#بشیر_نبال
#شتر_ِلاغر
#موسم_حج
#قدم_خونین
#قیامت
#مدینه
از بشیر نبّال روایتست:
چند سال به خاطر مشکلاتی، موفق به زیارت امام باقر علیه السلام نشدم. (چه اینکه ساکن کوفه بوده و فاصله تا مدینه بسیار زیاد بود،
تا اینکه کم کم اموالی پس انداز کرده و شتر لاغری خریداری کردم تا با آن حجّ بروم؛ [به قدری نحیف بود که:] برخی میگفتند: این حیوان نمیتواند تو را به مقصد برساند!
به هر طور بود حج را انجام داده و بعد خود را به مدینه رساندم، در حالیکه در مسیر صورت و دست و پاهایم پر از زخم و چاک شده بود.
به در منزل امام باقر علیه السلام رسیدم و از خادم خواستم برایم اجازه ورود بگیرد. پس امام علیه السلام صدایم را شنیده و شناخت، فرمود: وارد شو ای بشیر! خوش آمدی!
چون خدمتش رسیدم، فرمود: چند سالی می شود تو را ندیدم؟ چرا حالت اینگونه است؟
عرض کردم: قربانت گردم! سنّم بالا رفته، استخوانم سست شده و اموالم اندک گشته است. تا اینکه امسال مالی به دستم رسید و شتر لاغری به همراه توشه فراهم کردم و حجّ گزاردم؛ [و چون شتر توان حمل مرا نداشت] گاه سوار میشدم و گاه پیاده میامدم، برای همین بدنم اینگونه آسیب دید. سپس بعد از حجّ با خود گفتم خدمت شما رسیده و حقّ واجب شما را انجام دهم.
حضرت (ع) فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ عرض کردم: به خدا قسم، محبّت شما.
فرمود: «ای بشیر! چون روز قیامت شود، رسول الله (صلی الله علیه و آله) به خدا پناه آورد، و ما نیز به رسول خدا (ص) پناه بریم، و شما هم به ما پناهنده میشوید. به نظرت در این صورت در نهایت شما را کجا میبرند؟ (و سه بار فرمود:) به خدا سوگند به سمت بهشت!».
بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (علیهماالسلام)۲/ ۸۸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_بفرجه
#اللَّهُمَّ_الْعَنْ_صَنَمَیْ_قُرَیْشٍ_وَ_جِبْتَیْهَا_وَ_طَاغُوتَیها