eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
بگرد نگاه کن قسمت 64 می‌گفت اونجا هیچ وقت برام عادی نشد هر دفعه می‌رفتم اونجا تا چند ماه کمبودی تو زندگیم احساس نمی‌کردم. نادیا آه سوزناکی کشید. –پس یعنی بی کسی خیلی باید سخت تر از حتی مریضی باشه. –اهوم. البته شایدم چون دوستم بی‌کسی رو بهتر درک می‌کرد. –اونوقت اگه بلایی سر مادرش میومد چی؟ چشم‌هایم را باز و بسته کردم. –خودشم همیشه از این اتفاق می‌ترسید. –الان کجاست؟ ازش خبر داری؟ –نه، من که وارد دانشگاه شدم اونقدر درگیر درس و دانشگاه شدم که نا‌خواسته از هم دور افتادیم. دیگه ندیدمش. به خانه‌ی امیر زاده نزدیک شدیم. ماشین وارد کوچه‌شان شد و سرعتش را کم کرد تا بتواند پلاکها را بخواند. قلب من که تا آن وقت آرام کنج قفسه‌ی سینه‌ام نشسته بود ناگهان چنان دیوانه وار سرش را به دیوار سینه‌ام می‌کوبید که احساس کردم کسی مرا به باد مشت گرفته. این ضربات آنقدر پر قدرت بودند که با هر ضربه انگار ضعیف‌تر می‌شدم و دیگر راحت نمی‌توانستم نفس بکشم. به انتهای کوچه که رسیدیم راننده جلوی یک ساختمان سه طبقه توقف کرد. –رسیدیم خانم اینجاست. نادیا پرسید. –حالا چطوری کپسول رو ببریم. راننده گفت: –من براتون تا جلوی در میارم. تشکر کردیم و پیاده شدیم. راننده کپسول را جلوی در گذاشت و رفت. نادیا نگاهی به ساختمان انداخت. –حالا طبقه‌ی چندم هستن؟ نفس عمیقی کشیدم تا بتوانم به خودم مسلط باشم. –ما که داخل نمیریم نادی جان. تلفن میکنم یکی میاد میبره. مشغول گرفتن شماره‌ی امیرزاده شدم. نادیا هم تبلتش را از کیفش درآورد و به درختی که انجا بود تکیه داد و مشغولش شد. با اولین بوق امیرزاده گوشی را جواب داد. صدایش آنچنان خش داشت و بیجان بود که نگران شدم. –سلام خانم حصیری، کجایید؟ –سلام. من جلوی در خونتون هستم. کپسول رو آوردم. کسی هست بیاد تحویل بگیره؟ –چقدر افتادید تو زحمت، شرمنده کردید، حلال کنید، همش فکر می‌کردم آخه شما خودتون تنهایی چطور می‌خواهید اون کپسول رو بیارید. اگه صبر می‌کردید یکی رو می‌فرستادم.
بگرد نگاه کن قسمت 65 –کاری نکردم. اگر این کارم نمیکردم که عذاب وجدان می‌گرفتم. من خودم رو به خاطر مریضی شما مقصر می‌دونم. با تعجب پرسید: –شما مقصرید؟ کی گفته؟ –خب اگه من ماجرای ساره رو نمیگفتم شما هم خونشون نمی رفتید دیگه مریض... حرفم را برید. –اصلا این طور نیست خانم حصیری، اصلا از کجا معلوم من از اونجا گرفته باشم، چون همون روز من جای دیگه هم مجبور شدم برم ممکنه از... سرفه نگذاشت حرفش را تمام کند. سرفه‌هایش جگرم را می‌سوزاند. انگار آبی خورد تا سرفه‌اش کوتاه بیاید و بعد گفت: –این مریضی یقه‌ی همه رو گرفته، هیچ کس هم مقصر نیست. مقصر اصلی کسای دیگه هستن. در مورد آوردن کپسول هم نمی‌دونم چطور این لطفتون رو جبران کنم. از حرفش خجالت زده گفتم: –در برابر لطف شما کاری نکردم. کپسول اینجا جلوی در هست. پرسید: –چطوری آوردینش؟ –راننده آژانس زحمت کشید. نفس راحتی کشید. –الان به دوستم، همین همسایه‌ی بالایی ما هستن زنگ میزنم بیاد ببره. بعد صدای ضعیف خانمی را شنیدم که از پشت خط می‌آمد. –علی کجا میری؟ آقای امیرزاده جوابش را داد: –هیجا مامان، میخوام برم همینجا تو پاگرد وایسم، هوا بخورم. –هوا سرده، پس بیا اینو بنداز رو دوشت. پس اسم کوچکش علی بود. بعد از تک سرفه ایی امیر زاده گفت: –خانم حصیری ببخشید، از ترسم نمی‌تونم تعارفتون کنم، لعنت به این بیماری. چقدر ناراحت کنندس که شما تا اینجا امدید اونوقت من نمی‌تونم ببینمتون. آنقدر قلبم تند زد که ترسیدم دوباره دچار لرزش صدا شوم. مجبور شدم برای برملا نشدن احساسم سکوت کنم. الان به مادرم میگم میاد جلوی در، بفهمه شما پایین هستید خیلی خوشحال... بین حرفش پریدم. –یه وقت بهش نگیدها، –چرا؟ –اگه بگید خیلی معذب میشم. من که دارم میرم چه کاریه بنده خدا رو بکشونید جلوی در، اذیت میشن. نوچی کرد و گفت: –آخه اینجوری که نمیشه. –من دیگه دیرم شده باید برم. صدای پایش و صدای نفس‌هایش از پشت تلفن می‌آمد که انگار به زحمت راه میرفت و حرف میزد. بعد همانطور که نفس نفس میزد گفت: –یه دقیقه صبر کنید نرید. بالا رو نگاه کنید. سرم را چرخاندم و بالا را نگاه کردم. جلوی پنجره در پاگرد طبقه‌ی دوم ایستاده بود و نگاهم می‌کرد. پتوی مسافرتی روی دوشش بود. موهای آشفته و چشمهای گود افتاده‌اش نشان از وخامت حالش می‌داد. در آن حال دیدنش بغض به گلویم آورد. نـویسنده لیلا فتحی پور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت66 نمی‌دانم در نگاهش چه داشت که از فاصله‌ی دور هم میخکوبم می‌کرد. مگر در دریچه‌ی چشم‌هایش چه بود که می‌توانست مرا چنین زیرورو کند. چه نیرویی درمردمک چشمهایش نهفته بود که درست قلبم را نشانه می‌رفت، انگار قلبم به اختیار نگاه او تپش می‌گرفت. قبل از این که در قاب پنجره ببینمش فراموش کرده بودم که قلبی در سینه دارم ولی حالا چنان پرقدرت به حرکت درآمده که گویی بودنش را برای همیشه می‌خواهد در ذهنم حک کند. کاش جلوی پنجره نمی‌آمد. نفسم را به زور به بیرون پرت کردم. امیرزاده بدون این نگاه از من بردارد گوشی را به دهانش چسباند و گفت: –دعا کنید زودتر خوب بشم بازم بیام کافی شاپ، دلم برای...سرفه دوباره حرفش را بلعید... سرفه‌هایش آنقدر خش دار بود که دستپاچه‌ام‌کرد. –با اجازتون من قطع کنم تا شما برید استراحت کنید. اینجوری حالتون بدتر میشه. چشمش به نادیا که کمی آنطرف تر سرش در تبلتش بود افتاد. به زور سرفه‌اش را مهار کرد و پرسید. –تنها نیستید؟ –نه، با خواهرم امدم. سرش را به علامت تایید تکان داد. –چه کار خوبی کردید. همش نگران بودم ... اینبار سرفه جوری حمله ور شد که انگار قصد جانش را کرده بود. همانطور که نگاهش می‌کردم از قسمت پیاده رو کوچه به طرف ماشین رو رفتم و گفتم:، –شما حالتون خوب نیست لطفا برید داخل، آنقدر نگرانی در صدایم بود که نادیا سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. بعد مسیر نگاهم را دنبال کرد و با دیدن امیرزاده تعجب کرد. با خودم گفتم اگر من بروم امیرزاده هم زودتر به اتاقش میرود. فوری گفتم: –با اجازتون من دیگه میرم خداحافظ. بعد گوشی را قطع کردم. با همان حالت سرفه دستی برایم تکان داد و پتو را محکم‌تر دور خودش پیچید و رفت. با این که رفته بود ولی هنوز صدای سرفه‌هایش می‌آمد. بغض ورم کرده در گلویم را قورت دادم و برایش دعا کردم. نادیا گفت: –بیچاره چقدر حالش بد بودا یه وقت نمیره... با شنیدن این حرفش آنقدر اضطراب گرفتم که حواسم پرت شد و چیزی نمانده بود که به یک ماشین دویست و ششی که دقیقا جلوی پایم ترمز کرد برخورد کنم. هینی کشیدم و به عقب پریدم. نادیا فریاد زد: –چی شد؟ بعد به طرفم دوید. من با بهت به راننده ماشین زل زده بودم. نادیا نگاهی به پایم انداخت. –خوبی تلما؟ نگاه از راننده گرفتم. –آره بابا چیزی نشد. نادیا لگدی به چرخ ماشین زد و رو به خانمی که از ماشین پیاده میشد گفت: –حواستون کجاست خانم؟ خانم چادرش را زیر بغلش جمع کرد و نگاهی به پایم انداخت و گفت: –خانم شما چراخیابون رو نگاه نمی‌کنید؟ از این که طلبکار بود با عصبانیت نگاهش کردم. ولی وقتی صورت زیبایش را دیدم عصبانیتم به تعجب تبدیل شد. آرایشی نداشت ولی پوستش آنقدر صاف و روشن بود که در قاب روسری و چادر مشگی‌اش حسابی به چشم می‌آمد. صورت گرد و چشم‌های توسی با مژه و ابروهای مشگی‌اش باعث شد که به سختی نگاهم را از او بگیرم و به پسر جوانی که در خانه‌ی امیرزاده را باز کرده بود و به طرفم می‌آمد بدهم. فکر کنم پسر همسایه بود و برای بردن کپسول آمده بود. به کنار ما که رسید سلام کرد و بعد رو به من پرسید: –خانم حصری شما هستید؟ –بله. دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: –علی آقا گفتن ازتون خیلی تشکر کنم. چرا خودتون رو به زحمت انداختین، من میومدم میاوردم. کیفم را روی دوشم جابه جا کردم. –زحمتی نبود. آخه باید خودم می‌رفتم می‌گرفتم. نمیشد کس دیگه بره. فقط شما زودتر بهشون برسونید حالشون اصلا خوب نیست. –بله، حتما، شما چند لحظه اینجا صبر کنید من الان برمی‌گردم علی آقا گفتن شما رو برسونم. لیلا فتحی پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌خدایا شکرت یاد تو آرام بخش من است. خدایا شکرت نام تو امنیت بخش من است. خدایا شکرت راه و رسم عشق ورزی را به من می‌آموزی. خدایا شکرت قوانین الهی‌ات، را به من می‌آموزی. خدایا شکرت مرا برای خدمت به دیگران، دستان خودت بر روی زمین می‌کنی. خدایا شکرت مرا با روح الهی‌ام آشتی می‌دهی. خدایا شکرت مرا پاک می‌کنی. خدایا شکرت مرا سالم و ثروتمند می‌کنی. خدایا شکرت مرا آرام و شاد می‌کنی. خدایا شکرت مرا مفید و موثر می‌کنی. خدایا شکرت دلگرمی منی و نور زندگیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
1_5914478953.mp3
8.21M
طلوع می کند خورشید و‌‌ آغاز می شود روزی دیگر دل من اما بی تاب تر از همیشه حسرت دیدار روی ماهتان را آه می کشد قرار دلهای بی قرار آرامش زمین و‌زمان! دریاب مرا مولای مهربان صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
🌷🕊 شهدای گمنام روی زمین ازهمه غریب ترن، درست مثل ما، ولی اونااعتبار خاصی پیش خدادارن به خاطرهمین غربت، درست برخلاف ما، نه اینکه بقیه ی شهداندارنا،نه ولی شهدای گمنام مثل ته تغاریا هستن، خیلی زیاد عزیزکرده هستن.... هدیه به ارواح مطهرشان صلوات أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ🌹 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه بر طرف شدن تمام دغدغه ها و اضطرابها استاد مؤمنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشاق الحسین محب الحسین.بنی فاطمه.mp3
4.8M
💐 سرود ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام یا سید الانبیاء یا رسول الله 🎙حاج سیدمجید بنی فاطمه https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 داره سر شوخی با جِنّیان باز میشه 😳 📍یهودیان دارن به صورت جدی از شیاطین جن استفاده میکنن ➕راهکار های در امان ماندن از شر شیاطین جن https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✘ دخترم از خونه فرار کرد! ✘ همسرم ارتباطات‌ نامشروع داره! ✘ پسرم اهل رفیق‌بازی‌های داغون و پرخطره! ❤️‍🔥این آسیب‌ها عموماً از یک نقطه شروع می‌شوند! 🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
انسان شناسی ۳۲۱.mp3
10M
۳۲۱ | چرا دیگه دوستم ندارن؟ چرا خانواده‌ی من، فامیل من، دوستای من، بعد از اینکه سبک زندگی الهی رو انتخاب کردم، دیگه تمایلی به رفت و آمد و هم‌نشینی با من ندارن؟ در حالیکه قبلاً خیلی باهم نَدار بودیمااا ! منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته 🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
#سلام امام زمانم #صبح اولین روز هفته ات بخیر و خوشی #یا مهدی بعد از هر تشهد مرا دعا کن ❤️ #خـــدایا
مهدی جان شما بازخواهید آمد و درختان، پاییز و بی برگی را از یاد خواهند برد و شکوفه‌ها و گل‌ها و پروانه‌ها، میهمان دستان سبز باغ ها خواهند شد.. شما بازخواهید آمد و جهان ، در هاله‌ای از امید و عدالت و لبخند خوشبختی را تجربه خواهد کرد ... شما بازخواهید آمد ... به همین زودی ... به همین نزدیکی ... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴آیا در حکومت حضرت‌ مهدی علیه‌السلام، تمام مردم اصلاح خواهند شد؟ مطابق برخی از روایات، اصلاحات حضرت‌ مهدی علیه‌السلام فراگیر بوده و شامل همه افراد روی زمین خواهد شد ✅ از امام ‌حسن ‌مجتبی علیه‌السلام نقل شده که فرمود: «خداوند در آخرالزمان مردی را برمی‌انگیزاند که کسی از منحرفان و فاسدان نمی‌ماند مگر اینکه اصلاح گردد».[1]✨ ✅امام‌ باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «هنگامی ‌که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان خدا می‌گذاردو خِرَدهایشان را جمع کرده (تمرکز می‌بخشد و رشد می‌دهد) اخلاقشان را کامل می‌کند».[2] ✅رسول‌ خدا به حضرت‌ فاطمه علیها‌السلام می‌فرماید: «خداوند از نسل این دو (حسن و حسین علیهماالسلام) شخصی را برمی‌انگیزد که دژهای گمراهی را می‌گشاید و دل‌های سیاه قفل‌خورده را تسخیر می‌نماید».[3] 📚1. اثبات‌الهداة، ج3، ص524. 2. کافی، کلینی، ج1، ص25. 3. عقدالدور، ص152؛ اثبات‌الهداة، ج3، ص448. الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
امام زمانم .mp3
3.28M
نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 برای اقتدار ایرانی 💚🤍❤️ برای حفظ این مرزهای طولانی برای تک تک شهیدان سرزمینم برای امتداد قاسم سلیمانی'_ _ _ برای حفظ چادر مادر () ببینید | اثری زیبا از ملیکا خانم التجایی دانش‌آموز سیرجانی 🌸 یه تدوین زیبا همراه با خلاقیت 💎 گرامی باد ✨ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 امر به معروف سخت شده غیر از کشف حمل این شکلی ندیده بودیم 🤔...مسؤلین لطفاً رسیدگی کنند. 🎥شیخ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا