💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
|🌐💡📨| ✍ مشارکت در جنبشهای اجتماعی در بسیاری از موارد هویت شخصی را به شکلی میپروراند که آمادهی م
|🌐💡📨|
✍ بیشتر قصههایی که قادرمان میکنند از معنای جهان سر در بیاوریم، عواطفمان را برمیانگیزند، هویتمان را تثبیت میکنند و ما را به کنش سوق میدهند فرمهای نسبتاً سادهای دارند. قصههایی که بیشترین اهمیت را در کنش جمعی دارند قصههای برآمده از فرهنگ عامهاند.
#آموزش #روایت ۱۲
📘روایتوکنشجمعی
انجمن نویسندگان انقلابی رمان| انار
خمینی روح خدا در کالبد زمان بود و روح خدا جاودانه است و این سنت تغییرناپذیر ربوی است که مردان بزرگ که مظهر حقیقت ناباند چون درگذرند، خورشید وجودشان در افقی بالاتر در آسمان جان انسان های حقیقت جو طلوع خواهد کرد و اندیشه و آرمانشان سلسله جنبان تاریخ خواهد شد...
📚 کتاب #ارمیا ؛
#رضا_امیرخانی
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
|🌐💡📨| ✍ بیشتر قصههایی که قادرمان میکنند از معنای جهان سر در بیاوریم، عواطفمان را برمیانگیزند،
|🌐💡📨|
✍ قصهها پیرنگ دارند و پیرنگ یعنی توالی رخدادها. ساختار کلی پیرنگ باید آغاز، میانه و پایان داشته باشد. قصه تعادل آغازینی دارد که زمینه (زمان، مکان، وضعیت و شرکتکنندگان) در آن تثبیت میشوند. بعد به کنش مشکلساز میرسیم، رخدادی که وضع آغازین را مختل میکند و تنش دراماتیک به وجود میآورد در نهایت به حل مشکل میرسیم. قصههایی که کنش جمعی را برمیانگیزند چنین ساختاری دارند.
#آموزش #روایت ۱۳
📘روایتوکنشجمعی
انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
کتاب «در مکتب مصطفی» جستاری علمی است درباره سیره تربیتی شهید صدرزاده، به عنوان الگوی تربیتی نیروی انسانی در تشکلهای مردمی.
✏️ رهبر انقلاب امروز در حرم امام خمینی: مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود این همه لغزشگاهها جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند. گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمیخیزد از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است.
https://taaghche.com/book/71399
انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 #یادداشت_بیاناتی | راهبرد اساسی امروز کشور
🔎 مروری بر توصیههای رهبر انقلاب درباره همدلی و همکاری قوه مقننه با دیگر قوا
👈🏼 رهبر انقلاب اسلامی در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی (۱۴۰۲/۰۳/۰۳) در زمینه نوع رابطه مجلس با قوای دیگر، همدلی و همکاری را به عنوان یک الزام همیشگی توصیه نمودند.
🔻 ایشان در سخنرانی خطبههای نماز عید فطر هم موضوع همدلی و همکاری قوای سهگانه را «راهبرد اساسی کشور» دانستند: «یک راهبرد بسیار مهم و اساسی، همکاری همهی مسئولان کشور در نیروهای سهگانه است... قوای سهگانه باید همدلی کنند، همکاری کنند، همافزایی کنند... اگر چنانچه این سه قوّه با هم بهطور کامل همکاری کنند، کارها به هیچ وجه گره نمیخورد، مشکل پیدا نمیکند.» ۱۴۰۲/۰۲/۰۲
🔻 البته همکاری مجلس با دولت «بهمعنای گذشت از حقوق مجلس نیست؛ بایستی حقّتان را استیفاء کنید؛ تحقیق کنید، تفحّص کنید، مؤاخذه کنید که چرا نشد، چرا کم شد، چرا جور دیگر شد.» ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
👈🏼 چند موضوع برای همافزاییِ مجلس و دولت
🔻 بدون شک حل مسائل مهم و رفع مشکلات کشور و مردم نیازمند همکاری و همافزایی قوای سهگانه، خصوصا مجلس و دولت است. در سالهای اخیر رهبر انقلاب بهصورت مشخص برخی موضوعات را برای همکاری حداکثریِ مجلس و دولت مورد تأکید قرار دادهاند. یکی از این موضوعات «مهار تورم و رشد تولید» است: «اگر بخواهیم این شعار [مهار تورم و رشد تولید] عملیّاتی بشود... اوّلین الزام این است که «دستگاههای مختلف به هم کمک کنند»؛ یعنی دولت به نحوی، مجلس به نحوی، قوّهی قضائیّه به نحوی به هم کمک کنند؛ قانون، متناسب با نیازِ اجرا باشد.» ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
🔻 یکی دیگر از موضوعاتی که میتواند با همکاری مجلس و دولت به سرانجام خوبی برسد بحث «تحول در آموزش و پرورش» است: «نقشهی راه [سند تحول آموزش و پرورش] باید از سوی دولت و مجلس حمایت بشود، کمک بشود. اگر چنانچه در آموزشوپرورش نشستند با صاحبنظران بحث کردند، همفکری کردند، بالاخره یک نقشهی راهی برای اجرای سند تحوّل درست کردند، [امّا] وقتی که میخواهند بودجه را تنظیم کنند، مدام مشکل درست شد، در دولت مشکل درست شد، در مجلس ایراد گرفته شد، خب به جایی نمیرسد.» ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
🔻 موضوع «مبارزه با فساد» هم یکی دیگر از مباحثی است که باید همکاری قوا بیش از پیش به ثمر برسد: «بنده حدود بیست سال پیش یک نوشتهی مشروحی در باب مبارزهی با فساد دادم... اگر از آن روز دولتهای محترم و مسئولین محترم دنبال میکردند این قضیّه را، بلاشک ما امروز وضع بهتری داشتیم. خب حالا بحمدالله امید این هست که دولت مردمی و مجلس انقلابی این کار مبارزهی با فساد را دنبال کنند.» ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
🔻 امروز مسائل مهمی در کشور مطرح است که حل آنها بیش از پیش نیازمند همدلی، همکاری و همافزایی قواست. مطالبات مردم از مجلس انقلابی و دولت مردمی مسئولیتهای مهمی برای این دو قوه ایجاد کرده و قطعا کیفیت پاسخگویی به این مطالبات، عیار پایبندی آنان به شاخصهای انقلابیگری را بیش از پیش روشن میسازد.
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 با استفاده از هنرهای گوناگون یاد افراد شهیدپرور را حفظ کنید
✏️ رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگرهی ملی شهدای سبزوار و نیشابور: حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب... یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است...
✏️ این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقّاشی، برای رماننویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلمهای جذّاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمّی است.
🖼 #سخن_نگاشت
💻 Farsi.Khamenei.ir
نگاهم میان جزوههای پراکنده و ساعتی که دو شب را نمایش میدهد، میچرخد. با دو دستم شقیقههایم را فشار میدهم بلکه سردرد از بین برود.
نفس های عمیقی میکشم. اشکهایم آرام میغلتند و صورتم را خیس میکنند. تمام تنم میلرزد. زمان میگذرد و من حتی یک نمه چیزی که خوانده بودم را فراموش کردهام.
حرفهایی به ذهنم هجوم میآورند، حشرهای شدهام که زیر پای عزیزانم له میشوم و تاریکی مرا قورت داده. اما از آن دور دستها نور سفیدی را میبینم که چشمان پف کردهام را آزار میدهد.
خودم را در تاریکترین نقطه وجودم میبینم. اما من کی به اینجا رسیدم؟! اصلا من میخواستم به اینجا برسم؟! تا چه حد به خودم فشار آوردم؟! چرا درسها دارد مرا میبلعد؟! مگر قرار نبود من در کنارش زندگی کنم؟! پس چرا خودم را فراموش کردهام و فقط درسها یادم مانده؟!
هوف عمیقی از میان لبهایم خارج میشود. چشمانم را باز میکنم. جزوههای پراکنده را مرتب میکنم. به تخت خوابم پناه میبرم تا با خوابش کمی آرامم کند. یادم بیاورد برای چه درس میخوانم. برای چه تحمل میکنم. در نقطهای نورانی، در آن دور دستها چیزی منتظر من است. باید به آنجا برسم.
#زهرا_طیبی
#گذر_زمان
#020308
فعلا تیتر این باشد:
در حوزهی خواهران با دهه هشتادیها چه میگذرد؟
+ استاد پایانترم را با دست باز صحیح کنید
استاد انصاری دستش را در امتداد یک خط افقی باز کرد و خندید و جملهای را که شنیده بود تکرار کرد، از آخر کلاس حس کردم اشک در چشمانش نشست و گفت: الان که مادرم زمینگیر شده اما قبلا یکبار مهمان آمده بود خانهی ما و باید برگهها را صحیح میکردم و تحویل میدادم، نشسته بود و با هر برگهای که برمیداشتم میگفت « تو رو خدا آسون صحیح کن اینا زحمت کشیدن درس خوندن» حالا هربار برگه صحیح میکنم آن لحن و صورت مادرم جلوی چشمم است.
کلاس منطق ۳ به پایان رسید و نوبت فلسفه بود. نورا پشت سر من وارد کلاس شد و گفت خواندی؟ با تعجب گفتم چی؟ گفت امتحان را!
وا رفتم. استاد دیروز که غیبت کرده بودم امتحان را نگرفته بود و قرار شده بود امروز سر جلسهی آخر بگیرد! علوی در کلاس را گرفته بود استاد نیاید و هرکس تکه کلام سنگینی سمتش پرتاب میکرد: علوی بیا بنشین بزرگ شدی! نکن زشته! ...! بعضی هم میخندیدند. استاد که وارد شد هرچند میخندید اما التماسها و شوخیها جواب نداد و سوالات امتحانی را روی تخته سفید نوشت و گفت: میخواستم امتحان نگیرم اما با این کارتان میگیرم. حالا وقت نفرین علوی بود که بهداد زحمتش را کشید؛ البته شبیه دعا شد: بی شوهر نمیری الهی!
فکر میکردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم.
باخت تلخ جلسهی آخر را پذیرفتیم و با اکراه شروع کردیم به نوشتن سوالات. استاد گفت هروقت نوشتید بگویید پاک کنم. چندبار خواست پاک کند و بچهها اجازه ندادند صبرش ته کشید و گفت: چی مینویسید شما بابا!
پاک کرد و اضافه کرد: نمونه سوال داشته باشید نمیخواهد جواب بدهید. صدای جیغ و هورا به هوا پرید.
فکر میکردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم.
فلسفه ۱ استاد جانعلیزاده هم تمام. فقط آخرین جلسهی مفاهیم ۱ استاد اسماعیلی از ترم ۵ مانده. بعد از اینکه در اتاق مباحثه طبقه ۱ چند دقیقهای خوابم برد با تاخیر رسیدم اما هنوز چند بستنی کیم روی میز مانده بود که به دعوت استاد برداشتم، مثل همیشه در کلاس مفاهیم رفتم عقب بنشینم. ما همه رو به استاد نشسته بودیم و یحیایی در زاویه نود درجه نسبت به استاد. عبدالهی که پوست بستنیها را جمع کرد و در سطل زبالهی جلوی کلاس ریخت، نشست کنار یحیایی به حرف زدن. استاد سکوت کرد. نگاهشان کرد و گفت: یاد سیزده بدر افتادم!
عبدالهی با خجالت و خنده عذرخواهی کرد و رفت سرجایش.
فکر میکردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم.
کلاس که تمام شد با بچههای پایه چند دقیقهای بیشتر سر کلاس ماندیم و بقیه رفتند. محامی شروع کرد به سلفی گرفتن. با این چهرهی زهوار در رفته و در حال «نهههه» گفتنم کار خودش را کرد. باید دعا کنم گوشیاش هک نشود که حیثیتم بر باد است! میگوید چیزی نیست فقط انگار یکم با دهان باز میخندی!
این هم از این. فکر میکردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم...
پ.ن: البته چون روز آخر بود اینجوری بود و الا یکم بزرگ شدیم!
۹ خرداد ۱۴۰۲
✍حُرّه.عین
467_12255253165417.mp3
34.84M
📢 هماکنون؛ #تیتر_یک KHAMENEI.IR
✏️ توصیه رهبر انقلاب به مردم و جوانان برای ادامه راه امام خمینی(ره) با تقویت دو عامل پیشران تحول
👈🏻 امامِ ایمان و امید
💻 Farsi.Khamenei.ir
23.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 روایتی از شهید مصطفی صدرزاده
♦️تصاویری کمتر دیده شده از شهیدی که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی امروز از او نام بردند.
🇮🇷 @Sh_Aviny
✴️ Eitaa.com/Sh_Aviny