eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
900 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
قاضی نشدن زن ها ما یک چیزی در کتابهایمان میخوانیم که چرا زن نمی تواند قاضی شود. چرا نمی تواند فلان
نور دختر هستید. آرزو دارید قاضی بشوید. هجده ساله هستید. در پارک نشسته‌اید و منتظر چیزی هم نیستید. همینجوری آمده‌اید دو دقیقه هوا بخورید. اصلا هم اشکالی ندارد. نام شما آیسان است. خیلی هم زیبا هستید. اصلا هم به پسرها رو نشان نمی‌دهید. سرتان را کرده‌اید در گوشی. چند تا پیام را بررسی کرده‌اید و گوشی را گذاشته‌اید در کیفتان. حالا کتابتان را بیرون آورده اید. چند ثانیه که می‌گذرد می‌فهمید کتاب را سر و ته گرفته‌اید. اشکالی هم ندارد. خیلی هم اهل کتاب و فرهنگ به نظر می‌آیید. پسری با یک ساندویچ به سمت تان می‌آید با یک روپوش سفید. - بفرمایید. چیزی نمی‌گویید و یک ایش در دلتان می‌گویید. حالا یک سال از آن موقع گذشته و برای همسرتان که همان جوان است دارید غذای خانگی درست می‌کنید و می‌برید پارک. حمید سمت ورودی پارک یک فلافلی دارد. البته شاگرد است. ولی خب اشکالی ندارد. خدا شاهده ما به کسی نگفتیم چرا یک سال تمام به آن پارک می‌رفتید و روبروی مغازه می‌ایستادید و می‌نشستید و کتاب می‌خواندید. اصلا شما مادام کوری. اصلا شما مریم میرزا خانی. اصلا شما بی‌بی مریم. اصلا شما بانو مجتهده امین. خب داشتم می‌گفتم. حمید زنگ می‌زند به شما که باید بیایید کلانتری. شما هم مثل باز شکاری مانتو را می‌پوشید و می‌روید. در راهرو دو دختر می‌بینید که روی زمین نشسته اند. با صورتهای خونین. مامور دارد توضیح می‌دهد که اینها فندک می‌گرفته ‌اند زیر لباس و چادر مردم. ولی شما اصلا دلتان نمی‌آید این دخترها اینجوری زجر بکشند. یکی از دخترها مانتواش پاره شده. اثر خراشیدگی هم روی بازویش نمایان است. دلتان برای معصومیتشان غنج می‌زند. می‌خواهید اینها هم آزاد باشند و شوهر کنند و لذت ببرند از زندگی شان. یا اصلا شوهر نکنند و لذت ببرند. بالاخره هرجور صلاحه. با خود می‌اندیشید که چرا انسانها با هم نوع خودشان اینجوری اند. چرا حکومت ها با زنان اینجوری برخورد می‌کنند. حمید‌ صدایتان می‌زند. شما به سمتش پر می‌کشید. مگر مرغُید؟ سنگین و رنگین باش دختر. عه. زشته.🙄 حمید می‌گوید خوب شد آمدی. کل مغازه آتیش گرفت و شانس آوردم که تونستم دخترها رو بگیرم که فرار نکنند. حس و حال خودتان را بعد از شنیدن جملات حمید برایمان توصیف کنید. @anarstory