eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
878 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
163 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رسول اکرم صلی الله علیه و آله: از لحظه‌ای که قرص خورشید در افق پایین می‌رود تا زمانی که قرص خورشید به صورت کامل محو می‌شود. این چند دقیقه، زمانی است که سهمیه خاصی از رزق دارد.
4_5785009438028989691.m4a
زمان: حجم: 3.4M
سيدابن طاووس مي فرمايد اگراز هرعملي در غافل شدي از :صلوات غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است
نکات کلیدی بیانات رهبر انقلاب با مردم: @fontefarah @anarstory
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#طرح_تحول💥 #داستان_کوتاه📃 #خستگی😮‍💨 پلک‌هایم انگار با چسب به هم چسبیده‌اند. صدای نق‌نق‌اش باز به گو
💥 📃 🪨 ای کاش اون روز خاک ها رو کنار نمی زدم و پیدات نمی کردم. شاید باورت نشه، بعد از اون اتفاقی که برات افتاد روزی صد بار به خودم لعنت فرستادم، البته فکر می کنم تا به امروز چند مرتبه ای تاوانش رو پس داده باشم، اما کافی نیست! هنوز نمی دونم دلیل اصلی این رفتارم چی بود. ولی اینو بدون، بس منتظر تنبیه خدا نشستم...، امیدوارم از من بگذری، می دونم... حلالیت گرفتن زوری نیست و این حق تو هست که نخوای ببخشی ام و مجازات بشم. اما من هنوز، ته دلم نور امید روشنه. _ بخشش! انتظارش رو نداشتم چنین بلایی بر سرم بیاری، به خیال اینکه کودک هستی و دست های کوچولوات رو به سمتم گرفتی و فقط می خواستی یکم برگ توت بهم بدی اطمینان کردم و اجازه دادم نزدیک تر بیای. من زیر سایه ی خنک درخت توت توی لاک خودم فرو رفته بودم و گه گاهی مشغول حفاری و دفن تخم هام بودم، که تو سر راه سرنوشتم سبز شدی. خیال می کردی چون بی زبون و ساکت هستم دردی رو حس نمی کنم؟ _به خدا که از اون موقع تمام وجود من هم با تو شکست، ببخش ام. _ به کسی هیزم تری فروخته بودم که تو یک باره سر و کله ات پیدا شد؟ فکر می کردم چون کند و آروم حرکت می کنم سختی ها و مشکلات دنیا هم با من کمی مدارا می کنن. فریادهام بی صدا بودن اما به گوش خدا رسیدن؛ ندیدی وقتی بغض خدا ترکید چطور ابرها رو فرستاد تا کمی روی درد هام ببارن؟... من هم مثل پرنده های در حال پرواز برای خودم هزارو یک رویا داشتم، مثل مورچه ها، مثل زاغ ها، حتی ماهی ها هم می دونستن که تو این خشکی بی رحم، حداقل من یکی دلم دریا بود. شاید تقصیر خودم بود، باید حواسم رو بیشتر جمع می کردم و از روی حس بویایی و جهت گیری زودتر متوجه می شدم که چی تو مغز نخودیت می گذره... یک لحظه تا اومدم به خودم بیام رفتارهای طبیعی م مختل شدن و تو با اون قامت کوتاهت بیل بلند کردی و لاکم رو خورد کردی! الهی که شیشه ی عمرت بشکنه بچه آدمیزاد!. این لاک برای بقا و محافظت درمقابل تو و امثال تو خلق شده بود. آیا من رو شبیه به قلک تصور کردی که شکستی م؟ یک عمر بار روی دوشم رو تحمل کردم و حالا با درد کمری که درهم شکستی باید مدارا کنم تا مرگم برسه. پس فرق آدمیزاد با ما چی هست؟ ترک های وجودم رو چیکار می کنی؟ خوب بود من هم سرت رو می شکستم تا اطمینان پیدا کنم مغز داری یا نه؟ که البته نداری. حالا دیگه چینی بندزن هم بیاری که ترک هام رو از طلا هم بگیره باز محاله که ببخشمت. دیگه برکه ی آرزو هام تبدیل به باتلاق شدن و هر چی بود و نبود رو کشید برد پایین. مگه من جز آب و خنکای سایه و چند تا دونه میوه ی توت، دیگه چی می خواستم از این دنیا؟ اصلا شاید وقتش بود که خلاص بشم، نمی دونم. اما من که زندگی م رو خیلی دوست داشتم، جونی که داشتم برام عزیز بود، روزگار روی خوش نشون نمی داد، برای من یکی سرتاسر غم بود و ملال. اما تو...، بذل و بخششی در کار نیست!، شاید هم بخشیدمت که دیگه هیچوقت نبینمت... وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ... ✍ 📆 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙 ♨️ https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
منتظر نظرات، پیشنهادات و انتقادات شما راجع به داستان کوتاه‌های هستیم👇🌹🍃 🆔 https://harfeto.timefriend.net/17607141716049