اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#هشتاد توی بخشِ موکتشدهی سالن انتظار فرودگاه نجف دراز به دراز خوابیدهام جلوی کولر گازی. دارم ف
#هشتادُ_تمامِ_یک
بگذارید یک چیزی بگویم بخندید! من الان که سر صبحی رسیدهام خانه، کولهپشتیِ سفر سال بعدم را حاضرْ آماده کردهام. یعنی از خرت و پرتهای سفری که امروز صبح و بعد از یک هفته تمام شد، خالیش کردم و ملزوماتی مثل کیف گردنآویز، پاور بانک و جانماز و ... را دوباره جاساز کردهام برای اربعین سال بعد.
اسمش را میگذارم زنبیل گذاشتن! و این زنبیلی که روی جالباسی اتاقم میبینید از اربعین سال ۹۳ رویِ دوشم بوده؛ و این کوله، توی کوله بودنِ خودش به کمال و سعادتی رسیده که توفیقش نصیب هر کولهای در دنیا نمیشود! کاش ما توی انسان بودن خودمان اینطوری به سعادت و توفیق برسیم...
الغرض...
سلسله روایتهای «روایتِ حسین» برای امسال، اینجا تمام میشود و من برای سال بعد برنامه دارم روایتنویسیام را در مشّایه تقویت کنم. البته الفکاف به روند عادیِ یادداشتها و روایتهای خودش برمیگردد تا انشاءالله اربعینِ آینده...
دوست داشتید با من همراه باشید
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT