eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
- آهـــای... چیکار میکنی پسر؟ یه نارنگی هم بلد نیستی پوست کنی؟ من همسن تو بودم یه نور میخوردم و یه کوچولو آب. با همون جیره روزانه رشد کردم شدم اینی که میبینی. آی دَدَه! - انقد غرغر نکن نارنگی جان. اینهمه سختی کشیدی تا به اینجا برسی دیگه! حالا که به اینجا رسیدی، یکم دیگه تحمل کن الان تموم میشه. الان می‌خورمـــت! - باشه باشه... درسته تو درست میگی. یه عمر جون کندم برای امروز. منو با نمک بخور بیشتر می‌چسبم. - چشم چشم. تازه با پوستت هم کاردستی درست میکنم تا یادت موندگار بشه. - فدای دادااااش. آی مادر. میگم علی چیز کن... چیز... - چیز؟ - یا مولا رسول! علی... علی اومدن بدبخت شدیم. دیگه نمی‌ذارن منو بخوری. خدایا من نمی‌خوام ناکام از این دنیا برم. - نترس نترس. دوستت دارم نارنگی جونم. دهانش را باز کرد و نارنگی متوسط را، درسته توی دهانش چِپاند و شروع کرد تند تند جویدن. - خدانگهدار علی جان. امیدوارم یه روزی مامانت برات کیک نارنگی درست کنه. خدانگهدار مرد.
🕊بسم رب العالمین🥀 شعله‌های آتش چشمانم را می‌زند. تنها صدای کمک خواستن دو زن را می‌شنوم که در میان شعله‌های آتش، به دنبال راه فراری می، گردند. تنها تصویر شعله‌های آتش را می‌بینم که زبانه می‌کشند و ترس را به جانم می‌اندازند. پاهایم به زمین میخ شده و قادر به حرکت نیستم. دستانم از ترس می‌لرزد. باید چه کار کنم؟ عجله کن علی باید از کسی کمک بخواهی! نه تا کسی را پیدا کنم که حاضر شود به دل آتش بزند، آن زنان می‌سوزند. یا ابالفضل عباس... به پاهای میخ شده‌ام حکم حرکت می‌دهم و با تمام سرعت، به سمت آتش می‌دوم. گرمای آتش به تمام وجودم رخنه می‌کند. میان شعله‌های سوزان آتش و دود غلیظ، دو زن را پیدا می‌کنم که گوشه‌ای گیر افتاده‌اند. به سمتشان می‌دوم و هردو را به گوشه‌ای که کمتر در معرض آتش است، می‌برم. یکی از آنها که حال وخیم‌تری دارد، روی دوشم بلند می‌کنم و از آن جهنم بیرون می‌برم. او را گوشه‌ای در فضای باز می‌گذارم و سراغ آن‌یکی بر می‌گردم. تمام تنم از آتش سوخته. با این حال، زن را روی دوشم می‌گذارم و از میان شعله‌های آتش که سلول به سلول جانم را می‌سوزاند، بیرون می‌برم. هر دوی آنها زنده هستند و این برای التیام تمام زخم‌هایم کافیست! شاید اگر علی بود، این چنین می‌نوشت. اما اگر من جای او بودم... از دروغ متنفرم. با شرمندگی می‌گویم: من به انتظار دیگر علی‌ها می‌نشستم و همچنان، مدعی عشق به شهادت می‌ماندم 🙏🏻