✌در آسـتانہے ظــهور✌
⚫️برنامه تشییع پیکر شهدا اعلام شد ▪️سهشنبه: ۹:۳۰ صبح در تبریز و انتقال به تهران ▪️چهارشنبه: اقا
🔴حاج آقای پناهیان:
تشییع پیکر رئیسی مثل تشییع پیکر جنازه شهید بهشتی خواهد شد، خیلیها برای عذرخواهی از او خواهند آمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تربیت مدیران در ترازِ دولت کریمه ؛ بزرگترین معجزه انقلاب اسلامی است!
#رئیسجمهور_شهید
#استوری | #استاد_شجاعی
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۹۰ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ مراقب خودتان باشید که جا نمانید!
وگرنه مطمئن باشید این مصیبت، حرکت انقلاب را به مقصد باشکوه «تغییر تمدن جهان» سرعت چشمگیری میبخشد.
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۹۰ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
◾چهارشنبه سراسر کشور تعطیل است
🔻معاون اجرایی دولت:
🔸 بهدلیل برگزاری مراسم تشییع پیکر رئیسجمهور چهارشنبه تعطیل است
🔸امتحانات دانشآموزان تا پایان هفته لغو شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از لحظه پیدا شدن انگشتر آیت الله رئیسی
🔹این انگشتر را رهبرمعظم انقلاب به رئیس جمهور هدیه داده بودند
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 #فوری / سردار باقری : تیمی تخصصی درحال بررسی علت خاص این حادثه هستند ، از کنار این حادثه راحت رد نمیشویم .
🔴 سردار حاجی زاده به محل حادثه رفتند و دستور عدم جابجایی بالگرد را داده اند تا مراحل دقیق بررسی انجام شود و علت حادثه مشخص شود .
🔴 کاخ سفید : هیچ نشانه ای از دخالت خارجی در حادثه سقوط هلیکوپتر ابراهیم رئیسی پیدا نخواهد شد‼️
✍ با اعتراف کاخ سفید ، سناریوی حادثه بودن بطور کل منتفی است ...
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🎥 تصاویری از لحظه پیدا شدن انگشتر آیت الله رئیسی 🔹این انگشتر را رهبرمعظم انقلاب به رئیس جمهور هدیه
خبری است به یقین گرنه اینهمه خوبان(ستارگان) به یکباره از زمین محو نمیشوند!
گویا خورشید(امام زمان عج) میخواهد طلوع کند با لشکری از شهــــدا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دنیا به خاطرت ایستاد
رئیس شورای امنیت :
🔹به درخواست روسیه ، چین و الجزایر به احترام شهید سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور ایران می ایستیم.
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
✌در آسـتانہے ظــهور✌
تا انتخابات زودهنگام طبق قانون اساسی کلیه ی اختیارات به محمد مخبر واگذار خواهد شد. یعنی به طور رسمی
⭕️۸ تیر بهعنوان روز برگزاری انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری پیشنهاد شد
🔸سخنگوی ستاد انتخابات کشور:
🔹هشتم تیرماه به عنوان روز برگزاری انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری در این کلیات زمان بندی مبنا قرار گرفته و به شورای نگهبان پیشنهاد شده است که بر این اساس، زمان ثبت نام داوطلبان هشتم خرداد ماه خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 آخرین بوسه پدر شهید آلهاشم بر رخسار پسر😭
#آل_هاشم
#امام_جمعه_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در کشمیر هم مردم عزادار به خیابان آمدهاند....
🟢 خون پاک شهیدان ما در رگهای مظلومان و مستضعفان جهان جریان یافته است
🔵 انقلاب امام خمینی حالا با تدابیر رهبر عزیزمان در اقصی نقاط جهان پیروانی جان برکف و مجاهد دارد
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین واکنش مادر شهید ابراهیم رئیسی بعد از خبر شهادت ایشان
#سیدالشهدای_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#رئیسی
#رئیسجمهور_مغتنم
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
رهبران دولت کریمه2.mp3
7.35M
✘کسی انتخاب میشود تا در تحقق آینده موعود جهان مؤثر گردد !
این انتخاب بر چه اساسی است؟
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مدیحه سرایی میثم مطیعی در اجتماع امام رضاییها در میدان ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد و پیکر شهدا
⚠️هشدار
🔞تصاویر تکان دهنده
#رئیسی | #شهید_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم مطهر رضوی آماده میزبانی از خادمالرضا میشود
در روز ولادت حضرت علیبن موسی الرضا(ع) برای اولین بار و به احترام شهادت خادم الرضا آیتالله سیدابراهیم رئیسی گلآرایی های حرم جمعآوری شد و حرم آماده میزبانی از مراسم تشییع و تدفین آیتالله رئیسی و همراهان شد.
(چه حس عجیبی دارد 😭)
اقامه نماز بر پیکر مطهر شهدا روز چهارشنبه توسط مقام معظم رهبری اقامه میشود، و پیکر رئیس جمهور محبوب روز پنج شنبه در مشهد تدفین میشود.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
⚫️برنامه تشییع پیکر شهدا اعلام شد ▪️سهشنبه: ۹:۳۰ صبح در تبریز و انتقال به تهران ▪️چهارشنبه: اقا
🛑پوتین برای مراسم تشییع به تهران خواهد آمد
🔺این اولین بار است که پوتین در طول ریاست جمهوری خود چنین کاری را انجام خواهد داد
✌در آسـتانہے ظــهور✌
جدال عشق و نَفس💗پارت 8 پاش گیر کرد به یه صندلی و نزدیک بود با صورت بیاد رو زمین که دستشو گرفتم. از
💗جدال عشق و نَفس💗پارت 9
ولی خدایی پسر سربه زیری بودا.
--سلام.
--سلام.
کنجکاو گفتم
--اینا دیگه چیه؟
--یه سری خوراکی واسه خونه و به کولش اشاره کرد
--لباسایی که تو این مدت لازم دارم.
چیشد؟ این میخواد اینجا بمونه؟
نفسمو صدادار بیرون دادم.
رفتم سمت اتاق میلاد اما در قفل بود.
میثم بالاسرم ایستاد
--قفله.
--آخه چرا؟
--مثل اینکه میلاد دوس نداشته ما به وسایلش دست بزنیم.
به خودم اشاره کردم
--ما؟
اخم کرد و تأکید وار گفت
--بله یعنی من و شما.
خدایا این دیگه چه موجودیه انقدر پررو.
ناچار به اتاقم اشاره کردم
--بفرمایید.
در کمدمو باز کردم و لباسامو بردم یه سمت کمد
--میتونید از این قسمت کمد من استفاده کنید.
لبخند زد
--چه کمدتون برعکس من مرتبه.
لبخند زدم و از اتاق رفتم بیرون.
تو فکر بودم غذا چی درست کنم و پیش خودم فکر کردم باید نظر میثمم بپرسم.
رفتم دم در اتاق در زدم
--آقا میثم!
--جانم؟
جانم و زهـــرمار.
--نظر شما واسه ناهار چیه؟
یه دفعه در باز شد و میثم اومد بیرون مقابل من با فاصله ی خیلی کمی وایساد
--نظر تو چیه؟
وااای خدایا خودت بهم رحم کن.
دو قدم رفتم عقب و آب دهنمو قورت دادم
--ه.. هرچی شما بگید.
--قرمه سبزی.
تأییدوار سرمو تکون دادم و دویدم سمت آشپزخونه.
بدون توجه به میثم شروع کردم غذا درست کردن.
--مائده!
بدون توجه گفتم
--بله؟
یه لحظه برگرد
--برگشتم و دیدم تکیه زده به اپن با نگاه خاصی به من زل زده.
خدایا این چرا اینجوری میکنه اخه.
--این لباس خیلی بهت میاد.
--ممنون.
به کارم ادامه دادم و بعد از اینکه غذامو پختم رفتم سراغ سالاد.کاهو و خیار و گوجه هارو شستم و نشستم خوردشون کردم چیده تو ظرف.
یه سس ترکیبی غلیظ از ماست و سس مایونز درست کردم و بهش رنگ خوراکی صورتی زدم.
نمیدونستم اون روز به چه دلیل انقدر همه چیو تزئین کردم و چیدم رو میز.
رفتم دم اتاق آقارو صدا بزنم والا هتل پنج ستارس انگار.
--آقا میثم؟
دیدم جواب نمیده آروم در رو باز کردم رفتم تو.
ای جااان خوابه. یعنی تو خوابم شیطنت از این بشر میباره.
آقارو باش چه رو تخت من خوابیده عین خیالشم نیست. شیطونه میگه همچین جفت پا بزنم لهش کنم.
از فکر دراومدم و رفتم نزدیک تر.
--آقا میثم! آقا میثم!
عصبانی جیغ زدم
--مــیــثم!
از خواب پرید
--چیشده؟
مصنوعی لبخند زدم
--بفرمایید ناهار.
همین که خواستم برگردم پام گیر کرد به پایه ی صندلی و با صورت خوردم تو شکم میثم.
میثم شروع کرد خندیدن و حالا نخند کی بخند.
از خجالت نمیتونستم سرمو بالا بیارم.
--خانم نمیخوای بلند شی له شدما!
وای خاک به سرم.
بلند شدم و بدون اینکه نگاهش کنم از اتاق رفتم بیرون.
نشستم سر میز میثمم اومد نشست.
با صدایی که رگه هایی از خنده توش موج میزد گفت
--به به چه کردین.
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
--نوش جان.
--مائده؟
سرمو بلند کردم
--چرا ناراحتی؟
--چیزی نیست.
دستاشو به هم گره کرد زد زیر چونش
--ببین مائده دلیل من واسه اینکه محرم باشیم این بود که یه سری اتفاقا ناراحتی نداشته باشیم و راحت بتونیم تو یه مکان باشیم.
تلخند زذ
--ببخشید اما من نمیتونم انقدری که شما هستید راحت باشم.
ناراحت گفت
--بله خب شاید زیاده روی از من بوده.
واای خدایا چه قهروعه این.
--منظور من....
دستشو به نشونه ی سکوت آورد بالا
--متوجه ام غذاتونو بخورید سرد شد.
ایییش پسره ی خودشیفته به درک که قهر کرد.
غذامونو در سکوت خوردیم و بعد ناهار گوشیشو برداشت نشست فوتبال ببینه.
ظرفارو شستم و رفتم تو اتاقم.
رو تختم دراز کشیدم لعنتی چه عطر خوبیم داره.
تو فکر عطر میثم بودم که چشمام گرم شد و خیلی زود خوابم برد.
با صدای شکستن یه چیزی از خواب پریدم و از اتاق دویدم سمت آشپزخونه.
میثم رو زمین خم شده بود
--اتفاقی افتاده؟
برگشت سمت من
--شرمنده لیوان شکست.
چشمامو رو هم فشار دادم
--اشکالی نداره قضا بلا بوده.
جارو برقیو برداشتم زدم به برق
--بزارید جمعش میکنم.
--نه شما زحمت نکشید.
خودش خورده شیشه هارو جمع کرد و از آشپزخونه رفت بیرون.
برگشتم تو اتاقم و نشستم لب تختم.
گوشیمو برداشتم به میلاد زنگ زدم اما جواب نداد.
پنجره رو باز کردم و با وجود سوز هوا سرمو از پنجره برده بیرون.
حس میکردم اندازه ی هزار سال دلتنگ میلاد شدم.
اشکام شروع به باریدن کرد و کم کم گریم تبدیل به هق هق شد.
با صدای میثم برگشتم سمتش.
اونم چشماش اشکی بود.
لبخند زد
--غروب تلخیه مگه نه؟
تأییدوار سرمو تکون دادم.
پنجره رو بست و دستامو محکم گرفت تو دستاش.
--از چی ناراحتی؟
حس میکردم دستامو گذاشتن تو تنور.
سرمو انداختم پایین
--یکم دلم گرفته بود.
همون موقع یه قطره اشک از چشمم اومد.
سرمو آورد بالا و عمیق با چشمام زُل زد.
--میشه گریه نکنی؟
🍁جدال عشق و نَفس🍁پارت 10
صداش پر از خواهش بود.
تلخند زدم
--از وقتی مامان بابام رفتن میلاد تنها کسیه که تو زندگیم دارم ولی الان...
انگشتشو گذاشت رو لبم و دم گوشم پچ زد
--تا وقتی من هستم دیگه این حرفو نزن!
مکث کرد و ادامه داد
--دوس ندارم تا وقتی منو داری از این حرفا بزنی.
وات؟ الان این چی گفت دقیقاً؟ رفت و منو با دنیایی از علامت سوال تنها گذاشت......
واسه شام میثم پیتزا سفارش داد و منتظر نشسته بودیم تا پیتزاها بیاد.
--مائده!
انقدر لجم میگرفت منو به اسم صدا بزنه.
--بله؟
--ببین من فردا صبح میرم سرکار.
--خب به سلامتی.
--اون که بله اما گفتم بدونی تا من نیومدم از خونه نری بیرون.
چی؟ نرم بیرون مگه دست توعه آخه!
--ببخشید واسه چی اونوقت؟
--چون من میگم.
مشمئز گفتم
--ببخشید شما؟
کلافه گفت
--میثم بهداد هستم همسر آیندتون.
نــــــه مثل اینکه زیادی جدی گرفته.
--ببینید آقا میثم!
همون موقع آیفونو زدن و میثم رفت پیتزاهارو بگیره.
در سکوت شام خوردیم و من طبق معمول نصف پیتزام موند.
میثم خندید
--چرا شما دخترا نمیتونید پیتزاتونو کامل بخورید؟
--ما دخترا؟ مگه غیر از من شخص مورد نظر دیگه ای پیتزاش جلو شما مونده؟
--اووو تا دلت بخواد.
اخم کردم
--ببخشید من متوجه منظورتون نشدم.
--خب خیلی از دخترا بودن.
ناخواسته بغض کردم و از سر میز بلند شدم رفتم تو اتاقم و در رو محکم کوبیدم به هم.
ای خدا بگم چیکارت کنه میلاد که منو با این پسره ی ظاهر نما ول کردی و رفتی.
حس حسادتم فعال شده بود و دلم میخواست دخترایی که پیش میثم بودن رو با میثم باهم خفه کنم.
میثم در زد
--مائده!
اصلاً دلم نمیخواست باهاش هم کلام بشم جواب ندادم.
--مائده جان میتونم بیام تو؟
در رو باز کرد و با گفتن یاﷲ اومد تو.
آره جون عمت نه به یاﷲ یاﷲ گفتنت نه به دختربازیت.
--میتونم بشینم؟
جوابی ندادم
--پس میشینم.
نشست کنارم رو تخت.
--فکر میکنم سوء تفاهم شده اصلاً اون جوری که فکر میکنی نیست.
بازم جواب ندادم
--اصلاً من تو عمرم با کسی مثل شما انقدر راحت نبودم.
رُک گفتم
--از این به بعدشم نباشید آقای بهداد.
--چرا اونوقت؟
--محض اِرا اونوقت!
بلند شدم از اتاق برم بیرون که دستمو گرفت افتادم رو تخت.
سریع نشستم خودمو جمع و جور کردم.
--اولاً هیچوقت حرفیو نصفه نیمه نزن مائده.
اگرم به کسی حرفی میزنی منتظر جوابشم باش.
دوماً بیا این گوشی منو بگیر به تک به تک مخاطبام زنگ بزن ببین بینشون اصلاً جنس مؤنثی وجود داره؟
--به من چه که این کارو بکنم.
کتفمو کشید افتادم تو بغلش
--پس انقدرم با عصاب من و خودت بازی نکن.
چیشد الان این منو بغل کرد چنــــدش!!!
دستاشو حصار کمرم کرد و سرشو گذاشت رو شونم آروم گفت
--مائده من در حال حاضر هیچکسو جز تو ندارم بزار دلم گرم باشه که تو هستی.
حس میکردم آغوشش با میلاد خیلی فرق داره.
انگار یه گوله ی آتیشه که با گرماش دل آدمو ذوب میکنه.
سرمو گذاشتم رو قلبش که مثل گنجشک خودشو به قفس میزد.
دم گوشم آروم گفت
--میبینی چه بیقراره؟
بین دوراهی مونده بودم.
از یه طرف لجم گرفته بود و از طرف دیگه دلم نمیخواست ازش رها بشم.
آروم دستامو دور کمرش گذاشتم و اونم محکم تر بغلم کرد.......
با صدای زنگ موبایلم از خواب پریدم.
همین که چشمامو باز کردم با چهره ی میثم روبه رو شدم.
ای خداااا من دیشب کنار این خوابیدم؟
همین که موبایلمو برداشتم قطع شد.
واااای میلاد بود.
شمارشو گرفتم جواب نداد.
دو سه دفعه ی دیگه گرفتم اما بی فایده بود.
بغض سنگینی گلومو گرفته بود.
یعنی الان میلاد ناراحت شده.
حرصم گرفته بود و دلم میخواست سرمو بکوبم توی دیوار.
حواسم نبود داشتم بلند بلند حرص میخوردم.
میثم از خواب بیدار شد و لبخند زد
--سلام صبح بخیر.
--سلام.
--چیشده انقدر غر میزنی؟
-- میلاد زنگ زد تا اومدم جواب بدم قطع شد.
--خب تو بهش زنگ میزدی.
--زدم جواب نمیده.
--نگران نباش حتما کار داشته.
جوابشو ندادم.دوباره دراز کشید و با لبخند دندون نمایی به سقف خیره شد.
--واااای مائده دیشب بهترین شب زندگی من بود.
--چرا اونوقت؟
شیطون نگاهم کرد
--خب تو اتاق تو بوی عطر تو روی تخت تو کنار تو!
خدایا چرا انقدر این رو داره؟
از خجالت داشتم آب میشدم.
--از این به بعد هر شب
به خودش اشاره کرد
--بغل خودم باید باشی.
تحملم تموم شد و بالشو برداشتم زدم تو سرش
--لطفاً ادامه نده!
خندید--نــــه میبینم از این کارام بلدی.
خندید و یه بالش برداشت و زد تو سرم.
منم کم نیاوردم و یه ضربه ی دیگه زدم.
خلاصه یکی من میزدم یکی میثم.
کم کم خودمم خندم گرفته بود و بالش بازی با میثم خیلی خوش گذشت.....
صبححونه خوردیم و میثم بعد از کلی سفارش اینکه تنها نباید برم بیرون و مراقب خودم باشم رفت سرکار.....
🍁حلما🍁