eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
527 دنبال‌کننده
764 عکس
252 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 یازدهم بهمن‌ماه در روستای رکن‌آباد میبد استان یزد برگزار می‌شود؛ 🔹️پاسداشت مجاهدت مقنّی‌های هنرمند یزدی دوران دفاع مقدس همراه با انتشار تقریظ رهبر‌انقلاب بر کتاب«معبد زیرزمینی» 🔹️هجدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با محوریت حماسه‌ مجاهدت مقنّی‌های یزدی و با انتشار تقریظ حضرت آیت‌الله‌العظمی‌خامنه‌ای بر رمان معبدزیر‌‌زمینی، یازدهم بهمن‌ماه ۱۴۰۳ برگزار می‌شود. 🔹️یکی از زوایای کمتر دیده‌شده دفاع مقدس، نقش‌آفرینی مقنّی‌های یزدی در برخی عملیات‌های بزرگ به‌ویژه فتح‌المبین است. این قشر با هنر و تخصص خود در حفر تونل‌ها و سازه‌های زیرزمینی، سهم بسزایی در پیشبرد عملیات‌های جنگ داشتند. 🔹️در همین راستا، هجدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت همراه با انتشار تقریظ رهبر معظّم انقلاب بر کتاب «معبد زیرزمینی»، یازدهم بهمن‌ماه ۱۴۰۳ در استان یزد، روستای رکن‌آباد میبد برگزار خواهد شد. 🔹️این مراسم به‌منظور گرامیداشت ایثار و تلاش‌های مقنّی‌های هنرمند یزدی و با تأکید بر اهمیت این حماسه‌ها در تاریخ دفاع مقدس برگزار می‌شود. 💻 Farsi.Khamenei.ir
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
📢 یازدهم بهمن‌ماه در روستای رکن‌آباد میبد استان یزد برگزار می‌شود؛ 🔹️پاسداشت مجاهدت مقنّی‌های هنرمن
قهرمان‌های ما شنل نمی‌اندازند! بدن‌هایشان زیر پرس سینه، اسکات و جلو بازو و کول‌هالتر ورقلمبیده نشده‌اند! قهرمان‌های ما لباس قرمزآبی نمی‌پوشند و از یک‌جایی توی مچ دست یا انگشت‌شان تار عنکبوت نمی‌زند بیرون. قهرمان‌های ما با هفت‌تیرْ هشتصد نفر را نمی‌کشند و با گوشه‌ی کُتِ‌شان گلوله دفع نمی‌کنند! و به زورِ جلو‌ه‌های ویژه و کمکِ بدل‌کارها قهرمان نشده‌اند! قهرمان‌های ما آدم‌های معمولیِ این شهرِ معمولی‌اند که صبح نمازشان را می‌خوانند و می‌زنند به دلِ کار؛ بیل و کلنگ دست می‌گیرند و پینه‌های دست‌شان مثل موج‌های وسطِ تنه‌های قطور درخت‌ها نمادی‌ست از اصالت‌شان... قهرمان‌های ما اما آواکس‌های آمریکایی را و همه‌ی تکنولوژی ده‌ها کشورِ قدرتمند را پیچانده‌اند و با کلنگ و بیل و حفر تونل موجب شکست دشمن شده‌اند حالا دقیقاً یادآوری این قهرمانی مصادف شده با پیروزیِ حماس در طوفان‌الاقصی، جلوی دشمن تا بنِ دندان مسلح که همه دنیای کفر هم به‌ش کمک کرده‌اند. و نقطه‌ی قوتِ این پیروزی هم تونل است! تونل‌هایی که مردان ایرانی مبدع آن بوده‌اند. چه در تاریخ اسلام که جنگ خندق را با همه‌ی احزابِ کفر در هم کوبید! چه در زمانِ جنگِ هشت ساله و چه در زمان حال که فلسطینی‌ها را در پیروزی بزرگ کمک کرد...! قهرمان‌های ایرانی شنل نداشتند، تار عنکبوت را با کمک جلوه‌های ویژه شوت نمی‌کردند، با طنابِ سبز و تکنیک استفاده از کروماکی پرواز نمی‌کردند؛ اما بلد بودند با کمترین تجهیزات، همه‌ی دنیای کفر و ظلم و استکبار را به زانو در آورند؛ قهرمانانی بزرگ از سلمانِ فارسی تا غلام‌حسینِ رعیت... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
Hesamoddin Seraj - Shamso Zoha (320).mp3
17.6M
شمس‌الضحی با صدای حسام‌الدین سراج رو می‌شنوید که خیلی دوستش دارم... عید مبعث هم مبارک‌تون باشه ان‌شاءالله اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
ساعت یازده! مجید تماس گرفت و من نفسم حبس شد توی سینه! و تماس گرفتن مجید برای اهل معنا یک پیام خاص دارد! «میای بریم» را که می‌پرسد جواب می‌دهم «بریم.» خسته‌ام این روزها و این سفر یکی دو روزه به سمت غرب شاید راه فرار باشد. یک راه فرارِ تضمین شده برای آرام‌تر شدن! از ساعت یازده تا یک‌و‌بیست کارهام را توی شرکت جمع‌وجور می‌کنم و خداحافظ بلند. راننده تاکسی از آن آدم‌هایِ «نمی‌تونم ساکت بمونمِ» توی دل‌برویی هست که اخلاق‌شان را دوست دارم. من هم اصولاً با سکوتِ این وقت‌ها حال نمی‌کنم. گرم می‌گیرم و می‌گویم راهی یک سفرم. خداحافظی می‌کنم از آقای راننده. همه‌اش ربع ساعت وقت دارم تا ساعت دو ظهر. حمام می‌روم، ناهار می‌خورم، لباسم را خودم و خانمم مشترک اتو می‌کنیم و دکمه‌های لباسم را توی کوچه می‌بندم و می‌نشینم توی ماشین مجید... و من راهی یک سفرم! شما با من همراه می‌شوید؟! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
ساعت یازده! مجید تماس گرفت و من نفسم حبس شد توی سینه! و تماس گرفتن مجید برای اهل معنا یک پیام خاص دا
ماشین نو است! و شیرینی نو بودنش رکاب دادن است برای یک سفر. مجتبی آشناتر است از بین ما به دنده‌اتومات. راه که افتاد تازه فهمیدیم چند تا گواهینامه دارد اعم از بین‌المللی... و جاده شلوغ است یک جوراهایی. داریم می‌رویم دم راه خود صاحب ماشین را هم سوار کنیم! ماشینش را از خانه‌اش برداشتیم. و خودش سر کار است... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
ماشین نو است! و شیرینی نو بودنش رکاب دادن است برای یک سفر. مجتبی آشناتر است از بین ما به دنده‌اتومات
مجید می‌خندد ولی من بدون برنامه‌ی نقشه‌خوان حال نمی‌کنم با رانندگی! نه اینکه فقط حال نکنم؛ چشم آستیگماتْ شب توی جاده به درد خوابیدن می‌خورد تا رانندگی! و می‌دانید که؟! بحث جانِ پنج نفر آدم است دیگر! تا نزدیک صبح با آریزو پنج راندم. خدایی با رانندگیِ پراید تومانی سنار تفاوت دارد. هر چند مجتبی نقد جدی دارد به محصول چینی... صفحه‌ی نقشه‌خوانِ گوشی‌ام را انداختم روی صفحه نمایش ماشین و یک‌چشم به صفحه و یک‌چشم به روبرو چند ساعتی رانندگی کردم به سمت غرب... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
مجید می‌خندد ولی من بدون برنامه‌ی نقشه‌خوان حال نمی‌کنم با رانندگی! نه اینکه فقط حال نکنم؛ چشم آستیگ
رسیدیم غرب اما خورشید دارد از شرق تازه بیرون می‌آید... یک صحنه باشکوه و دوست‌داشتنی اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
رسیدیم غرب اما خورشید دارد از شرق تازه بیرون می‌آید... یک صحنه باشکوه و دوست‌داشتنی #روایت_سفر
و اتوبوس اتوبوس آدم دارد پیاده می‌شود این‌جا. به مجید می‌گویم بجنبد و او بی خیال است! می‌گویم «هر اتوبوسی که رد می‌شود یعنی چهل نفر جلوتر از ما توی صف مهر کردن گذرنامه...!» و به هر حال می‌رسیم. توی صف بچه‌کوچولوها دارند با دمشان گردو می‌شکنند و من می‌دانم نظر کرده‌های امام حسین هستند. و مرز مهران شلوغ است، خیلی. آن سرزمین اینترنت داشته باشم، روایت می‌کنم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
«عباس نورمحمدی» سر صبحی حسابی روی اعصاب جمعیت زائر بود. داشت با رفقای مرزدارش شوخی و بگو بخند می‌کرد و جمعیت لاجرم پشت درهای بسته منتظر رسیدن نوبتش بود که رد شود از مرز. هزار بار به بهانه فرج امام زمان صلوات فرستاد جماعت که انتظارش توی صف تمام شود. و نهایتاً بعد از چند بار جدا کردن و نوبت ایستادن توی صف‌های بررسی یا مهر کردن گذرنامه رد شدیم از خان هفتم و رفتیم عراق... البته رد شدن از مرز داریم تا رد شدن از مرز! رد شدن از مرز عراق را با رد شدن از هیچ مرزی یکی نکنید! من همیشه این وقت‌ها حس یک بچه‌ی دور افتاده از خانه را دارم که یکی دارد انتظارم را می‌کشد. یکی که نشسته توی خانه‌اش و دارد می‌گوید «بیا اینجا ببینمت دوباره با خودت چه کردی پسر، بیا...!» و دارم می‌روم توی بغلش... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT