ـ⛈🌧⛈
☔️ #احکـام 👇
🔰چندجا #تخلّى كردن #حـرام است:
1. رو به #قبله یا پشت به #قبله بودن.
2. در كوچه ها و #جاده های بن بست.
3. درجايى كه براى عدّه خاصى #وقف شده، مانند مدرسه
4. روى #قبرمؤمن که باعث بی احترامی شود.
5. در #ملک کسی که راضی نیست.
❇️ #مستحبات_تخلّی:👇
🔅#پنهان و پوشیده بودن تمام بدن
🔅#پوشاندن سر(مثلا با پلاستیک یا روسری)
🔅#وارد شدن با پای چپ و خارج شدن با پای راست
🔅#بردن نام خدا و خواندن دعاهای وارد شده
🔅#تکیه کردن بر پای چپ هنگام تخلی
🔅#تطهیر #مخرج مدفوع قبل از مخرج ادرار
🔅#تنحنح (سرفه کردن)
🔅#استبراء پس از ادرار (برای مردان)
❇️ #مکروهات_تخلّی:👇
❌#در راهها و جاده هایی که مسیر
مردم است.
❌#در آب و زیر درختان میوهدار
❌#جلوی درِ خانهها و مغازهها
❌#عورت را به سمت قرصماه یا خورشید گرفتن
❌#خوردن و آشامیدن
❌#طولانی #نشستن و حرف زدن
❌#ادرار کردن درحالت ایستاده، رو به باد، از بلندی مانند پشت بام، بر زمین سخت
❌#در لانه حیوانات
و....
🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_چهل_وهشتم
💠 مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص جانبازان نبود.
دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.
🌴ایوب با کسی آشنا نبود.
می فهمید با آن ها فرق دارد.
می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند.
کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.
از صبح کنارش می نشستم تا عصر
بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.
بچه ها هم خانه تنها بودند.
💔می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید:
"من را اینجا تنها نگذار"
طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.
نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود، عقایدش را دوست داشتم،
مرد زندگیم بود، پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم. 😢
🌹چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم.
یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن،
یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد.
اما این بار شش دانگ حواسش به من بود.
با هر قدم او هم دنبالم می آمد.
تمام حرکاتم را زیر نظر داشت.
نگهبان در را نگاه کردم.
💔جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند.
چادرم را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در
صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد.
او هم داشت می دوید.
"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......."
بغضم ترکید.
اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم.
🌷نگهبان در را باز کرد.
ایوب هنوز می دوید.
با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من،
از در بیرون بروم. 😔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_چهل_ونهم
💔ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود..
داشت اشک هایش را پاک می کرد.
میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد
و با گریه گفت:
"شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار"
چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود.
💥نمی دانستم چه کار کنم.
اگر او را با خود می بردم حتما به خودش صدمه می زد.
قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت.
اگر هم می گذاشتمش آن جا...
با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم،
وسط خیابان بودم.
🌷راننده پیاده شد و داد کشید:
"های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟"
توی تاکسی یک بند گریه کردم تا برسم خانه..
آن قدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم.
وقتی پرسید: "چه می خواهید؟"
محکم گفتم: "می خواهم همسرم زیر نظر بهترین پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص جانبازان باشد."
🌸دلم برای زن های شهرستانی می سوخت که به اندازه ی من سمج نبودند.
به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت می دادند.
مسئول بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در شمال.
بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند.
با آقاجون رفتیم دیدنش
زمستان بود و جاده یخبندان.
🌻توی جاده گیر کردیم.
نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود.
آسایشگاه خالی بود.
هوای شمال توی آن فصل برای جانبازان شیمیایی مناسب نبود.
ایوب بود و یکی دو نفر دیگر
سپرده بودم کاری هم از او بخواهند،
آن جا هم کارهای فرهنگی می کرد.
هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمی کشید. ☺
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
ادامه دارد.
@zoolaleahkam
#حدیث_روز
#تاثیر_گناهان_در_سلب_نعمتها
🌹امام صادق علیه السلام :
خداوند هر نعمتی را که به بنده ای داد
از او نگرفت مگر به سبب گناهی که سزاوار سلب آن نعمت شد
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🙏🌷🌷🌷🌷🌷🙏
@zoolaleahkam
#احکام_وسواس
✍ به کسانی که دارای حساسیت شدید روانی در امور #طهارت و #نجاست اند و مثلا زودتر از دیگران #يقين به نجاست، يا ديرتر از ديگران #يقين به طهارت چيزى پيدا می كنند،
در فقه « #وسواسى» گفته می شود.👌
1⃣ اگر وسواسى يقين به نجس بودن چيزى پيدا كند، لازم #نيست به يقين خود عمل كند؛
جز در مواردى كه به طور متعارف يقين حاصل می شود.
2⃣ در آب كشيدن چيز نجس به دست وسواسى، ميزان حال متعارف مردم است و لازم #نيست وسواسى يقين به طهارت و برطرف شدن نجاست پيدا كند.
#مقام_معظم_رهبری
#اجوبه_الاستفتائات
┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈•
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🙏🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
📿📖 #احکام_نماز
💠برخی از مواردى که تکرار نماز واجب است :
🔹_ پیش از وقت خوانده شده باشد.
🔹_ پشت به قبله یا به طرف راست یا به طرف چپ قبله به جا آورده است.
🔹_ مسافر در جایى که باید نمازش را شکسته بخواند، کامل خوانده یا برعکس.
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🙏🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
#عکس_نوشت
آیا سیاه پوش کردن مسجد و پوشیدن لباس مشکی در مراسم عزاداری کراهت دارد؟👆
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🙏🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه
🌸 مدت کوتاهی شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان تهران بود.
برای عمل های ایوب تهران می ماندیم.
ایوب را برای بستری که می بردند من را راه نمی دادند.
می گفتند:
"برو، همراه مرد بفرست"
کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود.
هر کسی زندگی خودش را داشت و زندگی من هم ایوب بود.
💕کم کم به بودنم در بخش عادت کردند.
پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم.
یک پایم را می گذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم.
پرستارها عصبانی می شدند:
"بدن های شما استریل نیست،
نباید این قدر به تخت بیمار نزدیک شوید."
❤️ اما ایوب کار خودش را می کرد.
کشیک می داد که کسی نیاید.
آن وقت به من می گفت روی تختش دراز بکشم.
شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن می کردم و دراز می کشیدم.
🌻 رد شدن سوسک ها را می دیدم.
از دو طرف تخت ملافه آویزان بود و کسی من را نمی دید.
وقتی، پرز های تی می خورد توی صورتم،
می فهمیدم که صبح شده و نظافت چی دارد اتاق را تمیز می کند.
🌺 بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغر استخوانم بالا می رفت.
درد قفسه سینه و پا و دست نمی گذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد.
گاهی قرص هم افاقه نمی کرد.
تلویزیون را روشن می کرد و می نشست روبرویش
سرش را تکیه میداد به پشتی و چشم هایش را می بست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
ادامه دارد
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_ویکم
🌸آب و غذای ایوب نصف شده بود. گفتم:
ایوب جان اینطوری ضعیف میشوی هاا
اشک توی چشم هایش جمع شد.😢
سرش را بالا برد:
"خدایا دیگر طاقت ندارم پسرم جورم را بکشد،
زنم برایم لگن بگذارد."
با اینکه بچه ها را از اتاق بیرون کرده بودم،
ولی ملحفه را کشید روی سرش.
شانه هایش که تکان خورد،
فهمیدم گریه میکند.
💔 مرد من گریه می کرد،
تکیه گاه من...
وقتی بچه ها توی اتاق آمدند،
خودشان را کنترل می کردند تا گریه نکنند.
ولی ایوب که درد می کشید،
دیگر کسی جلودار اشک بچه ها نبود.
ایوب آه کشید و آرام گفت:
"خدا صدام را لعنت کند"
بدن ایوب دیگر طاقت هیچ فشاری را نداشت.
🌷آن قدر لاغر شده بود که حتی می ترسیدم حمامش کنم.
توی حمام با اینکه به من تکیه می کرد باز هم تمام بدنش می لرزید،
من هم می لرزیدم.
دستم را زیر آب می گرفتم تا از فشارش کم شود.
اگر قطره ها با فشار به سرش می خوردند، برایش دردناک بود.
آن قدر حساس بود که اعصابش با کوچکترین صدایی تحریک می شد.
حتی گاهی از صدای خنده ی بچه ها 😔
دیگر نه زور من به او می رسید نه محمد حسین تا نگذاریم از خانه بیرون برود.
🌺چاره اش این بود که بنیاد چند سرباز با آمبولانس بفرستد.
تلفنی جواب درست نمی دادند،
رفتم بنیاد گفتند:
"اگر سرباز می خواهید، از کلانتری محل بگیرید."
فریاد زدم:
"کلانتری؟"
صدایم در راهرو پیچید.
+ "شوهر من جنایتکار است؟
دزدی کرده؟ به ناموس مردم بد نگاه کرده؟ قاچاقچی است؟ برای این مملکت جنگیده، آن وقت من از کلانتری سرباز ببرم؟
من که نمی خواهم دستگیرش کنند.
میخواهم فقط از لباس سرباز ها بترسد و قبول کند سوار آمبولانس شود.
چون زورم نمی رسد.
چون اگر جلویش را نگیرم،کار دست خودش میودهد،
چون کسی به فکر درمان او نیست"
😭بغض گلویم را گرفته بود.
چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد و ایوب را در بیمارستان بستری کرد. 😔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
ادامه دارد..
@zoolaleahkam
📚 تلاوت آیات سجده دار توسط زن حائض
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🙏🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
چله خواندن زیارت عاشورا
با نزدیک شدن به ایام محرم برخی ها تشویق به "چله ی خواندن زيارت عاشورا" می نمایند.
در حالی که چله خوانی در احکام دینی تاریخچه و سنديت شرعی نداشته و ندارد، اگر چه برای انجام آن از باب استحباب، مانعی نیست.
استفتائات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🌷🌷🌷🌷🌷
@zoolaleahkam