دست به کار شدم.
بعد از شام بچه هارو حموم کردم.
داشتم ظرفارو میشستم که صدای گریه ی آیه بلند شد.
بغلش کردم بهش شیر دادم ولی باز گریه میکرد.
به قدری نگران شده بودم و استرس داشتم که وقتی مهراب از حموم اومد با حوله اومد تو اتاق.
--چته مائده؟
--مهراب آیه!
اومد ازم گرفتش ولی نتونست آرومش کنه.
--فکر کنم دلش درد میکنه.
بهش قطره داد تا آروم شد و خوابید.
لبخند زد و به آمین اشاره کرد
--واسه ایشون میون جنگ و بدبختی انقدر نگران نبودی!
--چیکار کنم مهراب دست خودم نیست همش حس میکنم آیه دستم امانته......
واسه خواب مهراب آمینو خوابوند پیش خودش و منم آیه رو خوابوندم وسط خودم و مهراب.
هرکاری کردم خوابم نبرد و تصمیم گرفتم مهرابو از خواب بیدار کنم.
--مهراب؟
--جون دلم؟
خندیدم
--توام بیداری؟
برگشت سمت منو و دستمو گرفت
--بدون تو خوابم نمیبره!
خندیدم و به شکمم اشاره کردم
--یکیم تو راهه.
خندید و دستمو بوسید.
خندیدم
--مهراب چرت نگو.
--جدی میگم بچه ها که خوابن.
--اگه بیدارشن چی؟
--نترس بیدار نمیشن.
از رو تخت بلند شدم و همین که خواستیم از اتاق بریم بیرون آیه از خواب بیدار شد و شروع کرد گریه کردن.
سریع برگشتم بغلش کردم تا آروم شه ولی از شانس من و مهراب آمینم با صدای گریه ی آیه خواب زده شد و مهراب بغلش کرد.
خلاصه تا صبح بچها بیدار بودن و نق میزدن.
نمیدونم ساعت چند بود که از خواب بیدار شدم و دیدم مهراب همینجور که آمین تو بغلشه سرشو گذاشته رو شونه ی منو خوابش برده.
با دیدن آیه تو بغلم لبخند زدم و به تک تک اجزای صورتش خیره شدم.
میشه گفت کاملاً شبیه مهراب بود با این تفاوت که لباش غنچه ای بود.
تازه فهمیدم چشماشو باز کرده و زل زده به من!
لبخند زدم و با ذوق بغلش کردم
نمیدونم چرا ولی اون لحظه آروم دم گوشش گفتم
--سلام مامانی! به خونمون خوش اومدی دختر گلم!
حالت چهرش جوری بود که انگار داشت با دقت به حرفام گوش میداد.
حس خوبی بهش داشتم و دلم میخواست تو بغلم فشارش بدم.
با صدای مهراب برگشتم سمتش
--چی دارید پچ پچ میکنید؟
همین که آیه رو دادم دست مهراب پقی زد زیر گریه.
خندید
--بگیر بابا نخواستیم این نازنازیو.
آمینو بغل کرد ببره پوشکشو عوض کنه.
-- آمینو عشقه.
خندیدم و بلند شدم صبححونه آماده کردم.
مهراب از تو اتاق صدام زد
--مائده بیا صحنه رو نگا.
رفتم تو اتاق دیدم آیه از خواب بیدار شده و آمین نشسته بالاسرش داره به زبان خودش باهاش حرف میزنه و آیه با دقت گوش میداد.
مهراب خندید
--داره بهش میگه امشبم بیا گریه کنیم تا نزاریم مامان بابا بخوابن.
خندیدم و آمینو محکم بوسیدم.
--قربونت برم مامان چی میگی شما؟
بعد از صبححونه مهراب رفت مأموریت و من موندم با دوتا بچه.
واسه آمین سوپ درست کردم و داشتم بهش غذا میدادم که آیه از خواب بیدار شد.
رفتم بغلش کردم و آمین تا دید زد زیر گریه و دستاشو باز کرد.
نشستم کنارش بغلش کردم و داشتم به آیه شیر میدادم که آمین با ذوق شروع کرد شیر خوردن.
دلم به حال بچه ی تو شکمم سوخت.
بمیرم تا میاد ویتامین برسه بهش این دوتا کلکشو میکنن.......
ماه پنجمم پر شده بود و رفته بودم سونوگرافی واسه تعیین جنسیت.
حس ششم میگفت بچم دختره.......