eitaa logo
בخترانـღمذهبـے•͜•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ْ‌‌‌‌‌‌⃟♡
167 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
209 فایل
[زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...💔] ♡•مذهبی بودن لیاقت میخواد حواسمون باشه•♡ 300....🚴‍♀🚴‍♂....200 تاسیس 1400/3/5 ایدی مدیر>>> @Atieha ناشناسمونهـ https://harfeto.timefriend.net/16685314500247 🖇 @zozozos 🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پارت ۱۰۴ و ۱۰۵ رمان بهشت چادر تقدیمتون 👇👇🌈
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ پارت 104 رمان ⏰ دوباره رفتم تو فکر. من چی؟من علیو دوست دارم؟ نمیتونم به خودم بگم اما منم ازش خوشم میاد وابستش شدم دوستش دارم. من علیو دوست دارم . ازدواج؟من و علی؟ واقعا درسته؟ راستش علی همه پولداره همه اخلاقش خوبه عم باخداس و هم از آشناهامونه که خیلی هم بهش اعتماد داریم و همچیش خوبه و از همه نهم تر منم دوستش دارم و اونم دوستم داره. هوفی کشیدمو از فکر بیرون اومدم . ماشینو روشن کردم و رفتم خونه . *یک هفته بعد* یک هفته گذشته و من اصلا علیو ندیدم . راستش خودمم نمیخواستم ببینمش تا کمی فکر کنم و ذهنم به هم نریزه و خداروشکر این یک هفته هم کلاسام باهاش نبود.راستش تو این یه هفته خیلی فکر کردم شب و روز ، موقع ناهار و شام،تو کلاس و... فکر میکردم به خودم و علی فکر میکردم به ایندم و زندگیم . در نتیجه تصمیم گرفتم که طلاق نگیرم. اره خب میدونم یه زره ضایع و شرم اوره ولی خب دیگه ما همو میخایم و میتونیم عروسی بگیریم . البته هنوز هیچکی چیزی نمیدونه. من میتونم علیو به عنوان شوهرم داشته باشم . وای خدا جدیدا چقد بی حیا شدما شوهرم شوهرم و دوستت دارم و فلان افتاده تو دهنم. زنگ کلاس خورد و مثل این یه هفته هیچی نفهمیدم . با زهرا و فاطمه رفتیم تو حیاط و روی یه نیمکت نشستیم. من:بچه ها شما نمیخاید ازدواج کنید؟! زهرا خندید و گفت: حالا چرا میپرسی؟! من:همین جوری حالا بگید ببینم. فاطمه: والا ما مثل تو خاستگارامون پشت در صف نکشیدن که بخایم ازدواج کنیم ولا. زهرا خنده ای کرد و گفت: حالا این به کنار شوهر میخایم چه کار بابا من قصد ادامه تحصیل دارم . زدم زیر خنده و گفتم:اره اره از اونایی که ناز دارن هوم؟! زهرا:اره همون. فاطمه :ای ای بی حیا ها یکم خجالت بکشید شوهر شوهر میکنن واسه من.! خندیدم و گفتم:کجاشو دیدی من اسم بچه هامم انتخاب کردم. زهرا یکی زد تو سرم و گفت:خاک تو سرت چه فانتزیم میزنه بابا تو اخرشم میترشی حالا هی ادا بیا. من:زهرمار من به این خوبی . فاطمه :اره مگه چشه؟ زهرا:چش نیس گوشه . من:گمجو لوسسسسس. زهرا:ایشششش من قهرم. من:عیجان بیا بقلم قهر به تو نیومده. زهرا پرید بقلم و گفت:میدونم میدونم من متعلق به همم. من:مرز چه خودشم تحویل میگیره . فاطمه:این خودشو تحویل نگیره کی بگیره. من:همینو بگو. زهرا:ایششش بیشورا نکه خودتون دختر شاه پریونین . فاطمه:اون که بعله. من:اعتماد به نفست تو حلق زهرا، فاطی. زهرا:حالا چرا تو حلق من ؟! من:نمیدونم دیوار کوتاه تر از تو نبود . زهرا:خاک تو سرت . ساختمون نگاه کردم و گفتم: خب دیگه ساعت ۶ شده کلاسامونم که تموم شده پس کم چرت بگید پاشید بریم خونه. فاطمه:اره بریم دیگه. این داستان ادامه دارد...
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ پارت 105 رمان 🔫 بچه ها که رفتن منم رفتم سوار ماشین بشم که علیو درحالی که تکیه داده بود به ماشینم دیدم. حواسش به من نبود و من شروع کردم به آنالیز کردنش : یه کتونی بند دار سفید مشکی با یه شلوار لی جین مشکی با یه تیشرت سفید که طرح قلب مشکی داره و یه سویشرت مشکی که زیپو باز گذاشته بود و در آخر عینک دودی خفنش که به چشمش بود. اوهههه بابا تیپت تو حلقم .اینجوری میای دانشگاه که دخترا همه قش میکنن . خخخ دیگه زیاد تعریف نکنم پرو میشی.به سمتش رفتم که توجهش بهم جلب شد. سلام داد و جوابشو دادم. سکوت سنگینی بینمون حاکم شد. من حرفی نداشتم که بهش بزنم و اونم انگار نمی تونست حرفاشو بگه. بنابر این پیش دستی کردم و گفتم:خوبی چیزی شده؟ علی:خوبم خوبم چیزی نشده فقط...فقط... من:فقط ؟ علی:فقط اومدم جوابمو بگیرم. خودمو زدم به اون داه و گفتم: جواب جواب چیو؟ علی یه نگاه از اونا که میگه خر خودتی بهم انداخت و گفت:جوابمو دیگه خودت بهتر میدونی. از رو نرفتم و گفتم:نه من چمیدونم؟ علی: دست انداختی منو؟ دیگه دیدم خیلی ضایعس پس گفتم:اهاااا اون جوابو میگی ؟!! علی:اره همون خب چیشد به نتیجه رسیدی؟ کلافه نگاهمو به دور و بر انداختم.روم نمیشد بهش بگم که دوستش دارم. با استرس با انگشتام بازی میکردم که خودش فهمید و گفت:راحت باش ما که دیگه این حرفارو باهم نداریم خجالت نکش. اما من مثل این سکته ای ها زبونم تو دهنم نمی‌چرخید . علی که دید حرف نزدم اومد جلو و دستمو تو دستاش گرفت و با لحن آرامش بخشی گفت: حانیه جان خانوم خونم میشی؟ آرامش گرفته بودم و خواستم جواب بدم که یه دفه شیطونیم گل کرد. دستشو پس زدم و گفتم:همین جوری کشکی کشکی هم که بله نمیگن. خنده ای کرد و گفت شیطون پس چیکار کنم بله بدی؟ کمی فکر کردم و مثل بچه ها گفتم: باید برام بستی بخری.! علی خنده ی بلندی کرد و گفت باشه کوچولو بریم برات بخرم. سوار ماشینم شد و سوئیچمو ازم گرفت . منم کنار نشستم و علی رانندگی کرد. بین راه گفتم:پس ماشین خودت چی؟ علی:نیوردم راستش توقع همچین چیزیو داشتم. من:عاها. ماشینو نگه داشت و پیاده شد. به سمت بستی فروشی رفت. نگاهمو ازش گرفتم و دوختم به دستام. دستام عرق کرده بودن. اوف من چم شده؟آروم باش دختر. واییی نمیتونم. استرس دارم. ناخوداگاه شروع کردم به جویدن لبم . عادتم بود هر وقت استرس بگیرم این کارو بکنم. در ماشین باز شد علی نشست . نگاهی بهم کرد و گفت : اینم بستی. بعد بستنی قیفی رو داد دستم. بیخیال استرس و جویدن لبم شدم و شروع کردم به خوردن بستنی. چند دقه گذشت تا بستی تموم شد. به علی نگاه کردم که بستی نداشت. من:عه برا خودت نخریده بودی؟ علی:نه نمیخواستم خب بستنیم که گرفتم حالا جوابم و میدی؟ اروم سرمو تکون دادم که ینی جوابتو میدم. لبخندی زد و گفت:با من ازدواج میکنی؟ لبخندی زدم و اروم گفتم:عروس رفته گل بچینه. علی که فک میکرد میخام بگم بله یدفه وا رفت . خنده ای کردم و گفتم:بله. ناباورانه نگام کرد و یه دفه خندید و بغلم کرد. زیر گوشم اروم گفت:خوشبختت میکنم حانیه قول میدم ممنونم ممنونم ازت . لبخندی زدم و گفتم:منم ازت ممنونم. این داستان ادامه دارد...
۲ پارت تقدیم نگاه پر مهرتون...🍃
⭕️واکنش جالب «شروین حاجی‌پور‌» به جایزه گرمی و همسر بایدن 🔹بخش زیادی از زندگی و شادمانی مردم ایران را همین آمریکایی از بین برده که همسر رئیس جمهورش جایزه را به من اهدا کرده است. 🔹کشورم را دوست دارم.
⭕️پلیس ترکیه ۴ نفر را به‌دلیل انتشار پست‌های تحریک‌آمیز درمورد زلزله و ترساندنِ مردم بازداشت کرد. بعد یه عده هستن که به جمهوری‌اسلامی به خاطر رفتارهای مشابه (و البته مدبرانه) میگن دیکتاتور…😐🚶🏾‍♀
🔴 فقط شصت متر ارتفاع داشته ولی نمیتونستن بزننش !!! 🔹 ابرگودرت کی بودی تو ؟؟
🔴 توی این 43 سال چی‌ کار کردید آخه؟ 🔹 یک قلمش این بود که اون روز پزشک هندی و پاکستانی باید بالا سرت میومدن و قطره بهت میدادن، الان خودت به کشوراشون، ربات جراح صادر میکنی و میاری آموزششون میدی، اما خب چشم برانداز، قدرت دیدن نداره، چون در برابر دستاوردهای انقلاب اسلامی، کوری ارادی دارن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا