✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۰
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال #قرص_هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
مامان #بی_سروصدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را #جبران کند.
تا میفهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از #راه_دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر #یخچال مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود.
#بدون_آنکه به مامان #بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه میگردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید.
ایوب به همه #محبت می کرد.
ولی گاهی فکر میکردم بین محبتی که به هدی می کند، با پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی میرفت.
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعد خودش را لوس میکرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش میدانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.
هدی از مدرسه آمده بود.سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
_"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
_"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
و هدی را گرفت توی بغلش.. مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار موی افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب
_"خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
_"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمیدهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت:
_معلمش از #دست_خط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد
ادامه دارد...
✿❀
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۱
#رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود.
ایوب زیاد توی خانه نبود.
اگر هم بود خیلی #سختگیری می کرد.
چند بار خواست به بچه ها #دیکته بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت.
مدرسه ی بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب #دعوت می کرد تا برایشان #سخنرانی کند.
#روز_جانباز را قبول نمی کرد، می گفت:
_من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز #حضرت_عباس است که جانش را داد
از طرف بنیاد، جانبازها را #حج می برند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد همراهشان ببرند.
ایوب فوری اسم #آقاجون را داد.
وقتی برگشت گفت:
_"باید بفرستمت بروی ببینی"
گفتم:
_"حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی، بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجاااا تا کجااا"
برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش.
#هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست.
ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد:
_"شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن"
هدی را فرستاده بودم #جشن_تولد خانه عمه اش.
از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود.
می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد.
می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت.
_چی شده هدی جان؟ چی میخواهی بگویی؟
ایستاد و اخم کرد
_ من #نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل #دوست_هایم #لاک بزنم.
جلوی خنده ام را گرفتم:
+ خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه میگوید.
ایوب فقط گفت:
_"چشمم روشن"
ادامه دارد...
✿❀
https://eitaa.com/joinchat/2724462808Cfbe69129a7
هدایت شده از ذخیره ختم قرآن 30جزء
💢 شیوۀ نماز خواندن معذور
⁉️ سؤال:
شخص معذوری که میتوانسته بر روی میز سجده کند اما از روی جهل، مُهر را با دست بلند میکرده و به پیشانی میگذاشته است؛ آیا نمازهایی که به این نحو خوانده را باید قضا کند؟
✍️ پاسخ:
🔹 این کار صدق سجده نمیکند؛ لذا باید نمازها را قضا کند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
🖇 لینک مطلب:
🔹https://btid.org/fa/news/270485
📎 #احکام_سجده
💢 شیوۀ نماز خواندن معذور
⁉️ سؤال:
شخص معذوری که میتوانسته بر روی میز سجده کند اما از روی جهل، مُهر را با دست بلند میکرده و به پیشانی میگذاشته است؛ آیا نمازهایی که به این نحو خوانده را باید قضا کند؟
✍️ پاسخ:
🔹 این کار صدق سجده نمیکند؛ لذا باید نمازها را قضا کند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
🖇 لینک مطلب:
🔹https://btid.org/fa/news/270485
📎 #احکام_سجده
💢 خمس وسيله نقليه
⁉️ سؤال:
وسيله نقليه (مانند ماشينسوارى و وانت) كه از درآمد تهيه شده، گاهى براى استفاده شخصى و گاهى براى باربرى و اجرت و كسب و كار است، آيا خمس دارد؟
✍️ پاسخ:
🔹 آیتالله خامنهای: وسیله اگر برای انجام امور مربوط به کار و کسب او باشد، حکم ابزار کار را در وجوب خمس دارد، ولی اگر برای رفع نیازهای زندگی و جزء احتیاجات مناسب با شأن عرفی او باشد، خمس ندارد و در صورتی که برای هر دو منظور خریده باشد، به نسبت محاسبه شود.
🔸 آیتالله مکارمشیرازی: به نسبت مقداری که برای کسب درآمد از آن استفاده میکنید، مشمول خمس است.
🔹 آیتالله سیستانی: اگر اتومبیل با توجه به شکل و نوع آن فقط مخصوص استفاده شخصی باشد خمس آن واجب نیست حتی اگر از آن برای کار نیز استفاده کند، ولی اگر اینگونه نباشد مانند آنکه ماشین حمل بار یا وانت خریداری نماید و گاهی اوقات خانواده خود را با آن جا به جا کند خمس آن واجب است.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی آیاتعظام خامنهای، مکارمشیرازی و سیستانی
🖇 لینک مطلب:
🔹https://btid.org/fa/news/269485
📎 #احکام_خمس
📎 #خمس_وسیله
💢 نگاه به بدن دختربچه نابالغ
1️⃣- نگاه مرد به عورت دختر نامحرم غیربالغ و ممیز*، جایز نیست.
💢 * منظور از ممیز، کودکی است که بالغ نشده ولی خوب و بد را میفهمد و به حدّی رسیده که میتواند نظر شهوانی داشته باشد؛ سن تمیز به تبع تفاوت اشخاص در استعداد و درک و هوش، مختلف است.
2️⃣- اگر دختر بچه به شش سال رسیده است، بنابراحتیاط واجب مرد نامحرم او را نبوسد و در دامن خود قرار ندهد.
3️⃣- نگاه مرد نامحرم به دختر بچّهای که بالغ نشده یا بلوغ او معلوم نیست، به غیر از موارد مذکور، اگر از روی لذّت و شهوت نباشد، جایز است؛ البتّه احتیاط مستحب آن است، به جاهایی که معمولاً دختر بچّهها با لباسهای متعارف، خود را نمیپوشانند، مانند صورت، دستها تا مچ، موی سر، دو ذراع و دو پا، اکتفا نماید.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
📎 #احکام_نگاه
🖇 لینک مطلب:
https://btid.org/fa/news/267716