eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
17.2هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا دانشگاه هاروارد است. شعار دانشجویان: Let them walk. اجازه بدید راه بروند. در مراسم فارغ‌التحصیلی رسم است دانشجویان به سمت رئیس دانشگاه حرکت می‌کنند (راه می‌روند) و مدرک خود را می‌گیرند. در مراسم امسال دانشجویان اخراج شده حامی فلسطین اجازه فارغ‌التحصیل شدن نداشتند. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔘دختر آمریکایی که زیر بلدوزر نظامیان اسرائیلی جان داد 🔹سال ٢٠٠٣ زمانی که ۲۳ ساله بود زندگی‌ اش را در واشنگتن آمریکا ترک کرد و برای جلوگیری از تخریب منازل فلسطینیان به نوار غزه رفت. او تحمل این همه ظلم به مردم فلسطین را نداشت. 🔹کمتر از دو ماه بعد ریچل کوری سر راه بولدوزر ارتش رژیم صهیونیستی ایستاد تا از تخریب خانه‌ های مظلومان دفاع کند، اما بولدوزر اسرائیلی با عبور از روی ریچل دنده‌ی های او را خُرد کرد و ریه‌هایش را سوراخ کرد. 🔹اما گویی این کافی نبود، راننده بدون آن‌که تیغه بولدوزر را بالا ببرد، عقب رفت و برای بار دوم از روی بدن ریچل رد شد! شاید این صهیونیست، تصور می‌کرد مرگ یعنی از بین رفتن ریچل کوری، اما شهادت او تازه آغاز یک حماسه بود. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خداوند متعال به (حضرت) موسی (عليه السلام) فرمود: ✍ ‏برگزیدمت چون متواضع‌تر از تو نیافتم؛ ‏نماز که می‌خوانی، گونه‌هایت را بر زمین می‌گذاری. ‏ای موسی! ‏دستت را بر محل سجده‌ات بگذار و بر چهره و اعضای بدنت بکش. 📚 امام صادق علیه‌السلام 🤲اللّهُمَّ‌احْفِظْ‌قٰائِدَنَا الْاِمٰامَ‌آلْخٰامنه‌ای ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🔴اگر یمن نبود این روزها به چه چیزی دل خوش بودیم؟ همیشه در دوره غیبت و محنت نشانه های ایمان مردان عصر ظهور، انسان را از قعر ناامیدی نجات می دهد. می‌دانی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاهین نجفی اعلان خطر کرد! شاهین نجفی: 🔸باید ترسید از اینکه جوانان آمریکا و اروپا هماهنگ با [آیت‌الله] خامنه‌ای و در راستای نامه ایشان، خیابان‌ها را در حمایت از فلسطین پر کرده‌اند؛ من اعلان خطر می‌کنم! ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🇮🇷🏴‍☠نتانیاهو: با تداوم محور ایران و بازوهایش آینده‌ای نخواهیم داشت./فارس نابودی اسراییل حسب وعده صادق
🇾🇪رسانه های رسمی یمن: فردا دوشنبه یک دستاورد بزرگ و بی سابقه امنیتی راهبردی اعلام خواهد شد. /اخبار جبهه مقاومت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
تازه سه ماهم شده بود. مهراب قرار بود امروز مأموریتش تموم بشه. ناهار آبگوشت درست کردم و رفتم آمینو بر
🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت68 همش با خودم تکرار میکردم اون صحنه ایه که مهراب نوزاد تو بغلش بود خواب باشه. رفتم تو اتاق آمین و با دیدن نوزاد توی تخت آمین شروع کردم گریه کردن. همونجا سر خوردم رو زمین و بیصدا اشک میریختم. با صدای گریه ی نوزاد از جام بلند شدم. با دیدن لبای خشکش واسه یه لحظه دلم واسش سوخت و خیلی آروم بغلش کرد. حالم دست خودم نبود. یه حسی اجازه نمی‌داد همونجا رهاش کنم. با احتیاط گذاشتمش رو پام و بهش شیر دادم. جوری شیر میخورد که حدس زدم بعد از تولدش اولین باره شیر میخوره. صدای مهراب اومد که داشت صدام میزد و وقتی رسید دم در اتاق حرفش قطع شد نه نگاهش کردم و نه باهاش حرف زدم. بعد از اینکه بچه سیر شد بغلش کردم گذاشتمش تو تخت آمین و خواستم از اتاق برم بیرون که مهراب جلومو گرفت. --مائده.... با جیغ حرفشو قطع کردم --اسم منو نیار! هولش دادم عقب و رفتم آمینو بغل کردم بردم تو اتاق. لباساشو عوض کردم و اسباب بازیاشو ریختم دورش. چمدونمو برداشتم گذاشتم رو تخت و داشتم لباسامو توش جا میدادم که مهراب اومد تو اتاق. --داری چیکار میکنی؟ جوابشو ندادم و به کارم ادامه دادم. اومد دستمو گرفت --نمیشنوی چی میگم؟ خواستم به کارم ادامه بدم که شونه هامو گرفت چسبوندم به کمد --چرا باهام حرف نمیزنی؟ پوزخند زدم --نکنه توقع داری بهت بگم دستت درد نکنه آقا مهراب! دستمریزاد خیلی مردی! اشکام شروع کرد باریدن و ادامه دادم --ممنون که بهم خیانت کردی و الان ثمره ی خیانتتو آوردی جلو چشمام! حرفم قطع شد و سرمو انداختم پایین شروع کردم هق هق گریه کردن. مهراب خواست بغلم کنه که پسش زدم و جیغ زدم --اون دستای کثیفتو به من نزن! با فریادش رسماً لال شدم. --دو دقیقه زبون به دهن بگیر تا منم زرررر بزنم! نشست رو تخت و سرشو گرفت بین دستاش. --ارواح خاک میلاد اونجوری که تو فکر میکنی نیست! اگه قول بدی به حرفام گوش بدی از اول تا آخرشو واست تعریف میکنم. بیصدا نشستم رو تخت. مهراب اول عمیق بهم خیره شد و بعد با صدای آرومی گفت --یک سال پیش تو همین واحد روبه رویی خونمون یه خانم مطلقه زندگی میکرد. یه خانم حدوداً بیست ساله بود. به روز وقتی از سرکار برگشتم دیدم صاحب خونش اومده بود دم در خونش و هرچی ازدهنش دراومد بهش میگفت. فهمیدم کرایه خونش عقب‌ افتاده. همون روز کرایه خونشو پرداخت کردم و نمیدونم اون لحظه چه فکری کردم که ازش درخواست کردم صیغش کنم. به این جای حرفش که رسید برگشت سمت من و مظلوم نگاهم کرد. قصد من از درخواستی که ازش داشتم فقط کمک بهش بود همین. خلاصه دختره قبول کرد و به مدت پنج ماه محرم شدیم. ولی به جون خودت قسم که واسم عزیز ترینی من فقط دوبار رفتم پیشش موندم. ولی خب چند هفته بعد بهم گفت بارداره. با اینکه اصلاً از اون موضوع احساس رضایت نداشتم، ولی از طرفی به اون بچه فکر کردم و به خودم گفتم اون بی گناهه. قبول کردم تو مدت بارداریش هرکاری نیاز داشت واسش انجام بدم و همینطورم شد. زمان محرمیتمون که تموم شد فقط تلفنی باهاش درارتباط بودم اونم فقط واسه خاطر بچه. امروز وقتی بهم زنگ زدن گفتن حالش بد شده رفتم بیمارستان و وقتی رسیدم خیلی دیر شده بود. چون حین زایمان حالش بد شده بود و دکترا فقط تونستن جون بچه رو نجات بدن. باورم نمیشد مهراب با وجود من یکی دیگه رو داشته باشه. با صدای گریه ی آمین رفتم تو اتاقش بغلش کردم تا آروم شد. برگشتم تو اتاق خودمون و دیدم مهراب قرآنو برداشته. تلخند زد --منم جای تو باشم حرفامو باور نمیکنم. دستشو گذاشت رو قرآن --پس میخوام به این قرآن قسم بخورم هرچیزی که گفتم حقیقت داشته. بعد از اینکه دستشو از رو قرآن برداشت شروع کرد گریه کردن. --بخدا نمی‌خواستم انقدر اذیتت کنم! ولی خب اون بچه گناهی نداشت مگه نه؟ اینکه بخوام ولش کنم به امون خدا نامردیه مگه نه؟ آمین با دیدن گریه ی مهراب دوباره شروع کرد گریه کردن و دستاشو به سمتش دراز کرد. مهراب میون گریه خندید و آمینو بغل کرد‌. تحملم تموم شد و نشستم کنار مهراب دستامو دورش حلقه کردم. مهراب خندید --چه فیلم هندی شدا! خندیدم و سرمو از رو شونش برداشتم. مهراب دراز کشید رو تخت و شروع کرد با آمین حرف زدن. بلند شدم برم سمت آشپزخونه ولی سرراه نگاهم خیره موند به اتاق آمین. بدون اختیار رفتم تو اتاق بالاسر تخت نوزادی که مال من نبود. دستشو گرفتم لمس کردم و یاد روزایی افتادم که میون اون همه سختی آمینو به دنیا آوردم و اگه مهراب نبود شاید آمینو از دست میدادم. باورش واسه خودمم سخت بود که به این زودی تونستم حرفای مهرابو باور کنم. همون موقع نوزاد از خواب بیدار شد و از حالتش حدس زدم پوشکشو خیس کرده. بغلش کردم با احتیاط پوشکشو عوض کرد و وقتی فهمیدم دختره خیلی خوشحال شدم. از اون لحظه یه احساس مسئولیت بهم دست داده بود.......