اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#شش آن عکس بالایی را فعلآ بگذارید باشد که بعدْ سرِ فرصت براتان بنویسمش... الان نشستهام پای بساط
#هفت
حالا که عکسش را اینجا زدهاند و مخالف و موافق متفقالقول شهادت میدهند به سلامت این آدم که اتفاقاً بعد از ازدواجم، باهاش خویشوقوم هم شدم، بگذارید کمی در موردش بنویسم.
هیچ کورهدهی توی تفت نبود که پا بگذاریم و این آدم آنجا نرفته باشد و کار نکرده باشد.
هر جا رفتیم انگشت گرفتند طرف یک قناتی، جادهای، پلی یا چیزی ساخته و پرداخته شده و گفتند این را سید جلال پیگیری کرده!
سید جلال هنوز برای آن پیرزن روستاییِ تنها توی یک ده کورهی دورافتادهی تفت، یک آدم مقدس است که نه تنها از طرف مردم که از طرف خدا هم انتخاب شده بود تا چند صباحی به آب و آتش بزند برای مردم، ایضاً فحش هم بخورد و باز توی صورتت نگاه کند و لبخندهای دلنشین بزند...
خدایت رحمت کند سید جلال؛ یادم باشد حالا که کنار هدایت رفیق تازهام نشستهام و برایت تایپ میکنم، یک فاتحهی با حضور قلب بخوانم تا روحت شاد شود...
#روایت_رأی
#خانهی_هدایت
#ادامه_داره...
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#شش آدم مهمها و با کلاسها منتظر بودند پیامبر بیاید مسجد و نماز جماعت بخوانند! اذان را بلال گفته ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هفت
و نخل...
تابوت سیدالشهداء ست روی دست مردمِ چند قرنِ پس از او...
از رسوم عزاداری ما یزدیهاست؛ در کاشان هم انگار در مقیاس کوچکتر از این کارها میکنند؛ اما نخل را بیشتر به رسوم عزاداری مردم استان یزد میشناسند...
ببینید تا روایت یک عکس را برایتان بنویسم
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#هفت
هویزه قصهی زیر سمِّ تانک رفتنِ تنهای شهداست...
ما و بعثیها دقیقاً مثل امام و پیشوایان خودمان برخورد کردیم، سال ۶۱ قمری آنها روی تن شهید کربلا اسب با نعل تازه دواندند، سال ۱۳۵۹ شمسی اینها با شنی تانک به مصافِ تنهای بیجان شهدای دانشجوی خط امام رفتند...
میگویند پارههای پیکر شهید سید محمدحسین علمالهدی را از روی قرآن جیبیش شناختند...
#روایت_راوی
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT