eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
552 دنبال‌کننده
681 عکس
200 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#هفتادُ_هشت ما برعکس نود و نه درصد زائرین مشّایه که نزدیکِ عمود ۱۳۰۰ می‌چرخند سمت راست، مستقیم می‌ر
اربعین یک‌چیزی را کم‌کم حالی‌ت می‌کند! سفرِ بدونِ زیارتِ دلِ صبر! یعنی اول‌هاش آدم یک‌طوری‌ش می‌شود. چرا که فکر می‌کند باید بیاید سرِ صبر برود یک زیارتنامه دست‌ش بگیرد و جلوی حرم راست‌راست بایستد و توی حالِ معنویِ قاضی‌طور ارتباط با امام بگیرد. نه‌خیر. از این خبرها نیست! اربعین یک اتفاقِ خاصِ برای خودشْ دارایِ شخصیت است! یعنی نمی‌شود گفت که من عاشورا تاسوعا می‌روم و اربعین را بی‌خیال؛ نمی‌شود گفت من ده بار توی سال می‌روم و اربعین را بی‌خیال! اربعین خودش است؛ یک خودِ خودِ مستقل که باید تجربه شود. حتماً هم نوع زیارتش، نوع دیدارش، نوع دلبری‌ش و حتی نوعِ پذیرفته شدنِ زائر فرق دارد. به قول عرب‌های عراقی، این یک لشکرکشیِ برای جنگ است! برای لبیک گفتن به امام. همه‌ی قواعد مرسومِ زیارت هم‌ درش به هم می‌خورد... من دیشب کمرم دو تا شد از ورودی حرم حضرت ابوالفضل بروم تو؛ یک جای خالی که حتی چند ثانیه بایستم نبود. لاجرم از دری که می‌رود بین‌الحرمین آمدم بیرون. تویِ فشارِ درست و حسابی خودم را کشاندم تا حرم امام حسین. آنجا شلوغ‌تر از حرم برادر. فرصت یک سلام شد و دو رکعت نماز زیارت که آن هم به لطف جا خالی دادن مسعود نصیب شد. و با کمر و زانوی خرد و خمیر در عرض کمتر از یک و نیم ساعت تمام کردیم که بیاییم بیرون یک جا برای نشستن توی خیابان پیدا کنیم! همین... فقط آمدیم که بگوییم «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ ...» و هنوز سفر تمام نشده، فکری شده‌ام! از حالا باید تمرکز کنم روی اربعین سال بعد! ان‌شاءالله... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#هفتادُ_نه اربعین یک‌چیزی را کم‌کم حالی‌ت می‌کند! سفرِ بدونِ زیارتِ دلِ صبر! یعنی اول‌هاش آدم یک‌طو
توی بخشِ موکت‌شده‌ی سالن انتظار فرودگاه نجف دراز به دراز خوابیده‌ام جلوی کولر گازی. دارم فکر می‌کنم به لحظه‌هایی که تجربه کردم؛ به قدم‌هایی که زمین بین نجف تا کربلا را بوسیده‌اند. به موکب‌ها، به موکب‌دارها، به کوچولوهای آلبالو گیلاسِ توی جاده، به پیرهای فرتوتِ ویلچر نشین و عصا به دست، به یزله‌های جوانان عراقی، به کارواش‌های خنک‌کننده‌ی هوای تن زائرها، به سقف‌های توریِ سبز، به فریادهای هلابیکمِ میزبان‌های خیسِ عرق، به وفورِ کولرهای روشن در موکب‌ها و مسیر جاده، به صدای مداحیِ عربی و فارسیِ گُله‌به‌گُله‌ی مسیر و به هر چیز دیگری و حتی به زباله‌های توی مسیر که با هر زباله‌ای در دنیا فرق دارند؛ و دارم فکر می‌کنم مشّایه هنوز در جریان است و تا روز اربعین هم ادامه خواهد داشت. با اینکه من و میلیون‌ها نفر زودتر رفته و برگشته‌اند... و من برای همه‌چیز این سفر دلم تنگ می‌شود. حتی برای پرایدِ پوکیده‌ای که یک‌جای سالم توی تنش نبود و همان یک دستگیره‌ی سالمی که داشت هم، وقت بستنِ توسطِ ناصر کنده شد! حتی برای راننده‌اش که هنرمندترین آدم عراق است! هنرمندی که توانسته این کُلِ آهن پاره را براند و حداقل ما را برساند مطار... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#هشتاد توی بخشِ موکت‌شده‌ی سالن انتظار فرودگاه نجف دراز به دراز خوابیده‌ام جلوی کولر گازی. دارم ف
بگذارید یک چیزی بگویم بخندید! من الان که سر صبحی رسیده‌ام خانه، کوله‌پشتیِ سفر سال بعدم را حاضرْ آماده کرده‌ام. یعنی از خرت و پرت‌های سفری که امروز صبح و بعد از یک هفته تمام شد، خالی‌ش کردم و ملزوماتی مثل کیف گردن‌آویز، پاور بانک و جانماز و ... را دوباره جاساز کرده‌ام برای اربعین سال بعد. اسم‌ش را می‌گذارم زنبیل گذاشتن! و این زنبیلی که روی جالباسی اتاق‌م می‌بینید از اربعین سال ۹۳ رویِ دوشم بوده؛ و این کوله، توی کوله بودنِ خودش به کمال و سعادتی رسیده که توفیق‌ش نصیب هر کوله‌ای در دنیا نمی‌شود! کاش ما توی انسان بودن خودمان اینطوری به سعادت و توفیق برسیم... الغرض... سلسله روایت‌های «روایتِ حسین» برای امسال، اینجا تمام می‌شود و من برای سال بعد برنامه دارم روایت‌نویسی‌ام را در مشّایه تقویت کنم. البته الف‌کاف به روند عادیِ یادداشت‌ها و روایت‌های خودش برمی‌گردد تا ان‌شاءالله اربعینِ آینده... دوست داشتید با من همراه باشید اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
عکس‌های آقا عبدالرحیم آقایی دوست عزیزم از مسیر «طریق العلما» این جاده موازی و با فاصله از جاده اصلی نجف‌کربلاست که بخشی از مردم از آن مسیر می‌روند. جاده‌ای در کنار «فراتِ غمگین» و نخلستان‌های ایستاده و زیبا... ان‌شاءالله سال آینده می‌نویسم که چرا هیچ وقت از آن مسیر نرفتم و می‌نویسم که چرا در سال‌های آینده یک‌بار همه مسیر را از طریق‌العلما خواهم رفت؛ به شرط زندگی... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT