امـــام صــــادق (؏) فࢪمــودنــــد:
برا؎ زن مسلمـــان ، جایــز نیســــت کھ...ツ
#حدیث
#عکس_نوشته
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی💜
▪︎پیشی کوچولو💗🐣
فواید نماز اول وقت:
①باعث طولانۍ شدن عمر می شود
②باعث نورانیشدن چهرهی انسانمیشود
③باعث ثروتمند شدن انسان ها مۍ شود
④ باعث برآورده شدن دعا می شود
⑤باعث میشودکه انسان تشنه ازدنیا نرود
⑥باعث آسان جان دادن می شود
⑦باعث آسان شدن سؤال ملائک درقبر میشود
⑧ انسان را بهشتی میڪند
⑨باعث شفاعٺ پیامبر (ص) برای وى میشود و نماز تون گره می خوره با نماز اول وقت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف.
منبع: ،بحارالانوار، ج۸۲
#تلنگر دوستانه😍
سهچیز یکبار به تو داده میشود
☑️🌿والدین ☑️🌿حسن ☑️🌿جوانی
سه چیز را همیشه بخور
☑️🌿سیب ☑️🌿سیر ☑️🌿سرکه
سه چیز را هرگز نخور
☑️🌿مال یتیم ☑️🌿مال حرام ☑️🌿 غصه
با سه چیز همیشه دوستی کن
☑️🌿علم ☑️🌿قلم ☑️🌿کتاب
سه چیز را از دست نده
☑️🌿برادر ☑️🌿رفیق ☑️🌿امید
♥️•°•♥️•°•♥️
به وقت پارت گزاری رمان بهشت چادر🙂🌼
پارت ۸۲ و ۸۳👇👇👇👇👇❤️💞🌸
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️
🌸❄️
پارت 82 رمان #بهشت_چادر 📿
دکمه برقراری تماس رو فشردم .
من:الو؟
فرهاد:سلام حانیه خانم.
من:سلام بفرمایید خوبین؟
فرهاد:خیلی ممنون
من:کاری داشتین؟
فرهاد:بله...خب راستش درمورد جوابم هست!
من:چه جوابی؟
فرهاد:درواقع خواستگاری من از شما .
من:اهان بله.
فرهاد:بله؟؟؟
من:نه نه جواب خواستگاری رو نمیگم منظورتون رو فهمیدم.
فرهاد:اهان بله میخواستم بدونم جوابتون چیه؟
من:خب...راستش من هیچی در موردتون نمیدونم و اینم درست نیست که بدون اطلاع به خانواده ام ازم خواستگاری کردین و منم بهتون جواب بدم .... میفهمین که منظورم چیه؟
فرهاد:بله میدونم اگه بخواین میتونم حضوری با خانواده خدمت برسیم.
من:راستش من خودم نمیتونم تصمیم بگیرم لطفا با پدر و مادرم هماهنگ کنید.
فرهاد: پس شماره خونتونو میدید؟
من: بله ۳۲......
فرهاد:ممنون زنگ میزنم.
من:خواهش میکنم خداحافظ
فرهاد:خدانگهدار.
تماسو قطع کردم . هوففف خداروشکر اروم حرف زدما وگرنه اگه اینا میشنیدن باز بدبخت میشدم.
برگشتم برم سرجام که دیدم بلللله.
میلاد و علی و ارزو و مریم روبه روم وایسادن و طلبکار نگام میکنن.
بیخیال شونه ای بالا انداختم و گفتم:چیییه؟آدم ندیدین؟
میلاد:کی بود؟
من:کی کی بود؟
میلاد:مسخره بازی در نیار کی بود زنگ زد؟
من: اممم.... همکلاسیم.
میلاد: اهان بعد اسمش چیه؟
دستپاچه گفتم:چیز...خب چیزه.....نمیدونم...یعنی نکه ندونما نه شما نمیشناسینش.
میلاد: اهان بعد باهاتون چی کار داشتن این دوست ناشناس؟
من:دوستم نیست فقط همکلاسیمه بعدم هیچی دیگه
میلاد: حانیه اسمش فرهاده نه؟ چرا نگفتی ازت خواستگاری کرده؟
کپ کردم.یاخداااا.این از کجا میدونه؟؟؟
با چشمای از حدقه زده بیرون بهش خیره شدم.
این داستان ادامه دارد...
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️
🌸❄️
پارت 83 رمان #بهشت_چادر 🗯
میلاد:اون جوری بهم خیره نشو الان همه قضیه اشو علی بهم گفت.
همون جوری با چشم های از حدقه زده بیرون کلمو سمت علی چرخوندم و به علی نگاه کردم.
علی:چیه خوب؟خودم میدونم دیگه.
پوفی از سر کلافگی کشیدم و رو به میلاد گفتم.
_اره داداش ازم خواستگاری کرده.
ارزو و مریم:اوووووو.
میلاد:ساکت.
بعد رو به من گفت:
میلاد:چرا نگفتی؟
من:خب یادم رفت.
میلاد:الان چی میگفت؟
من:هیچی میگفت جوابت چیه؟
علی:خب چی گفتی شما؟
میلاد:خودم دارم ازش میپرسم.
من:هیچی گفتم من چیزی راجع بهتون نمیدونم و باید حضوری و با خانواده بیاید خواستگاری.
علی:چیییی؟
من:وای چیشده چیز بدی گفتم؟
میلاد:مگه دوسش داری که گفتی با خانواده بیاد خواستگاریت.
من:نه بخدا.
میلاد:چرا بدون هماهنگی الکی حرف میزنی.
من:من...من نمیدونستم مگه چی گفتم؟
میلاد:احمق اون الان فکر میکنه جوابت مثبته که با خانوادش بیاد خواستگاریت.
من:خوب حالا چی کار کنم.
میلاد:هیچی مگه اینکه وقتی به مامان زنگ زد بهش بگه دخترم قصد ازدواج نداره.
من:واااا.
میلاد:چیه نکنه دوست داری ازدواج کنی باهاش.
من:نه خوب...راستش خیلی ازش خوشم نمیاد مشکوکه...میدونی مشهدم انگار دنبالم بود.
علی:وایسا وایسا گفتی مشهد؟
من:اره.
علی:یعنی دنبال تو تا مشهدم اومده.
من:اره فکر کنم چون هرجایی حتی حرم میرفتیم میدیدم داره نامحسوس تعقیبم میکنه گفتم حتما شاید میخواد مواظبم باشه.
علی:واااای حانیه واااای چرا اون موقع نگفتی؟
من:چیشده مگه ؟
علی:بابا این ادم درستی نیست قطعا برای کار دیگه ای تعقیبت میکرده!
من:تو از کجا میدونی؟ بعدم برای چه کاری؟
این داستان ادامه دارد...
هدایت شده از בخترانـღمذهبـے•͜•ْ⃟♡
رمان بهشت چادر👆👆👆👆👆👆
روزی یک الی سه پارت خدمتتون🧚♂🧚♀
ببخشید دیگه دوستان من چون این روزا کلاسا حضوری شده سخت درگیرم و اگر یک روز نشد و فراموش کردم که رمانو بزارم لطفا ببخشید🙏☺️