✍اعظم یادگاری از البرز
چشم انتظار روی تو
در مهمانی خدا و محفل قرآنم
امسال بهار طبیعت و بهار قرآن
چه مبارک بهاری، بهار در بهار
این مهمانی رمضان
در دعای جوشن اشک ریز خواهم بود
کاش به وصال تو برسم یا مهدی!
اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
گمان ابنالمعلم
✍نجمه صالحی
ابنالمعلم پایه گذار مکتب جدید کلامی است. استاد سید مرتضی و سید رضی. داستان خواب شیخ، جهت تعلیم این دو برادر، خواندنی است. جمع آوری کتاب نهج البلاغه مولاجانم علی(ع) توسط سید رضی و رهبر تشیع شدن سید مرتضی، نتیجه زحمات استاد بود.
بغداد آن زمان مهد علوم دینی بود و بهخاطر حضور دولت آل بویه فرصت خوبی شد که شیعیان کرسی تعلیم داشتهباشند. بعد از رحلت ابن المعلم، شیخ مفید(ره)، سید مرتضی، رهبری شیعیان را به عهده گرفت و بعد از او شیخ طوسی. شیعه وامدار تلاش بسیاری از علماست، آنهایی که در شرایط سخت برای نجات شیعه و بسط جریان تشیع مرارتها کشیدند. مانایی و پویایی تشیع به چنین بزرگوارانی مدیون است.
همزمانی شیخ مفید با اوایل دوران غیبت کبری و حکم خاص او درباره خمس جذبم کرد. به نظرم ایشان گمان میکرده غیبت کبرای امام زمان عجل الله فرجه خیلی طولانی نیست؛ چون معتقد است که خمس یا باید به دست خود حضرت برسد و یا به دست کسی امانت بدهیم که او حتما به دست خود امام برساند یا سهم امام دفن شود و...یا شیخ! شاید اگر میدانستی که سالها و حتی قرنها میگذرد و خبری از رویت یار نیست، این فتوا را نمیدادی!
روزها و سالها منتظر هستیم و او نیامد البته اگر بگوییم منتظر! شاید بهتر باشد بگوییم او منتظر تکمیل ۳۱۳ یار است! کاش لحظه لحظه زندگیمان غرق انتظار بود!
🍃اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🍃
پ.ن: سوم رمضان سالروز رحلت شیخ مفید؛ معروفترین اثر او در علم فقه المقنعة، در کلام اوائل المقالات و در تاریخ الارشاد است.
#ماه_رمضان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
"خانه پدری"
✍نرگس سلیمانی
بعضی لذتها هیچ وقت از خاطرم نمیرود مثلا افطاری خانه پدری و درست در رمضان ۱۳۹۸بود که لذت افطار"خانه پدری" را در بیت رهبری چشیدیم. بیصبرانه منتظر بودیم که ناممان در قرعه کشی در بیاید، گویا قسمت نبود!
در لیست ذخیرهها جای انصرافیها اسممان ثبت شد و همین ذخیره بودن باعث شد چند ساعتی بیشتر از سایرین ایستادن در درب منزل پدری نصیبمان شود و بیشتر مزه این انتظار و نگرانی شیرین را بچشیم که خدایا کارتمان میرسد یا نه!؟
جزو آخرین نفرها بودیم که واردحسینیه شدیم(این آخرین یعنی آخرین واقعی یعنی بعد از ورود آقا به حسینیه حتی!)
آقاجانمان نکات نابی گفتند هرچقدر میخواستم حواسم راجمع کنم تا سخنان نمایندگان طلاب را بشنوم، نمیشد! انگار حس زنانهمان که میتوانیم چندکار را باهم انجام دهیم، قفل شده بود و من فقط داشتم پدر را میدیدم و و قالی حسینیه را لمس میکردم و زیبایی در عین سادگیاش را در ذهنم ثبت میکردم.
البته که با شروع سخنرانی نمایندگان زن، حس نیمچه فمینیستیمان گل کرد و غرق در سخنان هم جنسهایمان شدیم که چه میگویند! آقاجانمان چندتوصیه کردند و من مدام در ذهنم توصیهها را تکرارمیکردم:
۱_ درستان را بخوانید و جدی بگیرید و تاکید کردند که باید طریقهی استنباط را یادبگیرید؛هرچند مجتهدشدن برای همه لازم نیست اما برای فراگیری معارف اسلامی، اجتهاد لازم است.
و من که کارکرد زنانه مغزم باسخنرانی طلاب خانم دوباره شروع شده بود همزمان داشتم به تلاش عدهای درکم جلوه دادن دروس اصول و فقه استدلالی و... فکرمیکردم و درمقابل کم کاری عدهای در نحوه یادگیری این دروس به طلاب به نحوی که این اصول هیچ فایدهای برای طلبه نخواهد داشت چون استنباطی یادنمیگیرد!
۲_ اختلافات فکری و...درحوزه به تشنج فضای حوزه و به اصطلاح ناخن زدن به چهرهی یکدیگر کشیده نشود
ایشان گفتند طلاب باید ادب واطاعت از بزرگان حوزه رایادبگیرند اما ازطرفی آن بزرگان نیز باید روی حلم و تحمل خودشان کارکنند!
۳_چندین بار به منشورروحانیت اشاره کردند _راستی درگوشی چندنفراز ما منشورروحانیت امام راخواندهایم؟!_
۴_ در این سخنرانی به وظایف حوزه هم اشاره ای شد و این نکته که تکلیف حوزه برای آموزش اسلام فقط بخشی از وظیفه حوزه است نه تمام آن
و با توجه به" العلما ورثه الانبیا"وظیفه دیگرحوزه، تحقق این آموزهها درجامعه است و به دنبال این اندیشه بود که فعالیت امام خمینی(ره) وطلاب در تحقق انقلاب اسلامی و مبارزات انقلابی کاری خارج از وظیفه حوزه علمیه و طلبگیشان نبوده است!
این یادداشت باید مختصر میشد! اما شما را به خواندن کامل مطالب این دیدار توصیه میکنم و جواب به این سوال که در چهار سال گذشته بعد از این توصیه ها ماطلاب و در مقابل بزرگان حوزه چنددرصد این فرامین را عملی کردهایم؟ تا دردیدارهای بعدی شاید دیدار رمضانی حضرت آقا باطلاب،روی سخن گفتن داشته باشیم!
https://b2n.ir/z99483
#جهاد_روایت
#ماه_رمضان
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بهار در بهار
✍️آمنه خالقی فرد
طراوت بهار، به دل مینشیند و به انسان انگیزه میبخشد. دریچه نگاه را به روی خوبیها و زیباییها میگشاید.
جهان همان جهان است، پس چه شده که همه چیز از منظر ما زیباتر شده، روحمان زنده میشود و دنیا را بهتر و زیباتر میبیند؟
خاصیت بهار، شستن چشمها و جور دیگر دیدن است. چشمها که زیبا ببینند گویی جان نیز طراوت میگیرد.
اکنون بهار را بهاری دیگر در برگرفته بهاری که چشم توحیدی انسان را باز میکند. رمضان، بهار دلها،بهار طبیعت را مشایعت کرد تا روح و جان جلا گیرد. تا غبار را از دلها پاک کند.
#فصل_بهار
#ماه_رمضان
#بهاردربهار
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سوزنی در قاب
✍زينب نجیب
آرا و کم حرف بود. وقتی زمان درس و مدرسه تمام میشد بعد از کمی دوچرخهسواری با رفیقش، هوس باز کردن اجزاء دوچرخه به سرش میزد و برای اینکه وسایل دوچرخهشان با هم قاطی نشود هر کدام گوشهای از حیاط را برای بساط خود انتخاب میکردند. هرچند، گهگاه خواهر بازیگوشش از راه میرسید و با یک چشم بر هم زدن، دل و روده هر دو دوچرخه را در هم میآمیخت اما نه سخن زشتی از او شنیده میشد و نه صدای بلندی از خانه.
شجاعت را فریاد نمیزد؛ ادعایی نداشت اما از همان کودکی در بسیاری از رفتارها و واکنشهایش بهراحتی میشد جرأت و جسارت را در او دید. مثل آن روز که با مادر و دو خواهرش از خیابان عبور میکردند که ناگهان متوجه راهپیمایی مردم شدند. به اصرار بچهها، مامان مهین هم با ساکی پر از وسیله دست در دست کودکانش به جمع تظاهرکنندگان پیوست اما دقایقی نگذشت که یکباره، خود را در مقابل سربازان مسلح دیدند، سربازانی که لولهی تنفنگشان را به سمتشان گرفته بودند. مامان مهین یادش نمیآمد که پسر ۷ سالهاش و دخترها چطور بین جمعیت گم شدند. نگران و ترسان خود را به گوشهای رساند تا او و دخترانش را بیابد. خیابان که آرامتر شد؛ داوود به همراه مردی کرکرهی مغازه را بالا زد و بیرون آمد. گویا در آن بحبوحه مردی از اهالی محل، داوود را در حال یافتن پناهی دیده بود و سریع او را به داخل مغازهاش کشانده بود. دختران نیز یکبهیک بهمحض دیدن مادر خود را به او رساندند و بعد همگی بااحتیاط، خیابان را به قصد منزل ترک کردند.
یا آن روز که سربازان گارد شاهنشاهی در میدان ژاله (میدان شهدا) مردم را به گلوله بسته بودند؛ روز جمعه سیاه را میگویم، به همراه خانواده بیرون بودند و اطراف میدان با ماشین در حال تردد که متوجه تظاهرات مردم و شلیک گلوله شدند. هرچند داوود اصرار کرد که به جمع مردمان ملحق شوند اما پدر اجازه نداد و در همان کوچه پس کوچههای میدان شهداّ مهمان خانهی یک دوست قدیمی شدند. از کنار پنجره تکان نمیخورد خیلی دوست داشت بداند چه خبر است صاحبخانه تذکر داده بود که هر لحظه ممکن است تیر به شیشه پنجره اصابت کند. همین که با تذکر آقای خانه از صندلی پایین آمد تیری به شیشه خورد و شکست و برای بار دیگر جان شیرینش به مادر بخشیده شد تا اینکه وقتی ۱۷ سالش شد؛ شناسنامهاش را برای پذیرش در جبهه دستکاری کرد. پدر جانباز بود و اجازه نمیداد به جبهه برود اما دیگر سرِ ماندن نداشت. بالاخره به هر نحوی بود پدر و مادر را راضی کرد. برای پدر نامه نوشت و کنار گوش مادر آنقدر زمزمه کرد تا دلشان راضی و آرام شود. چند باری اعزام شد. یک بار دو سه ماه از او خبری نبود تا اینکه خیلی سرزده به خانه برگشت. دستش را با احتیاط تکان میداد اما نمیگفت چه اتفاقی افتاده. با اصرار خواهرها کمکم از مجروحیتش و بستری شدن در بیمارستان گفت. حالا آمده بود تا هم نفسی تازه کند و هم دوران نقاهت را بگذراند اما دل بیقرارش تابِ ماندن نداشت و زودتر از موعد راهی جبهه شد. سفر آخر با همه خداحافظی کرد. به خانهی خواهرها سری زد و از آنها خواست در نبود او بیتابی نکنند. در جواب بی تابی مادر گفت نگران نباش. من نه جانباز میشوم و نه اسیر اما نگفته بود شهید نمیشود. وقتی ششم نوروز سال ۶۷ خبر شهادتش را با ساکش به آقا و مامان مهین دادند غیر از پلاک و وصیتنامه و چند وسیلهی شخصی، یک تصویر بزرگ از امام خمینی در کیفش خودنمایی میکرد که گویا در اوقات فراغتِ جبهه با نخ و سوزن، کوبلن چهره امام را می دوخت.
نمیدانم در آن لحظاتی که چهره امام را با نخهای مختلف و سوزن، رنگ میزد در فکر و دلش چه میگذشت. شاید با خدای خود چنین نجوا میکرد که خدایا تا قبل از اتمام این تصویر مرا در آغوش خود بپذیر.
یا شاید از خدا میخواسته تا اثری معنادار از خود به جا بگذارد مثل معنای توقفِ سوزنِ نخ کرده که چند رَج را با سختیها و فراز و نشیبهایی پیموده بود و یک شب قبل از شهادت در نقطهای ایستاده و در چشمان من و تو خیره میشود و میگوید تا اینجا آمدیم از اینجا به بعد کار به دست شماست.
حال که پس از سالها به صفحهی کوبلنی عکس امام که در یک قاب قدیمی جا گرفته است خیره میشوم و آن سوزن نخ کرده را روی دوختِ ناتمام عکس میبینم با خود میاندیشم که چقدر به پای عهدمان با شهدا ماندهایم، چقدر راهشان را ادامه دادهایم، چقدر به وصیتشان گوش سپردهایم.
صدای دعای کمیل و مداحی داوود و داوودها هنوز در فضای تاریخ میپیچد. این سرهای ماست که باید گوش شنیدن داشته باشد.
در بخشی از وصیتنامهی شهید داوود فتحعلیزاده نجیب آمده است: "از مادر و خواهرها و دخترهای خواهرانم و همهی بانوان میخواهم در حفظ حجاب زهرایی کوشا باشید."
🥀شادی روح شهید فتحعلی زاده نجیب صلوات🥀
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«سبک زندگی درذقرآن»
✍زهرا نجاتی
اگر بخواهیم از مجموع محتوای جزء سه قرآن با رویکرد خانواده، نگاهی داشته باشیم، قطعا موضوع حضرت مریم سلام الله علیها، اولویت خواهد داشت.
فرزندی که طبق نذر خانواده قرار بود پسر باشد تا خادمی معبد کند، اما به اراده خداوند، دختر شد و به چنان عظمتی رسید که در مرحلهی اول، برسر کفالتش، رقابت شد و در لحظهی تولد، مادرش گفت:«پسر مثل دختر نیست» و نفرمود:«دختر مثل پسر نیست» در حالیکه اگر نگاه غالب فعلی حاکم بود، باید این تعبیر آورده میشد.
نکته دوم اینکه مادرش او و ذریهی اش را از شر شیطان، به خدا سپرد. این نکته با بیان حدیث از امام صادق علیه السلام که فرمود:"به جای جوان، خداوند به آن پدر و مادر که خضر فرزندشان را کشت، دختری داد که هفتاد پیامبر، ازنسلش به وجود آمدند"، اهمیت پیدا میکند چراکه یک زن، به اندازه یک نسل و ذریه، اهمیت مییابد و این موضوعی است که در موضوعات جمعیتی، هم لحاظ میشود.
سوم اینکه لحظات عبادت شکوهمند این دختر یعنی حضرت مریم سلام الله علیها به شکلی غبطهانگیز بود که جناب زکریا با دیدن نعمات بهشتی که در اثرعبادت آن دختر، به مناجات با خدا می پردازد و طلب نسل میکند!
چهارم اینکه مریم سلام الله علیها به مقام تکلم با فرشتگان و نازل شدن غذای بهشتی و برترین زنان عصرش میرسد.
این در کنار مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها از عملی بودن این مقامات برای هر زنی، پرده برمیدارد. چهاینکه رسیدن به مقام قرب الهی با توجه به آنچه در دین آمده و خصوصیات روانشناختی زن از جمله مهربانتر بودن، دینداری بیشتر، بخشش در زمان زایمان و شیردهی و احتساب روزهای بارداری به جای عبادت و نگاه مرحمت در ازای کار در منزل، راه را برای رسیدن به مقام تقرب الهی، بیش از برای مرد، هموارمیکند.
پنجم اینکه زخم زبان از مریمی با آن عظمت؛ این مناجات را ساخت:«کاش میمردم و فراموش شده بودم.»
ششم اینکه خداوند هم به زکریا هم به جناب مریم علیهماالسلام، فرزنددار شدن را بشارت میدهد؛ این یعنی فرزند در نگاه خداوند، نعمت و لطف و مایهی چشم روشنی است، نه نان خور اضافه!
و در پایان، همه و اول خودم را توجه میدهم به حدیثی که فرمود:« خداوند گناهکاری که با چهرهاش گناه کرده را مؤاخذه میکند که به چه خاطر به گناه افتادی؟ او زیباییش را بهانه میکند و ناگهان حضرت مریم سلام الله علیها در لباس و عظمتی ظاهر میشود و به گناهکار گفته میشود: تو زیباتری یا مریم؟ و حال اینکه او مجرد بود!» و فعلا همین.
اللهم الحقنا باولیائک💚
#سبک_زندگی
#دختر
#فرزندآوری
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖 طبیعت
✍ کبری خالقی
📌 طبیعتِ زمین در هر حرکتی، درس آموز و وفادار به انسانهاست. در واقع تمام نعمات الهی، برای رشد و عبرتآموزی انسانها آفریده شده و طبیعت نیز، از این قاعده مستثنی نیست.
📌 طبیعت، برای اهل توجه و دقت، آموزههای بسیار جالبی دارد. برای مثال؛
[۱] اگر انسان با بهار بنشیند، روح را سرسبزی و طراوت میبخشد و او را شکوفا کرده و رشد میدهد.
[۲] اگر با تابستانِ آن، رفاقت کند با گرمترین احساس، داشتههای خود را نثار او میکند.
[۳] اگر پابهپای پاییز راه بِرَود، با رنگآمیزیهای متنوع و زیبا به خاطرِش پوستاندازی میکند.
[۴] و اگر در کنارِ زمستان باشد، او را به مقاومت و صبر دعوت کرده تا از سختیها، رویشِ جدیدی را دریابد.
[۵] اما، مواظب باشید که هیچگاه با طبیعتِ مستکبر، همنشین نشوید؛ چون طبیعت او، نه تنها سرسبزی و گرما نمیدهد؛ بلکه با رنگآمیزیهای کاذب، انسان را به سختیهایی میرساند که تاب و توانِ مقاومت را سلب میکند و با هر قدم، عقبنشینیِ تو، جلو آمده و به ویرانیت کمک خواهد کرد.
امام خامنهای:
«ما... طبیعت و خوی استکبار را میشناسیم؛ میدانیم که آنها زیر ظاهر مخملینی که بر روی پنجههای خشن خود، بر روی چنگالهای خونین خود کشیدهاند، چیست؛ این را ما میدانیم.»(۱۹شهریور۱۳۸۷)
«طبیعتِ استکبار، سلطه است؛ دنبالِ سلطه است؛ دنبالِ فراگیر کردن سلطه است؛ هر ملّّتی و هر نظامی که مقاومت نکند، اسیر خواهد کرد..»(۶خرداد۱۳۹۵)
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
دعای بدون مرز
✍️نجمه صالحی
همه ما در زندگی درخواستهایی داریم، چیزهایی میخواهیم، کم یا زیاد! مثلا درخواستهایی برای بهتر شدن شرایط، بهتر شدن کار و کاسبی، بهتر شدن سازِ ناکوک زندگی، بهتر شدن وضعیت جسم و کلا حال خوب و آسایش و آرامش رویایی! و برای محقق شدن اینها علاوه بر تلاش، دعا هم میکنیم! با دعا از قادرمطلق درخواست داریم و از او میخواهیم که بهترین حالت برایمان رقم بزند! اما چه خوب است که وقتی که دست به دعا بر میداریم با تأسی به بیبی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها و قول معروف ایشان "الجار ثمالدار*" تنها به خودمان فکر نکنیم، دایره این خواستن را وسعت دهیم!
مثلا دعاهایمان بدون سنگچین، بدون حد و مرز، باشد! دعا کنیم برای مسافران دنیای حقیقت، دعا برای مقیمان دنیای اجارهای! اصلا دعا کنیم برای کلّ نیازمندان، فارغ از هر جنس، رنگ، زبان، نژاد، دین و آئین، از آن جهت که همه انسانیم! دعا برای افرادی که حتی خودشان نمیدانند دعا لازمند!
آیا ممکن است روزی رسد که همه آرزوها، خاطره شود؟ آیا بهترین حال بعد از گرفتاری نصیبمان میشود؟ اما چه دعایی کنیم که جامع و کامل باشد؟
در ماه رمضان دعایی از رسول مهربانیها صلی الله علیه و آله سفارش شده که پس از هر نماز خوانده شود به نظرم بیانیه نوعدوستی بشر است این دعا! و بیشک تحقق واقعی این درخواستها جز با ظهور مُصلح کل و دولت کریمه الهی ممکن نیست. آمدنی که حتی مسافران بهشتی را مسرور میکند!
اصلا بهتر است بگوییم دعای فرج و درخواست ظهور حضرت بقیه الله الاعظم است این دعا! و چه خوب است این دعا را منحصر به ماه مبارک رمضان نکنیم و همیشه بخوانیم!
🕊اللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ...🕊
*کشف الغمة / ترجمه زواره ای ; ج ۲ ص ۲۶
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سفارش خدا
✍چمنخواه
سالهای عمرش به ۹۰ میرسید. در حیاط خانه نشسته بود و به گذشته فکر میکرد. یادش آمد یک روز که از سرکار برگشته و به دیدن پدر و مادرش رفته بود. بعد از خوردن صبحانه از خستگی خودش را کنار دیوار کشاند و با لفظ عذرخواهی، پاهایش را دراز کرد. در همان زمان مادرش به او رو کرد و گفت: از کی تا حالا پاهایت را دراز میکنی. آفرین بارک الله! احترام به پدر و مادر کجا رفته؟ همانطور که پاهایش را جمع میکرد، با شرمندگی گفت: دیشب خیلی سرپا بودم، کارم سنگین بود. ببخشید مادر!
مادر در جواب گفت: پسرم میدونی چند تا آیه در مورد نیکی و احترام به پدر و مادر در قرآن آمده؟ پنج تا آیه. یکی آیه ۸۳ البقره، ۳۶ النساء ، ۱۵۱ الانعام ، ۱۷ بنی اسرائیل و ۱۵ الاحقاف. خداوند در این آیات بعد از حکم به پرستش خودش، به انسان در مورد نیکی به پدر و مادر سفارش کرده است. اگر شما به ما احترام بگذارید، بچههای شما هم به شما احترام خواهند گذاشت چون این احترام را از شما یاد گرفتند.
#سبک_زندگی_اسلامی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«امید و اعتماد»
✍ سیدهالهامموسوی
بعضی وقتها باید چشم بست و رفت جای که نیست؛ جان گرفت، بال در آورد و پرواز کرد. گاهی خستگی چنان در درونمان فوران میکند که نمیدانیم، چگونه از آن رهایی پیدا کنیم! باید رها رهاتر از هرچه پرنده در آسمان شد. نگذاریم و اجازه ندهیم به بعضی از صداها دانهی ناامیدی در قلب و درونمان بکارند.
خدا هست، پس به او اعتماد کنیم؛ همان طور که مادر موسی اعتماد کرد و در رود نیل او را رها کرد، موسی اعتماد کرد و به وسط رود نیل رفت، ابراهیم اعتماد کرد و وسط آتش نمرود ماند. اگر میخواهم تمام آنها را بگویم شب و روزها از من میگیرند به او اعتماد کنیم! راستی خودمان را هم باور کنیم!
«امام على عليه السلام : هر چه اميد داريد ، به خداى سبحان داشته باشيد و به كسى جز او اميد مبنديد ؛
زيرا هيچ كس، به غير خداوند متعال اميد نبست، مگر آن كه نوميد بازگشت .»
( غرر الحكم : ۲۵۱۱ )
#ماه_رمضان
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ریسمان خدا
✍م* صالحی
واعتَصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرَّقوا....
همگی به ریسمان الهی چنگ زنید....
منظور از ریسمان خدا چیست؟
منظور هرگونه راه ارتباطی با خداست. مثل خواندن قرآن، نماز، ارتباط با اهل بیت علیهم السلام و توسل به این بزرگواران. هر کجا کم آوردی، اگه از سختیهای روزگار ناتوان شدی، اگراز زندگی دلسرد و ناامید شدی؛ روی بیاور به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام و ارتباطت را با خدا و این حضرات محکم کن. خود خدا فرموده :با یاد من دلها آرام میگیرد "اَلا بذکر الله تطمئن القلوب"*
*103/آل عمران
*28/رعد
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI