eitaa logo
زلال احکام
1.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
ارسال سوالات طلبه اقا @talabehpasokhgo9 طلبه خانوم @Zendegi_zahedi ارتباط با مدیریت: @talabehpasokhgo9 راهنمای حرز امام جواد(ع) @talabehpasokhgo9 تعرفه و رزرو تبلیغات: @talabehpasokhgo9 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1815478276C831c83d258
مشاهده در ایتا
دانلود
زلال احکام
 🍃🌺 عاشقانه شهدا شهید همت راوی همسر شهید✒️ ‌ ‌ #قسمت_پنجم ابراهیم را کم میدیدم.صبح ها بعد از تم
‌ 🍃🌺 عاشقانه شهدا شهید همت راوی همسر شهید✒️ . سال شصت بود، که یکی از دوست هام در اصفهان گفت:می خواد بره پاوه. گفت :چطور می تونم برم؟ گفتم :برادری هست، به اسم که الان هم فکر کنم آن جاست با او تماس بگیری از همه نظر مشکلت را حل می کند.هم از نظر خانه و هم از نظر کار. 🍃🌺 تاکید کردم که اگر رفتی آنجا از من هیچ حرفی نزنیاکه خود ابراهیم فقط زرنگی به خرج داده بود گفته بود :شما را خواهر بدیهیان معرفی کرده؟ او هم گفته بود:بله. شما از کجا فهمیدید؟ ابراهیم زنگ زد خونمون: _شنیدم قراره بیایید پاوه؟دیدم نیومدیددیر کردید، گفتم شاید خدای ناکرده...! _نه،کی گفته؟ اصلا همچنین قراری نبوده _دوستــتون زنگ زد گفت! _نه، اولاً قرار نیست بیام، بعد هم این که اگر بیام اصلا آن جا نمیام! توی یکی از جلسه های امور تربیتی یکی از دوستانم از نیمرخم مرا شناخت پرسید: _پس چرا نرفتی پاوه؟؟اگر من بیام تو هم می آیی؟؟ 🍃🌺 گفتم :خانوادت اجازه می دهند؟ گفت :به امتحانش می ارزد. به مادرش گفته بود، می خواهد برود کردستان و مادرش فکر کرده بود، می خواهد برود شهر کرد و گفته بود باشه! بخصوص وقتی شنیده بود من هم همراهش می روم، گفته بود ؛بهتر خیالم این طوری راحتر است. هر منطقه که استخاره کردم بد آمد، جز کردستان. 🍃🌺 به دوستم گفتم :هر جا به جز می دانستم ابراهیم فرمانده سپاه پاوه شده به دوستم گفتم می رویم سقز. گفت :یعنی اینقدر برات مهمه؟ گفتم :بله خیلی گفتم :وقتی رسیدیم آموزش و پرورش کرمانشاه و ازت پرسیدند کجا می خواهید اعزام شوید، فقط بگو سقز. یادت نره؟؟ گفت :نه. رسیدم کرمانشاه، باران زیادی می آمد، رفتیم آموزش و پرورش. پرسیدند :خب خواهرها دوست دارند کجا اعزام شوند؟ دوستم گفت :پاوه. 🍃🌺 زبانم بند آمده بود، نه به دوستم و نه به آن که داشت حکم مان را می نوشت نتوانستم چیزی بگویم. حکم را دست مان داد،گفت :مواظب خودتان باشید. به دوستم گفتم : مگر من دو ساعت به تو توضیح ندادم نگو پاوه؟ مگر من زندگی خصوصی ام را برای تو تعریف نکردم که بفهمی برای چی می گویم سقز؟ چی شد که گفتی پاوه؟ گریه می کرد، قسم می خورد که خودش هم متوجه نشده چرا گفته پاوه. تمام راه را،در آن هوای بارانی و غروبی که رنگ می باخت و بی که می غرید، فقط گریه می کردم و نمی دانستم چرا... زندگی ☘☘☘ @zoolaleahkam