♦️داستان شنیدنی♦️
● آیة الله العظمی وحید خراسانی نقل کردند: وقتی #همسر مرحوم آیة الله العظمی خوئی در نجف از دنیا رفتند، برای تسلیت ایشان به منزلشان رفتم. دیدم خیلی پریشان و ناراحت هستند. بعد این جریان را نقل کردند:
👇👇
● روز اوّل ازدواجمان هیچ در بساط نداشتم. فکر میکردم حالا روز اوّل زندگی، ظهر چهکار کنیم؟ همسرم به من گفت: چرا فکر میکنید؟ گفتم: روز اوّل #زندگی است، چیزی در بساط نداریم، ناهار نداریم. گفت: شما بروید درس، به این کارها کار نداشته باشید، وظیفهٔ شما درس خواندن است.
● من رفتم درس مرحوم آقا ضیاء. ظهر آمدم دیدم آبگوشت درست کردهاند. گفتم: از کجا؟ گفتند: شما که رفتید، رفتم میان آشغالهایی که بیرون ریخته بودند گشتم، یک ظرف مسی شکستهای پیدا کردم، بردم فروختم، گوشت خریدم، #آبگوشت درست کردم. شما تا من هستم از جهت زندگی فکر و #دغدغهای نداشته باشید.
✅ ما سمعتُ ممّن رأیتُ؛ ج۲؛ ص۹٥
📙📙
کانال گنجینه کتاب
https://eitaa.com/joinchat/3401908285C6a49b3fc6f