💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار میکنیم قدم اول گرم
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم.
وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار میکنیم قدم اول گرم کردن است.
با تمرینهای سبک و روزانه گرم میشویم تا بتوانیم حرکات سنگینتری را اجرا کنیم.
همین تمرینهای بهظاهر ساده رفتهرفته و طی زمان قدرت بدنیمان را افزایش میدهد و بعد از آن تاب و توان ورزشهای دیگر را هم خواهیم داشت.
در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادتها را تجویز میکند. کسی که خودش این راهها را رفته.
💠 #روزانه13
از کتابی بگویید که خواندنش برای شما بسیار سخت بود. فکر میکنید چرا سخت بود؟ چطور با کتاب کنار آمدید یا در نهایت با آن چهکار کردید؟
✍️ نمی توانستم بخوانمش چون…
#تمرین
#کتاب
#تمرین_نویسندگی
#مدرسه_نویسندگی
#شاهین_کلانتری
﷽؛اینجابا هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه میزنیم وبرگ میدهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
کتاب گویا ..
سرم رو روی میز گزاشتم ، خسته و بی حال .
حوصله ام که همش روی اجاق گاز بود و سر میرفت .
این بار برخلاف همیشه که کلیدی جادویی برای کم کردن سوی اجاق داشتم ، ان را در خانه همسایه گذاشته بودم و بیرون آمده بودم .
چاره ای نبود . باید کاری میکردم تا حوصله ام بیشتر از این سر نرود و آشپزخانه دلم را بیشتر از این خراب نکند .
سرم را بالا گرفتم . کتابی که از آن متنفر بودم ، به چشمم خورد . یک لحظه اخمی به او کردم و گفتم . اخه تو رو کی اینجا گذاشته . فقط من بدووونم . میکشمش ، کتاب دهن باز کرد و گفت ..
خودت بودی . پس خودت و بکش .
من ؟! من اصلا به تو دست نمیزنم ، اصلا از تو خوشم نمیاد .
کتاب تبسمی کرد و گفت . معلومه حسابی حوصلت سر رفته که بامن حرف میزنی ،
حالا بیا برای اولین بار به حرفام گوش کن . منم حوصله ام سر رفته . برایت بخوانم ؟!
دوست دارم با کسی صحبت کنم .
چاره ای نداشتم . هر چه زمان میگذشت حوصله ام بیشتر آشپزخانه دلم را به هم میریخت ، دقیقا مثل یک بچه ای که شیطنت میکند ..
کتاب گفت . سرت را آرام روی میز بگذار . تا برایت داستانی از خودم تعریف کنم .
با بی میلی گفتم باشد و همان کار را انجام دادم .
کتاب شروع کرد به حرف زدن . آنقدر حرف هایش زیبا بود که مرا به باغ و گلستان و دریا ها برد .
زمانی که داستانش تمام شد چشمم را که باز کردم آشپزخانه دلم را مرتب و زیبا یافتم .
یعنی چه کسی میتوانست آشپزخانه به این بزرگی را این چنین زیبا مرتب کند ؟!
به فکر کتاب افتادم ، او را نگاهی کردم و کتاب هم با چشمش حرفم را تایید کرد .
از او تشکر کردم ، و با هم دوستانی جدایی ناپذیر شدیم . او گفت ، یک سوالی ذهنم را مشغول کرده .
گفتم ، مگر کتاب ها همه چیز ها را نمیدانند ؟!
خنده ای کزد و گفت ، کتاب ها فقط آن چه را که درون خود دارند میدانند ،
گفتم ، چه جالب ، حال بپرس ، جواب میدهم
فرزانه ، اخر چه مشکلی با من داشتی؟! چرا از من بدت می آمد ؟! الان چه احساسی داری ؟!
هووم . نمیدانم ، شاید به خاطر بزرگی ات بود ، یا
آن جلد ساده و سبزت .
راستش زا بخواهی ازت میترسیدم ، انگار که میخواهی مرا بکشی و بخوری .
از این حرفم هر دو خنده ای کردیم و سریع گفتم .
ولی الان دوستت دارم ، خیلی ، بیشتر از هر کتاب دیگری ، میشود بعد ها باز هم برایم بخوانی ؟!
جواب داد . چرا که نه ؟! هر وقت که خواستی برایت میخوانم ...
#روزانه13
#تمرین
#نقد
نمیتوانستم بخوانمش چون با خواندن هر واژهاش دلزده میشدم. هر کلمهاش که به چشمم میخورد شبیه تیری بر قلبم اصابت میکرد. چارهای نداشتم دور تا دور میز نشسته بودند. نگاههایشان به سویم دوخته شده بود. همه در انتظار توضیحی از متنی بودند که قرار بود آن را ساده بیان کنم.
به خودم نهیب زدم و ریز نگاهی به جمعیت دور میز. هنوز تشنه شنیدن بودند و من گنگ کلمات کتاب بودم. گنگه گنگ هم که نمیشود بگویم. خراب. شلخته. دست و پا کنده شده. با لب و لوچه آویزان. اصلأ نمیدانم چرا این کتاب را انتخاب کرده بودم. شاید از رنگ و لعاب روی جلدش.
شاید هم از اسم قشنگش. و شاید هم حتمأ از خط قشنگش. بله، از همون خط قشنگش بوده که برگزیده مجلس و میزش شده بود.
اما وای بر من که این را انتخاب کرده بودم و الان وبال گردن افتادهام شده است. کتاب را به آرامی روی میز میگذارم و بلند میشوم. کنار پنجره میایستم و نفسی تازه میکنم. به یاد خلاقیت استاد یکی از درون سخت میافتم که حدودأ تمام مسئلههای سخت را خودمان برایش حل و فسخ میکردیم.
یادش خیری میگویم و به طرف هنرجوهای کلاس بر میگردم:
-هفته آینده هر کس قشنگترین خلاصه این کتاب را نوشته و سر کلاس بیاورد، بالاترین نمره را خواهد گرفت.
چشمها همه متحیر از حرفم. میخکوب شدند و سکوت شد همه حرف کلاس.
#روزانهنویسی
#لطافت
#تمرین
#روزانه13
#نقد