عِمران واقفی:
مثل قاسم تکثیر شده ام. به تمام اعلامیه های قلبم قسم.
#واقفی
شاد نیستم. ولی بی نهایت خوشحالم. به همین عرقِ سرد قسم. به همین سویه اُمیکرون قسم. به همین سویه چراغِ ایستگاه پرستاری. شاد نیستم. ولی بینهایت آرامم. بی نهایت مطمئن هستم. بی نهایت روشنم.
#واقفی
صدای جاز و پاپ. صدای ابر. صدای باران. صدای شره می آید. من آب هویج میگیرم و تفاله های دلم را به کیسه زباله میاندازم. قلبم نارنجی شده. نارنج را از پوست دست نشناختم و دوباره ریه ام را بریدم. طلعت ماهش را دیده ای؟
#واقفی
آمد به بالینم و موز بهشتی برایم آورد. تمام رگهایم بوی موز میدهد. بوی سلامتی. هنوز مزه ماچش روی گونه ام مانده است.
#واقفی
دلم خوش است به نگاهش. زیر ذره بین چشمهایش دارم آب میشوم. اما چه باک. آب خواهم شد و جاری...
#واقفی
شبیه شفیره. شبیه پیله است این روزها. پروانه خواهم شد به زودی. بالهایم را دیده ای؟
#واقفی
روحم کفش پوشیده و تند میدود. جسمم اما بی جان است. همین گوشه افتاده.
#واقفی
زیر آبشارِ آرامش دلستر تگری میزنم. تمام زنان بهشتی دارند دعای هفتم صحیفه میخوانند. غمها اینجا تلنبار شده اند. کنار آبشار.
#واقفی
استخوانهایم التماس دعا دارند. همگی میل شکستن دارند. پودرِ استخوان هایم تقدیم به تو ای حضرت عشق...مرا ببر نیمه شب...در آتشفشانی از خشمِ خصم. همچون قاسم.
#واقفی
بیمار میل رفتن دارد. رفتن به آسمان. رفتن و گردش در کهکشان. دید و بازدید و سیبل بوسی از تمام ستاره ها...
#واقفی
صدای رعد و برقی ملایم میآید. مثل لالایی. همینجا که هستم دلم هزار بار میشکند. دلت هزار بار شکسته؟
#واقفی
چشم هایم شنا میکند. موقع خواندن دعای هفتم صحیفه. ماهی ها به دریا میرسند به شرط جاری بودن. خدایا جاری ام کن. خواهرشوهر بودن بس است.
#واقفی
#کرونا_نویسی