eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
19.8هزار ویدیو
77 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز، عجب روزی بود!🍃 همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود😴مادر در آشپزخانه مشغول پخت‌وپز و من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث می‌کردیم که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه‌ای از قرآن؛ به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به‌وضوح می‌آید.🌹 صدایت آشنا و پر‌رنج بود💔؛ پدرم بی‌درنگ از خواب پرید، مادرم با کفگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز😮 و چشمانی متعجب، آسمان را نگاه می‌کردند.😯 و تو خود را معرفی کردی: «ای اهل عالم! من و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»🌹🍃 باورمان نمی‌شد.‌ آنجا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه» 🌸🌸🌸 بعد با طنین محمدی‌ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شمارا یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می‌طلبم.»🍂 وصف‌نشدنی ا‌ست. در پوست خود نمی‌گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. سر مادرم روی زانویش بود و های‌های گریه می‌کرد 😭😭😭و من و برادرم به خیابان دویدیم! خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود؛ مردم مثل مورچه‌هایی که خانه‌هایشان اسیر سیلاب شده بیرون می‌ریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گره روسری‌اش را میان کوچه محکم می‌کرد، عده‌ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش به خاطر عجله شکسته بود😓 گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو❤️ کفش‌های پدرش را باعجله پوشیده بود و می‌افتاد! مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می‌گفتند☺️☺️. قنادی شیرینی رایگان پخش می‌کرد و جلوی گل‌فروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل💐💐. ماشین‌ها بوق‌زنان و بانوان کِل‌کشان و گلاب‌پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند☺️👌. جوانانی که دست می‌افشاندند و با شور می‌خواندند: «صلّ علی‌محمد/ حضرت مهدی آمد😍❤️» خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن‌سوی خیابان دوخته‌شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت👌❤️، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم‌زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد😍، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات می‌فرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله دیده و خیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند....💔 اللهم عجل لولیک الفرج💐