#نخل_خشکیده
#ناله_فراق
#نوازش
#حنانه
#مسجد
[الخرائج و الجرائح] رُوِیَ أَنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا بَنَی مَسْجِدَهُ کَانَ فِیهِ جِذْعُ نَخْلٍ إِلَی جَانِبِ الْمِحْرَابِ یَابِسٌ عَتِیقٌ إِذَا خَطَبَ یَسْتَنِدُ عَلَیْهِ فَلَمَّا اتُّخِذَ لَهُ الْمِنْبَرُ وَ صَعِدَ حَنَّ ذَلِکَ الْجِذْعُ کَحَنِینِ النَّاقَةِ إِلَی فَصِیلِهَا فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاحْتَضَنَهُ فَسَکَنَ مِنَ الْحَنِینِ ثُمَّ رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یُسَمَّی الحَنَّانَةَ إِلَی أَنْ هَدَمَ بَنُو أُمَیَّةَ الْمَسْجِدَ وَ جَدَّدُوا بِنَاءَهُ فَقَلَعُوا الْجِذْعَ.
روایت شده که وقتی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله مسجدش را بنا کرد، در آن جا تنه نخلی خشکیده و کهن به سمت محراب بود که هرگاه حضرت خطبه میخواند به آن تکیه میداد. وقتی برای ایشان منبری ساختند و از آن منبر بالا رفت ناگاه آن تنه ناله ای سر داد همچون ناله ناقه ای که کره اش را از او جدا کرده باشند. آن گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله پایین آمد و آن تنه را در آغوش کشید و ناله اش فرونشست. سپس حضرت بازگشت. آن تنه را حنّانه مینامیدند و تا زمانی که بنی أمیه مسجد را خراب کردند بر جا بود. وقتی بنایش را تازه کردند آن را از جا درآوردند.
بحارالأنوار ٫ جلد 17 ٫ صفحه 365
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_بفرجه