eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
یرون قرار بزاریم و اینا😐 ایح حالا دیه اینو گفتم بش -اگه درست انتخاب شه اغتشاش به وجود نمیاد ممکنه این مشکلات هم رفع شه این دولت کاری کرد که نظر بیشتر مردم بر رای ندادن بگرایه😐💔 و بگن ما رای بدیم فایده نداره یک رای هم یک رای هست قطره قطره جمع کردد دیگه ...نورای جان❤: پولشویی وحقوق نجومی وزرا وتصویب حقوق مادام العمر نمایندگان مجلس ،باعث شد این تفکردرجامعه به وجود بیاد که فقط وفقط به فکر منافع خودشون هستن تامردم سرتق جان. این که جناحها بخاطر رسیدن به قدرت هم دیگه رو تا سرحد مرگ وآبروریزی تخریب میکنن سرتق جان. دادن شام وساندویج تبلیغاتی سرانتخابات ، خرید رای سی هزارتومن واسه کسی که سی تومنم سی تومنه شب عید سرتق جان . قرمزشدن هرروز بورس تا نوبت ریاست جمهور بعدی سرتق جان .اعتماد رو برده سرتق جان . زیرپای هم خالی کردن برای بدجلوه دادن رقیب سرتق جان. بااین حال بازم رای میدم به اصلح تا امام زمانم خشنود بشه سرتق جان . معیارومحاوره ازروی عجله بودسرتق جان😁😁 乙ŋც みムო乙ɦ££ρσʊr: با رای ندادن، یعنی من قدرت تصمیم گیری ندارم؛ دیگران برای من تصمیم بگیرند. راستی این دیگران کیستند؟ ...نورای جان❤: اعتماد رو جلب کنن رای میده تمام✋🏻 آب رفته رو به جوب برگردونن رای میده تمام✋🏻 رحیمی (زینتا): اومدی یعنی حق انتخاب با توئه. نیومدی حق انتخاب خودتو به من بخشیدی. ممنون که از حق خودت به خاطر من گذشتی. وای چه مهربون! زهرا: مگر شهید سلیمانی نگفتند ایران حرم است . هرچه نارو از این و آن خوردی قبول اما مگر حاج قاسم را دوست نداری . مگر قبولش نداری ؟ مگر دلسوزی های پدرانه اش را برای این کشور و ایران ندیدی ؟ او از تو می خواهد حافظ این حرم باشی . فکر کن نامه ای از او هم اکنون به دست تو رسیده که خبر دار شده که تو نمی خواهی رأی دهی چون از وضع موجود ناراضی هستی . او از تو می خواهد که بروی . به او هم می گویی سرتق هستی و رأی نمی دهی ؟! گمان نکنم . فاطمه بیگی: اگه با رأی ندادن من و تو مشکلات حل می‌شد، من هم رأی نمی‌دادم. حل مشکلات، مشارکت همگانی برای انتخاب اصلح می‌خواهد.
احد: من رای نمی‌دهم. یک آدم سرتق و زبان نفهمم دور از جان شما. به هیچ صراطی هم مستقیم نیستم چه رسد به قوای رئیسی. قانعم کنید. غیرمستقیم، موجز، چکشی، بدون توهین، منطقی و نقطه زن. متن‌های طولانی رو نمیخونم. گفتم که، سرتقم. ببینم چه می‌کنید. هشتگ مشترک این مونولوگ‌ها: 🌙ᴢαняα⃟𖣁⃤: سلام عزیز اول باید پرسید که چرا رای نمیدهی؟ تا کامل جوابهای منطقی را رو کنیم🙂🌺✨ سجادی: رأی نده ، نظر هم نده. احد: سلام و رحمت چون سرتقم😎 والا. رای ندادن مگه منطقیه که جوابش منطقی باشه؟ 🕊مایا🕊: هر کی رای نده صدا هم نداره! سجادی: انگشت‌هایی که آبی می‌شوند حتماً به بهشت نمی‌روند... انگشتت ولی اگر آبی نشد هرجا بردَنَت، فضولی‌اش به تو نیامده. پـیــچڪـ↻: ۱۴۶۰ روز هزار و چهارصد و شصت روز از زندگیتو بدی یه نفر تا برات برنامه ریزی کنه! چهار ساله دیگه چیزی نیست که... مهمه یا نه؟ میدونی رای دادن یه روزه ولی... برنامه ۱۴۶۰ روز از عمرت رو مشخص میکنی! عمرت چقد ارزش داره؟ یعنی برات مهم نیست :) ؟! طهـ🍃ـورآ: تو با احساست میگی رای نمیدم ولی اگه یه بی منطق اومد رو کار اونوقت نباید ناله کنی چون رایی ندادی احد: وَرِ احد ذهنم گریه شد و آرزو کرد همین فردا ۲۸ خرداد باشد. یا کاش من همه بودم، با همه انگشت‌ها، تو را آبی می‌کردم. ولی ورِ سرتقم می‌گوید: دقیقا همین نظامو نمیخوام دیگه. 🕊مایا🕊: سرتق خانم صبر کن من برم تنهایی رای بدم و بیام بعد با هم بریم دنبال بدبختی‌های مشترکمون 🙄 سجادی: رأی نده، بعد نگو اینو از کجا آووردن کردن رئیس جمهور. همین جناب این، از رأی‌های‌ نداده رئیس جمهور شده 🕊مایا🕊: +میگما تو رای نده تا حداقل یه شب بریزیم تو خیابون بزن و بکوب. _خوب خودتم نرو! +آخه نمی‌تونم جواب اونایی که از اول تا حالا برای این مملکت خون دادن رو بدم. ولی تو انگار می‌تونی. سجادی: وای فکر کن تو حاضر نیستی یه رأی بدی چه جوری یه عده جونشون رو دادن؟ یه عده جوونشون رو دادن؟ انتخابات سوریه رو دیدی؟ به خدا اگه دیدی و بازم می‌گی که رأی نمی‌دم معلومه که کلا شوتت کردن تو هپروت... رآيـآ: ببین منو! تو... رأی میدی... حالا ببین. سرتقی! اما ذاتت خراب نیست. ف.غنی‌پور: به جبران رأی بدی که دادی، باید بیای رأی خوب بدی! شاید این آخرین فرصت جبران باشه سرتق عزیزم حداقل دوبار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟!! اگه کوزت بین بودن پیش مادرش و خانوم تناردیه حق انتخاب داشت، ولی می‌گفت برام‌ فرق نمی‌کنه چهار سال اینده رو پیش کی باشم، چه فکری در موردش می‌کردی؟ اره، منم همون فکرو می‌کنم؛ بیا بریم قرصاتو بهت بدم بخوری طفلکم! سلاله زهرا: سلام عزیزم خوبی احد بانو تو این ۸ سال چقدر همه چیز گرون شد! اوضاع اقتصادی خانواده های نیازمند پایین اومد. چقدر وعده و وعیده دروغ شنیدیم. پول مون بی ارزش شد. دارو گرون شد.... باور کن منم توی همین خاک بزرگ شدم از جای دیگه هم نیومدم، منم همدرد شما هستم. همه‌ی اینا رو لمس کردم از بیکاری جوونا تا خراب شدن آرزوهاشون...‌‌ احد بانو من بهتون حق میدم این ۸ سال خون مردم رو توی شیشه کردند و بماند چه برنامه هایی تایید کردن که سالها نمیشه جبرانش کرد. همه‌ی اینا رو میدونم اما اگر من و شما رای ندیم. بگیم بذار این رژیم برداشته شه. هیچ فکرکردین پا میذاریم روی خون حاج قاسم که ایران رو حرم میدونه و اون دومادی که ۲۰ روز از عروسیش گذشته بود که شهید شد؟ این شهدا هم میتونستن نرن و بگن آقازاده‌ها برن یا حاج قاسم نمیتونست بگه من از وقتی جنگ بوده تا خاک و خون بودم حالا دیگه نرم یکی دیگه بره؟؟؟ حاج قاسم و شهدا به وظیفه‌ی الهی شون عمل کردند و به عملکرد مسوولین بی کفایت اصلا اهمیتی ندادند. منم از ایشون الگو میگیرم نه از اون مسوولین دزد و بی کفایت.... احد جونم چقدر تو خانمی 😁😊 ببین‌ بیا از لج این دولت دست نشانده‌ی‌ِ بی‌کفایت، یه رای درست بدیم تا بهش ثابت کنیم اونه که گند زده تو مملکت...
زین پس شوهر جیره‌بندی خواهد شد. فقط به کسانی شوهر می‌رسد که رأی بدهند.
乙ŋც みムო乙ɦ££ρσʊr: با رای ندادن، یعنی من قدرت تصمیم گیری ندارم؛ دیگران برای من تصمیم بگیرند. راستی این دیگران کیستند؟ ...نورای جان❤: اعتماد رو جلب کنن رای میده تمام✋🏻 آب رفته رو به جوب برگردونن رای میده تمام✋🏻 رحیمی (زینتا): اومدی یعنی حق انتخاب با توئه. نیومدی حق انتخاب خودتو به من بخشیدی. ممنون که از حق خودت به خاطر من گذشتی. وای چه مهربون! 乙ŋც みムო乙ɦ££ρσʊr: جوهر آبی سر انگشتم نشان از اقتدار و اصالتم است. فاطمه بیگی: اگه با رأی ندادن من و تو مشکلات حل می‌شد، من هم رأی نمی‌دادم. حل مشکلات، مشارکت همگانی برای انتخاب اصلح می‌خواهد. م.م: من رای نمی هم من آزادی می خواهم. ایران باید در آزادی رکورد گینس را بشکند. sarab.ო: ببین این که هی می گی رای نمی‌دم رای نمی‌دم یعنی دلت می‌خواد رای بدی رای ندادن که جار زدن نداره😶 z.sadat: رای ندهنده جاهل، بِهَ از رای‌دهنده جاهل!! والا!! 😏 اگه فهمیدی چی گفتم؟ بنت الزهࢪا🌸🍃: رای بده تا حداقل از دست تَکرارها راحت بشی sarab.ო: گفتند ما نماز می‌خوانیم نماز واجب است... پشتش خالی شد... شش ماهه قربانی شد! سجادی: اونایی که رأی نمی‌دن ، حق دارن به خدا، رأی دادن کار هر کسی نیست، به قول بی‌بی‌صفا یه ریزه درجه‌ی معرفت و شعور آدم باید بالاتر از بقیه باشه تا بتونه رأی بده. سلاله زهرا: رای ندادیم و اوضاع تغییر نکرد چه؟ کشور شد ملعبه‌ی کفار چه؟ میتونید ثابت کنیدکفار برای کشور دلسوزترند؟ ریحانه: رأی ما نشانه هویت ماست. حال، خود دانی. چطوری ایرانی؟ سلاله زهرا: تضمین نمیکنم تغییر کنه، اما تضمین میکنم کفار سردمدار کشورم شوند به صغیر و کبیر رحم ندارند این ۸ سال اوضاع کشور به واسطه‌ی یه دست نشانده این بود وای به حال اینکه به دست این اجنبی ها بیفته....! ف.غنی‌پور: یا باید به کمک هم سر این کیسه زباله رو بگیریم و بندازیم توی زباله‌دان تاریخ یا باید ساکت بشینیم و با همین زباله‌ها یه همزیستی متعفن و دردآور داشته باشیم چه‌کار می‌کنی؟
ما در یک باغ زندگی می‌کردیم که برای نگهداری آن، نیاز به یک باغبان ماهر داشتیم. این باغبان باید برای نگهداری از باغِ به این درندشتی، مهارت‌هایی را داشته باشد. یادم است باغبان قبلی که عمرش را داد به شما و خواستیم یک باغبان جدید بیاوریم، خیلی گشتیم. آگهی دادیم. به این و آن سپردیم و ... . هرکس که می آمد، کلی سوال پیچش می‌کردیم. ازسوالات جزئی و بی‌مورد بگیر تا سوالات سخت و تخصصی مربوط به باغداری و باغبانی! در آخر هم، بین سه الی چهار نفر گیر کردیم و آمدیم از اعضای همان باغ خواستیم که هر کسی ، نام فرد مورد نظرش را بنویسد در یک کاغذ و آن را بیندازد در جعبه‌ای که رویش نوشته شده بود: « تو خودت، فرد باغبان را انتخاب می‌کنی، پس بجوی و بهترین گل را انتخاب کن؛ زیرا در آخر هر گلی زدی، به سرخودت زدی! » یادم است خانواده‌ی آقای گندمی، خانم شب‌بو و بچه‌های زنبوری نیامدند که نام باغبان مورد نظرشان را بنویسند. تازه مسخره‌مان هم می‌کردند. خلاصه در آخر، باغبانی پذیرفته شد که خود افراد باغ، انتخاب کرده بودند. چند سالی از این اوضاع می‌گذشت. اوایل، این باغبان، مسئولیتش را به نحو احسن انجام می داد؛ ولی چند ماهی است که انگار مسئولیتش برایش عادی شده. روزی خانواده‌ی آقای گندمی و خانم شب‌بو به همراه بچه‌های زنبوری، باغ را گذاشته بودند روی‌سرشان. داشتند می‌گفتند این باغبان اصلا مسئولیت پذیر نیست. این باغبان پیر و سالخورده است. او، باید برود برای لحظه‌های آخر عمرش که دارد سر می‌رسد، توشه جمع کند و ... . کسی به حرف آن‌ها توجه نمی‌کرد. خانم شب‌بو عصبانی شد و فریاد زد: ما این وضع را دیگر نمی‌توانیم تحمل کنیم و می‌رویم او را از باغبانی برکنار می‌کنیم! یادم است درخت سیب که از همه سن و سال‌دارتر بود، گفت: آهای خانم شب‌بو! شما در آن نظرسنجی شرکت کردید که حالا بتوانید درباره ی بدی یا خوبی این باغبان هم تصمیم بگیرید؟ _چه ربطی دارد؟! _خیلی ربط دارد. شما اگر آن روز برایت مهم بود و مثل بقیه می‌آمدید تحقیق می‌کردید و نظر می‌دادید، الان هم می‌توانستید حرف بزنید. چطور الآن، برایتان مهم شده؟! _الان باغ دارد از دست می‌رود. همه دارند کم‌کم از گرسنگی جان می‌دهند. این بوی بد باغ را دیگر نمی‌شود تحمل کرد ... . نمی‌توانم ببینم خانواده‌ام دارند جلوی چشمم پرپر می‌شوند و من، در برابرشان سکوت کنم. _شما اگر الآن بروید و بخواهید این باغبان را بیندازید بیرون، او به حرف شما توجه نمی‌کند؛ چون شما انتخابش نکردید که الآن هم بخواهید درباره کارهای بد یا خوبش تصمیم بگیرید. _باشه! حالا می‌بینید که من می‌توانم. رفت و باغبان را پیدا کرد. کمی با او تند شد و صدایش را بلند کرد. او را هُل داد. باغبان، به‌طرف درخت گیلاس پرت شد و با همان دردی که داشت، گفت: آهای خانم! خجالت بکش. تو، من را انتخاب کردی؟ _خب معلومه نه! _پس چرا الان دارید حرف می‌زنید؟! _چون شما کاربلد نیستید. چون دارید می‌میرید. چون همیشه در حال چرت‌زدن هستید. چون‌... . _وقتی شما آن روز، برای من یا دیگر باغبان‌ها ارزش قائل نشدید و نیامدید، من هم الآن برای شما ارزش قائل نمی‌شوم و به حرفتان گوش نمی‌دهم. اگر افرادی که مرا انتخاب کردند اعتراض دارند، بگو بیایند. من اعتراض و حرف آن‌ها را گوش می‌دهم. وگرنه با تمام احترامی که برای شما قائلم می‌گویم: شما خفه! _تو یک خائن کثیفِ بی‌مسئولیت و دزدی! _اِ...؟! اگر من این ویژگی‌هایی را که شما می‌گویید، دارم؛ پس چرا درباره‌ام تحقیق نکردید تا زودتر آن‌ها را به دست بیاورید؟ شما که این‌قدر باهوش هستید، چرا این ویژگی‌ها را قبلا نگفتید و مردم را آگاه نکردید؟! ‌ _برو بابا...! با تو حرف زدن، بی فایده است. _بی‌فایده است... چون شما اصلا حق اظهار نظر ندارید! *** کم‌کم داشتم از حرف‌ها و کرده‌های خودم، پشیمان می‌شدم. بدون حرف دیگری، آرام از کنار باغبان رد شدم و مدام باخودم می‌گفتم: ای کاش آن روز رفته بودم تحقیق کرده بودم و مثل بقیه، فرد مورد نظرم را گفته بودم! الآن همه‌ی باغ، بچه هایم، همسرم... بی‌صدا دارند جلوی چشم خودم پرپر می‌شوند و من به خاطر یک کار دو دقیقه‌ای که می‌توانستم انجام بدهم، توانش را داشتم که تحقیق کنم و می‌توانستم بروم نظرم را بگویم؛ ولی برایش ارزش قائل نشدم... دیگران را هم مسخره می‌کردم... . حالا هر بلایی سر خودم و خانواده‌ام بیاید، حقم است. حتی اگر تمام باغ نابود شود، مقصرش من هستم. تازه جلوی چند نفر دیگررا هم گرفتم و نظرشان را در این رابطه عوض کردم... . باغبان راست می‌گفت که من باید خفه شوم... چون « خودم کردم که لعنت برخودم باد. » نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344