فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخت کابالا چیست و چگونه پدید آمد⁉️
#استاد_رائفی_پور
#قدس رمز ظهور است🇵🇸
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریای خون!/۶۰هزار خون ریخت
🔹حمله به غزه داستان ۱۰ هزار نفری است که عکس آنها روی مجلههای غربی مثل تایم نمیرود، داستان انسانهایی که تفاوت رنگ چشمانشان مجوز مرگ آنها را امضا کرد!
#غزه
#خون مظلوم
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ چرا در عمل فقط ایران و نیروهای نیابتی ایران توان نبرد با صهیونیستها را دارند و از دیگر کشورهای اسلامی جز حرافی و حرکات نمادین بخاری بلند نمیشود؟
پاسخ را مفتی اهل سنت مصری به شما میدهد
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به همییین راحتی کارت بانکی رو خالی میکنن😳😨
حتماااا تا آخر ویدیو رو ببینید و برای دوستاتون بفرستید
❌این مدل دزدی ها خیلیییی زیاد شده❌
⚠️رمز کارتتون رو نگییییید به کسی⚠️
خودتون بزنید رمز رو
با این دستگاه کوچیک و مثل آب خوردن پولاتون رو میدزدن🤦🏻♀
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂سید حسن نصرالله:
من به اهلمان در غزه میگویم...
و به همه کسانی که قلبشان برای کودکان و زنان و مظلومان در فلسطین میتپد
انشاءالله بزودی دور هم جمع میشویم.
#اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الفَرَج
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مقدمات ظهور چگونه فراهم میشود⁉️
زمینه حکومت جهانی توسط امامی که غائب است، چگونه ایجاد میشود⁉️
🎙 کارشناس این برنامه: حجت الاسلام یحیی جهانگیری
#امام_زمان
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ بین کسانی که قبل از صیحهی آسمانیِ پیش از ظهور، خودشون رو به امام نزدیک میکنند، با کسانی که بعد از صیحه تازه تصمیم به حرکت و تغییر میگیرن، از زمین تا آسمون فرق هست!
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ اشاعهی فرهنگ ازدواج با همجنس و یا حیوانات، یکی از ترفندهای صهیونیسم در نبرد نرم آخرالزمانی !
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مردم استوارند
بیش از ۷۰ سال است که مقاومت کردهاند این چند روز که چیزی نیست
سخن آنجاست که آنها این مردم را نشناختهاند
#غزه
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 نامه امام زمان عج به شیعیان
👌یک دقیقه به درد دل امام زمان گوش بدید.
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔺 اظهاراتظریف: نگذاریم اسرائیل به مردم فلسطین بگوید نیروی نیابتی
وزیر سابق امور خارجه در نشست مساله فلسطین از دیدگاه حقوق بینالملل:
🔹اگر به سیاستی انتقاد داریم، راهحل ما نباید عوض کردن جای ظالم و مظلوم باشد. راهحل همانطور که قانون اساسی ما گفته، این است که ایران از مستضعفین دفاع کند اما قرار نیست ما جای مستضعفین بجنگیم.
🔹ما در سیاست خارجی یک بحث نفوذ داریم و یک بحث حضور. این دو بحث با هم متضاد هستند. مردم ما بپذیرند که ما باید از حق دفاع کنیم، اما دفاع از حق به معنای لشکرکشی نیست. الان بهترین دفاع از حق ملت فلسطین این است که نگذاریم اسراییل به مردم فلسطین بگوید نیروی نیابتی.
🔹نباید در خصوص موضوعات واحد استانداردهای دوگانه داشت.
🔹اینکه براساس یک گزاره تاریخی گروهی ادعا کنند ملت دیگری وجود نداشته و این سرزمین بیصاحب بوده است، این ادعا از نظر تاریخی، واقعیات ملل متحد، گزارش کمیسیون ویژه فلسطین که از سال 1948 به مجمع عمومی سازمان ملل گزارش میدهد و حتی براساس قطعنامه اولیه مجمع عمومی ملل متحد (قطعنامه دو کشوری) غلط و بیاساس است.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🔺 اظهاراتظریف: نگذاریم اسرائیل به مردم فلسطین بگوید نیروی نیابتی وزیر سابق امور خارجه در نشست مسال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جواب قابل تامل و قاطع سیدمرتضی آوینی به گزافه گویی ظریف!!
#طوفان_الاقصی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 ظریف کارش خیانت نرم در مملکت مستضعفان است
در مملکتی که متعلق به مستضعفان است و در انقلابی که با قیام خونین مستضعفان به پیروزی رسید و در نظامی که با مقاومت و مجاهدت مستضعفان در مسیر خود حرکت میکند، چه شده که مسئولش چنان با تکبر و تبختر و قیافه ای اشرافی مآبانه و با کلامی تحقیر آمیز چنین گنده گویی میکند که قرار نیست جای مستضعفان بجنگیم!!!!
آقای ظریف کی به شما هویت داده که چنان عصیانگرانه برای مستضعفان عالم خط و نشان مشخص میکنید؟
و این زیاده گویی های اسرائیل پسند امثال ظریف در حالی است که رهبر معظم انقلاب تاکید کردند که این جنگ فقط بین غزه و اسرائیل نیست بلکه میدان جنگ بین ایمان و استکبار است، ظریف سر بزنگاه وارد می شود و به طرف استکبار موضع گیری می کند !
#خائن
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه بگرد نگاه کن پارت294 –چه ربطی داره مامان؟ اون به خاطر اینه که تو اون کلاسا شرکت
🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
بگرد نگاه کن
پارت295
یاد حرف هلما افتادم برای قول دو هفتهای که قرار بود برای دور ماندن از علی به او بدهم.
برای همین گفتم:
–شایدم اگه واقعا دو هفته از هم دور باشیم همه چی درست بشه و مامانم آروم تر بشه.
–توام داری به حرفای هلما پناه می بری؟ اگه این چیزایی که گفتی نشد چی؟ نمیدونم ربطی داره یا نه، ولی تقریبا دو هفته ی دیگه محرمیت مون تموم می شه.
نگاه مستاصلم را به چشمهایش دادم.
–آره، راست میگی، من حرفای هلما برام مهم نیست. گفتم اگر، اگرم نشد، اون وقت دیگه هر کاری تو بگی همون کار رو میکنیم.
جلو آمد.
–واقعا می گی؟
کمی به حرفی که زده بودم فکر کردم.
–مگه می خوای بگی چیکار کنم؟
لبخندی زد.
–می خوام بگم عقد کنیم و بریم سر خونه و زندگی مون.
با تردید پرسیدم:
–بدون پدر و مادرم؟! بدون خونواده م؟!
–خب وقتی موافق نیستن چی کار می شه کرد؟
–یعنی بشم مثل ساره؟ اونم به زور رضایت خونواده ش رو گرفت و بعد از عقد اونا ولش کردن.
–ولی اوضاع ما فرق می کنه.
سرم را تکان دادم.
–من بدون خونواده م نمیتونم. دلشون می شکنه.
اخم کرد.
–منم بدون تو نمیتونم. من که نمی گم اونا رو ول کنی، بعدش می ریم دلشون رو بدست میاریم.
من واقعا نمیدونم اونا چشون شده، قبول کن که دلایلشون قانع کننده نیست. به نظر من اونا توکل به خدا ندارن، این حرفاشون وسوسههای شیطانه. یعنی چی که می گن هلما آدم خطرناکیه به خاطر همین نمیخواهیم این وصلت سر بگیره، اونا دقیقا دارن کاری که هلما میخواد رو انجام میدن.
بعد دستش را لای موهایش برد و با اخم ادامه داد.
–تلما ما مجبوریم عقد کنیم، اگه این کار رو نکنیم ممکنه این وسط خیلی اتفاقها بیفته. ولی اگر عقد کنیم و بریم سر زندگیمون هلما دیگه دست از سر ما برمیداره.
با تردید گفتم:
–نگران نباش، ما هنوز یه شانس دیگه داریم؛ اونم رستا خواهرمه. اصلا موافق کارای مامان و بابا نیست. صبح با مامان یه کم صحبت کرد شاید اگه صبر کنیم اون بتونه منصرفشون کنه. آخه ماماناینا خیلی حرفش رو قبول دارن.
سرش را تکان داد.
–منم قبلا این جوری فکر میکردم ولی حالا فهمیدم با صبر کردن اوضاع بدترم می شه. چون این جور وقتا شیطان خیلی فعالیت می کنه و من رو تو ذهن اونا منفور می کنه. ما که کار بدی نمیخوایم بکنیم، تو کار خیر که صبر معنا نداره، من اصلا به این دو هفته صبر کردن خوش بین نیستم.
اگه اون روز بودی و حرفای پدر و مادرت رو می شنیدی متوجهی حرفم می شدی. اونا کلا شمشیرشون رو از رو بستن.
شرمنده پرسیدم:
–مگه چی گفتن؟
عقب رفت و به دیوار تکیه داد.
–اون روز که رفته بودم خونه تون تا خونواده ت رو آروم کنم، چون از پشت تلفن همه ش گریه و ناله میشنیدم. اونا یه جوری باهام حرف زدن، انگار من با هلما هم دست بودم.
همه ش می گفتن چرا هلما تو رو نبرده و دختر ما رو برداشته برده. خلاصه از این جور تهمتا و خیلی حرفای دیگه.
شرمنده پرسیدم:
–همون موقع که گفتی از خونهی ما بیرون اومدی موتوری بهت زد، نه؟!
–آره، اون قدر عصبی شده بودم که اصلا متوجهی موتوری نشدم.
زمزمه کردم:
–شاید خونواده م باید از اول، در جریان همه چی قرار می گرفتن، منظورم جریان چاقو خوردنت توسط نامزد هلما و خلاصه همه چی.
نگاهش را به کفش هایش داد.
–اتفاقا وقتی براشون تعریف کردم عصبانیتر شدن. گفتن چرا تلما این اتفاقا رو برای ما تعریف نکرده، بعدم گفتن حتما من مجبورت کردم که چیزی بهشون نگی.
لبم را به دندان گرفتم.
–من خودم نخواستم که اونا بدونن، ترسیدم بعدها رو تصمیمشون در مورد ازدواجمون تاثیر بذاره.
پوفی کرد.
–این حرف نزدنای تو آخرش یه بلایی سر ما میاره. الان مطمئنی همه چیز رو در مورد اتفاقای دیروز بهم گفتی؟
اعتراضآمیز گفتم:
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت296
–اتفاقا تو نباید قضیهی چاقو رو میگفتی، الان اونا میترسن من تا سر کوچه تنها برم. فکر کنم برای همین بود که، وقتی به مامانم گفتم میخوام برم خونه ی رستا اجازه نداد و گفت باهم می ریم.
جلو آمد و صورتم را با دست هایش قاب کرد.
–پس معلومه تو خونه تون خیلی حرفا شده، درسته؟
–آره خب.
–اون وقت تو همه رو به من گفتی دیگه؟
کمی این پا و اون پا کردم.
–اون که آره، فقط یه چیز رو بهت نگفتم.
نگران دست هایش را کنار کشید.
–چی؟
سرم را زیر انداختم.
–این که دیروز هلما ازم عکس گرفت؛ یعنی شالم رو باز کرد و بعد عکس گرفت. من به خاطر این که اوضاع بدتر نشه، به خونواده م نگفتم.
سکوتش باعث شد سرم را بالا بیاورم.
صورتش قرمز شده بود.
با صدایی که از لای دندان هایش بیرون می آمد گفت:
–چرا اجازه دادی؟
با ترس نگاهش کردم.
–دستام بسته بود. ولی تا اون جایی که می شد سرم رو پایین بردم و چشمهام رو بستم.
رگ گردنش برجسته شد.
–برای چی این کار رو کرد؟
نفسم را بیرون دادم.
–فکر کنم برای تهدید و آتو داشتن.
این بار با خشم نگاهم کرد.
–الان باید بگی؟ چرا دیشب نگفتی؟ پلیسم باید این چیزا رو بدونه.
–ببخشید، اصلا حواسم نبود.
دستش را لای موهایش برد و با خودش گفت:
–اون از جون من چی می خواد؟
عقب عقب رفت و چسبید به دیوار و بعد روی زمین نشست. من هم کنارش نشستم و دستش را گرفتم و برای این که موضوع صحبت را عوض کنم گفتم:
–اون، یه سری عکسایی که با هم داشتید رو چاپ کرده بود و به در کمدش چسبونده بود. فکر کنم از طلاقش پشیمون شده.
پوزخند زد.
–غلط کرده، خودش قبلا می گفت هر روز که به عکست نگاه می کنم و حرفات رو تو ذهنم مرور میکنم مطمئن می شم که با تو زندگی خوبی نداشتم و طلاق بهترین انتخابم بوده.
–ولی اون گفت می خواد یه چیزی رو بهت ثابت کنه.
دستم را شروع به نوازش کرد.
–لابد می خواد بهم ثابت کنه که میتونه تو ذهن افراد دخل و تصرف کنه و این کار رو می خواد با من انجام بده. آخه اون روزا وقتی این حرفا رو می زد من می گفتم اگه آدما ایمان داشته باشن، شیطون نمیتونه هیچ تصرفی کنه. اونم میگفت کار ما همه ش ایمانه، ما با شیطون کاری نداریم. پس ما میتونیم.
نوچ نوچ کردم.
–داشتی با یه دیوونه زندگی میکردی. کار و زندگیش رو ول کرده که این چیزا رو ثابت کنه؟ که چی بشه؟
سرش را بلند کرد و غمگین نگاهم کرد.
–همیشه همین طوری بود، باید حرفش رو عملی میکرد، وگرنه آروم نمیگرفت. اون قدر خودش رو به آب و آتیش می زد که به ستوه میومدم و هر چی که میگفت قبول میکردم.
دلم برایش سوخت.
از جایم بلند شدم.
–پس با این حساب باید به پدر و مادرم حق بدم که نگران باشن. انگار اونا بهتر از من هلما رو شناختن.
او هم از جایش بلند شد و با هم به طرف در آشپزخانه هم قدم شدیم.
دست هایش را داخل جیب شلوارش فرو برد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت297
–ریشهی هر انسانی فهم و شعورشه، اگر ریشه نباشه با اشیا فرقی نداره.
دیدی وقتی یه شیء رو از یه سطح شیب دار می خوای هول بدی، همین که ولش می کنی میوفته، حالا هر چقدرم که بالا برده باشیش فرقی نداره، ولش کنی دوباره میاد سرجای اولش چون ریشه نداره. حتما یکی باید حرکتش بده مثل یه توپ.
ولی یه گیاه چون ریشه داره از دل سنگ و خاک و حتی آسفالت بیرون می زنه و می ره بالا و سعی می کنه خودش رو به طرف نور بکشه.
با رضایت نگاهش کردم.
–اهوم، ولی ریشه دار بودن آدما رو به راحتی نمی شه تشخیص داد.
با چشمهای خستهاش نگاهم کرد.
–فقط کافیه بفهمی تمایل داره به طرف نور بره یا نه. بعضی از آدما همین که رها می شن سقوط می کنن چون ریشه ندارن.
صدای محمد امین حواس هردویمان را پرت کرد.
–تلما، کوله پر شده، بقیهش جا نمی شه، چی کار کنم؟
علی جای من جواب داد.
–بقیهش رو خودم جمع میکنم میارم.
محمد امین با تردید نگاهم کرد.
–آخه بابا گفت همه رو جمع کنم ببرم.
اخم ریزی کردم و همان طور که کوله را از دستش میگرفتم گفتم:
–الان همهی مشکل ما جمع کردن همین چهار تا جنسه؟
محمد امین شانهای بالا انداخت و زمزمه کرد:
–اصلا به من چه.
علی گفت:
–صبح رفتین کلانتری؟
–نه، از خواب بلند شدم بابا خونه نبود. اون قدر حرف بود که کسی کلانتری یادش نبود.
–ولی باید بری، اون حرفایی که به من زدی رو باید به اونا هم بگی.
محمد امین فوری گفت:
–قراره با بابام بره.
علی نگاهم کرد.
–اگه پدرت کار داره می خوای باهم بریم؟
سرم را به علامت مثبت تکان دادم.
علی کوله را از دستم گرفت.
–پس زودتر راه بیفتیم بریم. بعدش خودمم می رسونمتون.
محمد امین جوری نگاهم کرد که انگار موافق نبود، ولی وقتی سکوت مرا دید او هم دیگر حرفی نزد.
روی صندلی که جای گرفتم برگشتم به محمد امین که روی صندلی عقب نشسته بود نگاه کردم.
تند تند با گوشیاش در حال تایپ کردن چیزی بود.
بعد از چند دقیقهگوشیام زنگ خورد.
مادر بود. اول برای این که سوار ماشین علی شده بودم مواخذهام کرد بعد هم گفت که زودتر به خانه برگردم، چون پدر از کارش زده و به خانه رفته که مرا به کلانتری ببرد.
حرف آخرش برایم قابل هضم نبود برای همین گفتم:
–چه فرقی داره مامان، ما الان با علی آقا داریم می ریم کلانتری دیگه.
مادر عصبانی شد.
–تو چرا متوجه نمی شی دختر؟
گنگ پرسیدم:
–یعنی چی مامان؟! پس چطوری برمیگشتم؟ ماشین نامزدمه...
–دختر تو چرا این قدر گیجی؟ صبح این همه حرف زدیم، تو چرا خودت رو زدی به اون راه؟ فکر کردی شوخیه؟ نامزد چیه؟ دیگه شما هیچ نسبتی با هم ندارید.
مثل این که خیلی دلت می خواد مثل همین دوستت کج و کوله بشی ها.
باورم نمی شد مادر با این لحن حرف بزند.
با بهت و حیرت یک نگاهم به علی بود که خیره به رو به رو نگاه میکرد و میدانستم گوشش پیش من است و یک نگاهم از آینه به محمد امین بود