هدایت شده از Aminikhaah_Media
@Aminikhaah ظریف.mp3
زمان:
حجم:
7.74M
🎙️#پادکست
✍کجای داستان براندازی هستی؟
* جامعه پدافند فکری لازم است.
* اگر ما نبودیم اوضاع این طور نبود...🤔
* عنصر موزی و مخرب و فتنهگر
* خلاء علما فقط در زمان مرگ نیست.
⬅️ ردیابی شبهات قبل از ورود به اذهان
⚠️ مسئول بی هویت جنگنده اسراییل میشود.⚠️
📌برگرفته از جلسه « در نبود علما »
#مقاومت #وعده_صادق #پدافند #شبهه #فتنه #مذاکره #ظریف
#مدرسه_تعالی
🎙️ @Aminikhaah_Media
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
محسن عباسی ولدی14031120 قصه مذاکره.mp3
زمان:
حجم:
4.79M
⛔️ قصه مذاکره، آزمودن تجربه ⛔️
صوت تبیینی حاج آقا #محسن_عباسی_ولدی در رابطه با مسئله مذاکره با آمریکا...
⁉️از خطر بزرگ تلقین اجتماعی چی میدونید؟
⁉️ چرا مذاکره با آمریکا خطاست؟
⁉️ تجربه دهه نود رو یادمون رفته؟
⁉️ الآن توی این درگیری اذهان، وظیفه ما چیه؟
اگر دغدغه ذهنی شما شنیدن پاسخ این سوالاته، یا قصد دارید بقیه رو از این خطای محاسباتی نجات بدید...
هم این صوت رو خوب بشنوید هم خوب منتشر کنید...
#مذاکره
#ایران_قوی
@abbasivaladi
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨بسیار مهم
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی 19 بهمن صراحتا اشاره کردن « اگر بهنگام و به موقع در بزنگاه های تاریخی حرکت نکنین بعدا قیام توابین فایده ای نخواهد داشت.» 💥
🇮🇷 امروز روز بسیار حساس و سرنوشت ساز برای کشور است.
باید مردم بصیر و انقلابی به مسئولین غربزده کشوری بفهمانند که هر چه قدر هم قیمت دلار و طلا رو بالا ببرین و به مردم و رهبری فشار وارد کنین نمیتونین به این بهانه وارد #مذاکره با امریکا بشین. همان کاری که قبل از برجام انجام دادند.
⭕️ بادهای بیوفا
#داستان_دادهمحور
🔻 هوا پر از گرد و غبار بود، همانطور که این شهر همیشه محصور بین تحریمها و وعدهها بود. سالها بود که مردم با لبهای ترکخورده از تشنگیِ توسعه، به آسمان نگاه میکردند و امید داشتند. سپس، همان روزی که فکر میکردند رهایی نزدیک است، مسئولینشان از مذاکرات برگشتند و گفتند: «آنها پذیرفتند. تحریمها برداشته میشود».
🔺خیابانها یکشبه رنگ عوض کرد. مغازهداران با احتیاط کالاهایی را که سالها پشت ویترینهای خالی خاک میخوردند چیدند. مادرانی که داروهای کمیاب را مثل گنج در جیبهای کهنهشان قایم میکردند برای اولین بار نفس راحتی کشیدند. حتی سربازان خسته در پاسگاههای مرزی اسلحههایشان را کمی پایینتر گرفتند.
🔻 اما ماهها گذشت و هیچچیز واقعاً تغییر نکرد. کشتیهای حامل گندم در بنادر تحریم اسیر شدند، داروها به جای قفسههای داروخانهها در چنگال دروغ پوسیدند و پول ملی روز به روز بیارزشتر شد. مردم، همان مردمِ صبور، کمکم چهرههایشان را از آسمان برگرداندند و به زمین دوختند. زمینی که دیگر حتی نمیتوانست خشمشان را جذب کند.
🔺 سپس، یک شب، آسمان غرید. نه غرش رعد، که غرش موتور جتهایی که از جایی دور میآمدند. پنجرهها پیش از آنکه صدای انفجار بیاید، لرزیدند. مردم، همان مردمِ بیپناه، به یکدیگر چسبیدند درحالیکه دیوارهای خانهشان؛ همان خانههایی که با امید بازسازیشان را شروع کرده بودند، روی سرشان فرومیریخت.
🔻...سالها بعد، وقتی جهانگردی از میان ویرانههای آن شهر عبور میکرد، پسر بچهای با چشمانی که از سنش پیرتر به نظر میرسید، به او نگاه کرد و پرسید: «آیا آنها به شما هم قول دادهاند که تحریمها را بردارند؟»
🔺جهانگرد، که دوربین به دست داشت، مکثی کرد و پاسخ داد: «من از جایی میآیم که هنوز باور دارند وعدهها را باید نوشت...»
🔻پسرک خندید! خندهای که بیشتر شبیه گریه بود و گفت: «اینجا لیبی است. ما هم روزی نوشتههایشان را باور داشتیم».
📚 #داستانهای_تبیینی
#مذاکره #آمریکا #تحریم
=======================
🌐 این داستان براساس واقعیت نوشته شده که میتوانید منبع آن را اینجا مشاهده فرمایید.
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir