داستان چیست؟
ایجاد کردن #شخصیتهای تخیلی و توضیح #روابط آن شخصیتها و رو به رو شدن داستان با #رویدادها و حوادث،
از تجربیات #خلاقانه یک نویسنده است.
#بیان_اول
#آموزش
#داستان
#اصطلاحات
#تشنگی
#قواعد
♦️نشانی باغ
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory
داستانک چیست؟
داستان #کوتاه.
حال اینکه این کوتاه یعنی چند کلمه،
بین صاحبنظران اختلاف است.
فرق داستان کوتاه و بلند در این است که معمولاً در داستان کوتاه،
نویسنده تنها #برشی از حادثه یا واقعه را بیان میکند.
اما در داستان بلند،
نویسنده #زوایای متنوع و مختلفی از آن رویداد را بررسی میکند.
در داستان بلند شخصیت پردازی بیشتری صورت میگیرد و دست نویسنده برای #بسط_داستان بازتر است.
در داستان کوتاه،
#ایجاز و #اختصار متن بسیار مهم است.
باید بتوانید در #کوتاهترین_زمان و با #کمترین_تعدادکلمات،
مفهوم اصلی را به مخاطب منتقل کنید.
#بیان_دوم
#آموزش
#داستانک
#اصطلاحات
#تشنگی
#قواعد
♦️نشانی باغ
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory
سلام #واو عزیز من. تو از من مثل طفل کوچکی جدا شدی و رفتی. چند وقت یک بار بازیگوشانه تو را در خانه کسی می بینم. و نمی دانم در روح انسان ها چه تاثیری خواهی گذاشت و چه درد و درمانی به بشریت اضافه خواهی کرد. من هیچ نمی دانم. تو ولی بدان. بدان که واژه به واژه ات باید روح و حیات تزریق کند. باید که قوی باشی. هر چقدر هم از من دور باشی از جنس منی.
سبز و کوچک.
@ANARSTORY
سلام #واو عزیز من. تو از من مثل طفل کوچکی جدا شدی و رفتی. چند وقت یک بار بازیگوشانه تو را در خانه کسی می بینم. و نمی دانم در روح انسان ها چه تاثیری خواهی گذاشت و چه درد و درمانی به بشریت اضافه خواهی کرد. من هیچ نمی دانم. تو ولی بدان. بدان که واژه به واژه ات باید روح و حیات تزریق کند. باید که قوی باشی. هر چقدر هم از من دور باشی از جنس منی.
سبز و کوچک.
📣 فراخوان خرید کتاب #واو با امضای نویسنده
به نام خود درختان🌴
قیمت کتاب: 40000💸
هزینه پست، هدیه عید ربیع✨
سفارش👇
@Yamahdy_Adrekny
@ANARSTORY
هدایت شده از حسین ابراهیمی
#نکته
#محتوا
#قالب
خیلی ساده و بسیط:
محتوا یعنی آن چه که در ظرف میریزی: مظروف.
قالب: ظرف.
ممکن است محتوایِ خوبی داشته باشی ولی قالب(ظرف) بد باشد. کسی خریدار نیست.
ممکن است محتوای بدی داشته باشی ولی ظرف عالی باشد.
چند بار شده تا حالا که شما چیزهای خوبی را خریدید ولی بعد پشیمان شدید.
مرحلۀ کمال:
هم محتوا خوب باشد و هم قالب.
#تمرین
#چالش
#غیرداستانی
یک انار کامل را بشکافید و دانه هایش را بشمارید.
می توانید با چند انار انجام دهید...و جواب را مقایسه کنید.
نتیجه را در باغ انار بگذارید.
@ANARSTORY
#داستانک
#انار
- انار... اگر بشود خوب است...
اشک توی چشمهات جمع شد. انار در این فصل؟ ناراحت بودی. اصلاً نمیتوانستی غم را در چهرهاش ببینی. اما خودت از او خواسته بودی: «نه ای پسرعمو! پدرم سفارش کرده از شوهرم چیزی نخواهم که در توانش نیست»... رنج میکشید و این تو را میآزرد. «به علی قسم چیزی بخواه تا خوشحالت کنم»...
- انار.... اگر بشود خوب است...
و همین شد که راه افتادی در شهر به دنبال انار.
- انار کجا پیدا میشود؟
- یا علی فصل انار گذشته...
- الان دیگر جایی انار نیست...
- صبر کنید چند روز پیش شمعون تعدادی انار از طائف آورده بود...
پا تند کردی تا شمعون را بیابی. در ذهنت بهیاد فاطمه بودی که داشت رنج میکشید. شمعون یک انار بیشتر نداشت. بسیار خوشحال بودی. صدای نالهای میآمد از خرابهای نزدیک. غریبی روی زمین خوابیده: نابینا بود و مریض. پیش رفتی. نشستی کنارش. سرش را به دامن گرفتی. گرسنه بود. گفتی: « من يك انار براى بيمار عزيزم میبرم، ولى تو را محروم نمیكنم و نصفش را به تو میدهم»... نصفش کردی. نرم نرم دانهها را به دهانش میگذاشتی... انگار بهتر شده بود.
- اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را هم به من بخورانی...
آن نصف دیگر برای فاطمه بود. کمی تأمل کردی اما نتوانستی نه بگویی.
آن وقت بود که من فراخوانده شدم. طبقی از انارهای زیبا و درشت به دستم دادند و فرستادندم آنجا. در زدم. فضه در را باز کرد:
- این طبق انار را علی برای فاطمه فرستاده..
... هنوز این را نمیدانستی. متفکرانه راه خانه را پیش گرفتی. حیا میکردی به خانه بازگردی. در تا نیمه باز کردی. چشم انداختی داخل. فاطمه بیدار بود. داشت انار میخورد. گل از گلت شکفت... پیش رفتی. انار، انار این دنیا نبود.
#نیم_ساعت_نوشتن
#ابراهیمی
#990805
@ANARSTORY