eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ باغات خصوصی نویسندگی⁦⬇️⁩ ۱- شانار/خانم آرمین ۲- خوشه انار/ خانم هیام ۳- سید شهیدان اهل انار/ اسماعیل واقفی ۴- جلال آل انار/حسین ابراهیمی ۵-نارینا /فهیمه ایرجی ۶- انار‌های پرنده/سیدمحمدحسین موسوی ۷- انار‌های فضانورد/ سید محمد حسین موسوی ۸- شکوفه‌های انار / مرتضی جعفری ۹-یه قاچ انار/ زینب پاشاپور ۱۰- صدانار/ فاطمه صداقت ۱۱- انارِ یاقوتی/ زینب رحیمی تالارپشتی ۱۲-آوینار / فاطمه زهرا بختیاری ۱۳- انارهای‌امنیتی(רִמוֹן בִּטָחוֹני)/فاطمه شکیبا ۱۴- انارهای قرارگاه حضرت زهرا‌سلام‌الله‌علیها 🔸تالار انتظار باغ ذخیره لینک‌ها و مدیریت کلاس‌ها خصوصی 🔸شبکه‌ی انار نیازمندی‌های باغ اناری‌ها https://eitaa.com/joinchat/2132213858C81503833c0 🔸باغ یاقوت(آموزش گرافیکی) https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21 🔸باغ انار(دورهمی نویسندگان) https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸ناربانو(دورهمی نویسندگان خانم) @khademezahraf 🔸پادشاه وارونه(آموزش شعر) https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 🔸باغچه‌ی تحلیل نقد فیلم https://eitaa.com/joinchat/495583301C39340e4643 🔸سفر به کائنات مسجدمون https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe 🔸باغچه‌ی متن‌نگار آموزش متن نگار https://eitaa.com/joinchat/1311899718Ce2f51d2cff 🔸باغچه‌ی فتوشاپ آموزش فتوشاپ https://eitaa.com/joinchat/1941635140Cc8b474112f 🔸اینجا زِبِلنار تربیت می‌کنیم. https://eitaa.com/joinchat/3002728569Cd0bbe746b8 🔸سرچشمه نور/ بیانات رهبری https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486 🔸عرضه‌ی اولیه کانال اقتصادی https://eitaa.com/joinchat/3594649656C9840aba84f 🔸کتابخانه باغ انار https://eitaa.com/joinchat/1045823571Cf996759856 🛸 گروه های تخصصی و خصوصی 🔹عشرون ِصابرون/ جمع اساتید، نقد و مباحثه و تصمیمی‌گیری درباره کلاس‌ها 🔹هیئت مدیره مرکزی مدیریت باغ /اجتماع تمام اساتید و مرتبطین 🔹انار فیلسوف(باغ تفکر و فلسفه بافی) 🔹نجات آمرلی / بازی سازی 🔹انار‌های با شخصیت/ آموزش طراحی کاراکتر 🔹ویدئونار / آموزش فیلم و کلیپ سازی 🔹تدوینار / آموزش تدوین و پیریمیر 🔹انار بازیگوش / آموزش بازی سازی 🔹باغچه‌ی اندیشه ورزان 🔹باغچه‌ی فتوشاپ دوره‌ی پیشرفته 🔹 انارهای گرافیست/ هنرمندان حرفه‌ای 🔹محتوا برای هورسا 🔹انارهای خوش خط و خال / آموزش خوشنویسی با خودکار 🔹تعلق / گروه بیانات آیت الله حائری 🔹گروه درختان سخنگو(ویژه آقایان) 🔹گروه درختانة سخنگو (ویژه بانوان) 🔹مهارت بچه های آسمان/تولید محتوا 🔹احسن الانار(ویژه بانوان)/حفظ قرآن کریم 🔹انارهای انیمه ای 🔹ارائه دانی نور ذخیره‌ی ارائه‌های(کنفرانسها) سرچشمه نور 🔹استیکر های باغ انار 🔹گروه طراحی و ساخت لوگوی باغ انار 🔹بازوی باغ 🔹هیئت اندیشه ورز 🔹مجله رب انار 🔹انار عبری 🔹انار امنیتی 🔹باغنار 🔹عروج انارهای باشخصیت(طراحی‌کاراکتر) 🔹اناریوم پلاس 🔹اره‌های عادل(حراست باغ) ﷽❤️ ♦️🌆جایی برای به اشتراک گذاشتن عکس های باکیفیت مناسب طراحی عکسنوشته و استفاده در مجله و تولید گرافیک. 🎇 https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 🌅 https://ble.ir/tasavirekham ♦️▫️◽️💠◽️▫️♦️ 📺🎥جایی برای به اشتراک گذاشتن شات ها و فیلم های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه...و تایمش هم مناسب کلیپ های یک دقیقه ای باشه. 🔅https://eitaa.com/joinchat/3198156918C9fc948072d 🔅https://ble.ir/anarclip 🔸پست و عکس تبلیغاتی=🚫 چت سه بار = ریمو 🔸▫️◽️💠◽️▫️🔸 🎙🔹جایی برای به اشتراک گذاشتن صوت و موسیقی های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه... انارهای صدادار 🔹https://eitaa.com/joinchat/3080781946C2dfedbe6dc 🔹▫️◽️💠◽️▫️🔷 📲🎞خروجی گرافیکی باغِ انار دراین دو کانال گذاشته می شود برای کسانی که کانال یا پیج دارند. برای نشر حداکثری. صلواتی. زدن لوگو موسسات مختلف در کنار لوگو ما آزاد است. *ایتا🔻 https://eitaa.com/joinchat/3605921901Cdc7818a208 *بله🔻 https://ble.ir/nahaeiforpage 🔸▫️◽️💠◽️▫️🔸 🖥✨ێاٰࢪاٰݩِ إݩقِݪآبْۍِ قْاٰبُ ۆ تَصٰۆیّࢪ ✨ یاقوت ها در دل انارند. گرافیست ها، خوشنویس ها، نقاش ها، عکاسها، فیلم سازها، وکتور ها و پیکسل ها همه و همه دانه های یاقوتی هستند که انار عشق را می سازند. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21 ⭕️ نمایشگاه‌های باغ⁦⬇️⁩ 🔶باغ یاقوت @HOLLYYAGHUT 🔶پادشاه پویا @padshah_pouya 🔶درختان سرزمین آمانیتا @Amanitatrees 🔶درختان سخنگو @derakhtane_sokhangoo 🔶سرچشمه نور https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca 🔶باغ انار @ANARSTORY https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
یک قسمت زیبا از متن کتاب با صدای نویسنده حتما ببینیدش خیلی قشنگه ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
به نظرم شخصیت ارمیا با سعیدِ از کرخه تا راین شباهت داره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب گاوداری قطع کردن طرف گاوها رو برده اداره آب و فاضلاب😐😐😐 +آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه😑
هدایت شده از محمدعلی غروی
هدایت شده از M.A.GH
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
آثـاری کـه بـا محوریـت موضـوع «عدالـت اجتماعـی در حـوزه آمـوزش» سـاخته شـده باشـند، در اولویـت انتخـاب بـه عنـوان آثـار برتر هستند.
بعد از واریز کردن یک میلیون و چهارصد تومانِ ناقابل، در آموزشگاه رانندگی ثبت‌نام کردم. سپس گفتند به دلیل شیوع کرونا و قرمز بودن شهر، فعلاً کلاس‌ها برگزار نمی‌شود. به محض شروع کلاس‌ها، با شما تماس می‌گیریم. دو هفته‌ای گذشت و بالاخره تلفنم زنگ خورد و خانوم منشی گفت از شنبه کلاس‌های آیین‌نامه شروع می‌شود. استرس وجودم را فرا گرفت. چرا که شنیده بودم کلاس‌های آیین‌نامه مختلط است و قرار است با سِیر عظیمی از جنس مخالف روبه‌رو شوم. آخَر من وقتی که جنس مخالف می‌بینم، دست و پایم را گُم می‌کنم. شنبه شد و با کتابی که قبلاً از دایی‌ام قرض گرفته بودم، به آموزشگاه رفتم. بسم‌اللهی گفتم و نفس عمیقی کشیدم. سپس به خودم گفتم: _استرس نداره که. مثل مدرسَس. دقیقاً مثل مدرسه میری یه گوشه می‌شینی، درس رو گوش میدی، بعد تموم میشه و بلند میشی میای. بدون هیچ حرکت اضافه‌ای. اوکی؟ به خودم اوکی دادم و وارد اتاق شدم. به جز یک دختر نسبتاً بدحجاب که مشغول وَر رفتن با گوشی‌اش بود و در ردیف وسط و آن جلو نشسته بود، کَسِ دیگری را ندیدم. مثل اینکه زود آمده بودم. چشمانم را درویش کردم و در ردیف چپ و سه صندلی عقب‌تر از آن دختر نشستم. دوباره نفس عمیقی کشیدم که کمی از استرسم کاسته شد. مشغول وَر رفتن با گوشی‌ام شدم که دیدم یکی یکی هنرجوها دارند سر می‌رسند. از شانس گَندَم، همه‌شان جنس مخالف بودند و من مانده بودم تنهای تنها، میان این همه جنس مخالف که نود و نُه درصدشان هم بدحجاب بودند. هی به تعداد جنس مونث‌ها اضافه می‌شد و من تنها جنس مذکر اتاق بودم. اینجا بود که فهميدم نه تنها در باغ انار، بلکه در همه جای شهر، جنس مونث‌ها بیشتر از مذکرها هستند. خدا خدا می‌کردم که حداقل یک هم‌جنس بیایید تا احساس تنهایی نکنم. طولی نکشید که خدا حرفم را شنید و دو پسر وارد اتاق شدند و نفسی از روی آسودگی کشیدم. بیست دقیقه‌ای گذشت و تقریباً اتاق پر شد. اتاقی که نود درصدشان جنس مخالف بودند. همهمه‌ای میان زنان و دختران به پا شده بود که استاد داخل شد و همگی به احترامش ایستادیم. از شانس بَدِ مذکرها، استادمان هم جنس مونث بود. ایشان نیامده گفتند که آقایان در صندلی‌های جلو و خانوم‌ها در صندلی‌های عقب بنشینند. بدون هیچ چون چرایی، همگی فرمانش را عمل کردند و من و دو نفر از مذکرها جلو و بقیه‌ی هنرجوها که مونث بودند، در صندلی‌های عقب مستقر شدند. اینکه مونث‌ها عقب هستند و دیگر چشمم بهشان نمی‌افتد که گناه کنم، به من قوت قلب می‌داد. استادمان پس از معرفی خود و حضور غیاب هنرجوها، شروع به تدریس کرد که ناگهان گفت: _آقای فرخ، این کتاب آیین‌نامه نیست. من که مشغول ورق زدن کتابم بودم‌، با شنیدم اسمم، پیشانی‌ام عرق کرد و تپش قلب گرفتم. سپس با صدایی که از تَهِ چاه می‌آمد، هول هولکی جواب دادم: _این نیستش؟ استاد با خونسردی جواب داد: _نه، این قدیمیه. یه کتاب جدید چاپ کردن که گرچه مشکلاتی داره و ما هم اون رو به راهوَر گزارش دادیم، ولی خب اون کتاب اصلیه. آب دهانم را قورت دادم و با دستم درِ اتاق را نشان دادم و گفتم: _پس من برم یه کتاب جدید بخرم. سپس از روی صندلی بلند شدم و به طرفِ در رفتم که خودکارم از دستم افتاد. حالا همگی به من خیره شده بودند و و من داشتم شُرشُر عرق می‌ریختم. به آرامی دولا شدم و خودکارم را برداشتم. حالا فکر کنید حین دولا شدن، یک جای آدم مثل شلوارش نیز پاره بشود و صدا دهد؛ دیگر نور علی نور می‌شود! از اتاق خارج شدم و کتاب جدید را که کم حجم‌تر از کتاب فعلی بود، از منشی آموزشگاه خریدم. البته هزینه‌اش همراهم نبود و قرار شد فردا بیاورم. به کتاب فعلی هم که برای به دست آوردنش، چند بار به دایی‌ام رو انداخته بودم، پوزخندی زدم و گفتم: _هه! تاریخ انقضات خیلی زود فرا رسید. در را زدم و به آرامی وارد اتاق شدم. سپس روی صندلی‌ام نشستم و به ادامه‌ی تدریس گوش فرا دادم. آن روز تمام شد و روزهای دیگر هم فرا رسید. دیگر استرس قبل را نداشتم و توی گرما می‌آمدم و می‌رفتم و قرار بود تا آخر هفته، تدریس کتاب تمام بشود. فردا و پس فردای اولین جلسه نیز، تدریس بخش فنی کتاب تمام شد. البته خداروشکر استاد فنی‌مان مرد بود و کمی نفس راحت کشیدم. این را هم بگویم که در دو سه جلسه، آن دو پسر هم نیامدند و من در کلاس دو ساعته‌ی آیین‌نامه، میان انبوهی از جنس مونث تنها بودم. البته اینقدر منظم و سر ساعت و بدون غیبت می‌آمدم و می‌رفتم که یک بار استاد خانوممان، موقع حضور غیاب من را به بقیه نشان داد و گفت: _نظم و انضباط رو از ایشون یاد بگیرید. هنرجوهای مونث که همگی انگار یک غیبت داشتند، پوزخندی زدند که یکی از آن دخترها گفت: _خدا حفظشون کنه. ان‌شاءالله ایشون زودتر از ما قبول بشن.