🔰 #رفراندوم برای #مشروعیت نبود
🔸امام #خمینی (ره) احتیاج نداشت که کسی به او رای دهد؛ اما دنیا این امر را نمی پذیرفت و برای اینکه دیگر کشورها و سازمانها بپذیرند؛ لذا ما برای مشروعیت خودمان در اول انقلاب رفراندوم برگزار نکردیم، بلکه برای اینکه به دنیا نشان دهیم مردم این نظام را میخواهند اقدام به #همه_پرسی کردیم.
🔻آیت الله #مصباح_یزدی (ره)
📆۶ آذر ماه ۸۵
#مناسب_استوری
#ماه_شعبان
#انتخابات
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
امیرمن.mp3
3.68M
📲بازنشر/ دو داستانک زیبا از زندگانی امام حسین علیهالسلام 🌿💚
بریدهای از کتاب "امیر من" اثر نرجس شکوریانفرد
کاری از درختان سخنگوی باغ انار(انجمن نویسندگان انقلابی رمان)
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام
#ماه_شعبان #عزیزم_حسین
https://eitaa.com/istadegi
🔰بسم الله الرحمن الرحیم🔰
پیرامون #مسمومیت ☣️
✍️فاطمه شکیبا
از بچگی تا الان، هربار سرما میخورم، تا چند ماه بعد از خوب شدن سرماخوردگیام سرفه میکنم؛ بدون این که علامت خاصی از بیماری داشته باشم. تنها ریههایم حساس میشود و گاه سرفههای شدید و بیامان، کارم را مختل میکند. معمولا دورهای سه ماهه یا بیشتر است.
آن روز، در یکی از آن دورههای سه ماهه سرفه بودم. ده سالم بود؛ کلاس پنجم. همه کلاس با سرفههایم آشنا بودند و من از صبح سرفه میکردم.
نمیدانم زنگ دوم بود یا سوم... و نمیدانم چرا این اتفاق افتاد. بوی سم در کلاس پیچید. بعدا شنیدم همسایه مدرسه، درختان حیاطش را سم زده بود. بوی سم پخش شد در کلاسها و راهروها. من به سرفه افتادم و پشت سرم، چند نفر دیگر.
سرفههای من تمام شد و سرفه آن چند نفر همچنان ادامه داشت. کار به جایی رسید که کلاسها تعطیل شدند. بچهها به خودشان میپیچیدند و سرفه میکردند؛ حتی آبریزش چشم هم داشتند. و من، متعجب نگاهشان میکردم و با خودم میگفتم: بوی سم خیلی وقت است که رفته!
حتی طبقه بالای مدرسه که بوی سم به آنجا نرسیده بود هم سرفه میکردند. یکی دو زنگ کلاسها تعطیل بود و معلمها دور خودشان میچرخیدند که چکار کنند. کار یکی از بچهها به بیمارستان کشید و پای آمبولانس را به حیاط مدرسه باز کرد. و من همچنان بدون سرفه، در مدرسه این سو و آن سو میرفتم و به ترفند بچهها برای تعطیل کردن کلاسها آفرین میگفتم؛ به سرفههایی که بوی مصنوعی بودن میداد.
بعدا سر کلاس روانشناسی اجتماعی، به واقعیت پنهان ماجرای آن روز پی بردم. به این که هیستری جمعی منجر به رفتارهای نامتعادل بچهها شده و مسمومیت روانشان، به جان رسیده. بوی سم در ماجرای آن روز تنها نقش جرقه شروع یک بحران را داشت؛ بهانهای که روان بچهها را بهم بریزد و به آنها تلقین کند که: شما باید بدحال بشوید؛ حتی اگر لازم است، باید حالت تهوع بگیرید و خون بالا بیاورید!
الان که ماجرای مسمومیت در مدارس سر زبانها افتاده، دارم به اتفاق بیش از ده سال پیش در مدرسهمان فکر میکنم. به این که در واقعیت، سطح مسمومیت پایین است و حدود هشتاد درصد موارد، نیاز به بیمارستان ندارند. به این که هیچ دانشآموزی در اثر این مسمومیتها فوت نکرده است. به این فکر میکنم که شاید اثر هیستری جمعی و تلقین، بیش از اثر سم واقعی باشد. به این که این مسمومیت زنجیرهای توسط هرکس که اتفاق افتاده باشد، بیش از این که یک حمله بیولوژیکی باشد، یک حمله روانی ست.
یک حمله روانی نه فقط به دختران دانشآموز، که به والدینشان و تمام مردم ایران. انگار عدهای میخواهند مردم ایران خشمگین و ناآرام باشند و سر راه رسیدن ما به ایران قوی، سنگ بیندازند؛ کسانی که خودشان را با نوشتههاشان در فضای مجازی لو دادند: سفیر انگلیس و مریم رجوی و...
وظیفه نیروهای امنیتی روشن است؛ پیدا کردن عامل این مسمومیتها. و وظیفه مردم؟ آرام ماندن و آرام کردن دیگران و به دام بازی رسانهای دشمن نیفتادن.
#ماه_شعبان
https://eitaa.com/istadegi