هدایت شده از عطر قلم
بعضی کتاب ها را تمام نشده کنار میگذاریم. بعضی هایشان را فقط میخوانیم که تمام شود؛ برای اینکه بفهمیم آخرش چه میشود و چه بر سر شخصیت داستان میآید. بعضی کتاب ها را میخوانیم و بعد یادمان میرود که یک روز چنین کتابی را خوانده ایم.
اما بعضی کتاب ها هستند که دلت میخواهد تمام نشود. آنقدر از خواندنش کیفور میشوی که زمین نمیگذاری اش و از خانه که بیرون میروی، آن را هم میگذاری داخل کیفت و همراهت میبری. درست مثل #واو
واو را خواندم و حس خوب خواندن قیدار و من او برایم تداعی شد.
از طرح جلد زیبایش که پر از حس زندگی ست تا داستانی که تو را به تفکر وا میدارد و توصیف های زیبایی که خواندنش را شیرین میکند؛ مثل عطر پیچ امین الدوله هایی که به مشام میرسد. مثل عشق عمران به عذرا که هنرمندانه در کوتاه ترین جملات بیان شده است و وصف تکیهی امیر چخماق و مسجد جامع که مشتاقت میکند راهی یزد شوی و از نزدیک ببینی که دو دست فیروزه ایاش را انداخته است به گردن آسمان نیلی و گنبد بی همتایش که توی فلک دوران میزند.
واو را که میخوانی باید یک قلم به دست بگیری و زیر بعضی جمله هایش خط بکشی. بعد برگردی و دوباره بخوانی، آن قدر برگردی و بخوانی تا هیچ وقت از ذهنت بیرون نرود.
عمران به سمت نور و حقیقت میرود و دست تو را هم میگیرد و با خودش میبرد. کافیست همراهش شوی تا غبارهایی که بر روحت نشسته، زدوده شود.
واو پر از نشانه است. نشانه هایی که چراغ تفکر میشوند. همان یک جملهی «دنیا هر جور میخواد بچرخه بذار بچرخه، تو باید درست بچرخی» کافیست تا بنشینی و ساعت ها با خودت کلنجار بروی که کجای کاری؟
ایمان و مردانگی و صبر و سخاوت و حق طلبی عمران، کتاب عمران، پرهیزهای شش سقا، واو حک شده بر سر در خانهی کافور و ارادتش به سیدالشهداء، وعظهای آشیخ غلامرضا و ... بر جان مینشیند و روح را جلا میدهد.
اصلا واو را نباید یک بار خواند. واو از آن دسته کتابهایی ست که باید دوباره خوانده شود تا رمز و رازهایش آشکار شود.
#e_aghababaei
#000121