#شهادت_رسول_الله صلی الله علیه و آله
#عزرائیل
#اجازه
علامه مجلسی رضوان الله علیه مینویسد:
ابن شهر آشوب از ابن عبّاس روایت کرده است که: پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) در ایام بستری شدنشان، روزی مدهوش شد و ناگاه کسی درب خانه را کوبید. حضرت فاطمه علیهاالسلام صدا زد: کیست که درب را میکوبد؟ گفت: مردی غریبم و آمدهام از رسول خدا سؤالی بکنم، آیا دستوری میدهی که به خانه آیم؟ حضرت جواب دادند: برو، خدا تو را رحمت کند که رسول خدا بحال نامساعد خود مشغول است و بتو نمی تواند پرداخت. آن شخص رفت و بعد از اندک زمانی برگشت باز درب را کوبید و گفت: غریبی رخصت میطلبد که به نزد رسول خدا آید، آیا رخصت میدهید غریبان را؟ در آن حال رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به هوش آمد و دیده مبارک خود را گشود و فرمود: ای فاطمه میدانی که این کیست؟ گفت: نه یا رسول اللّه. فرمود: این پراکنده کننده جماعتهاست و در هم شکننده لذّتهاست، این ملک موت است که پیش از من بر کسی رخصت نطلبیده است و بعد از من بر کسی رخصت نخواهد طلبید و برای کرامتی که من نزد پروردگار خود دارم از من طلب اجازه مینماید. دستور دهید که بیاید.
جلاء العیون، ص ۱۳۲
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه_یزید